عمو نوروز
کم کم بوی بهار می آد و مردم در جای جای ایران می روند تا یک سال دیگر را پشت سر بگذارند و به استقبال بهار بروند، همیشه این وقت سال که میشه بعضی ها با پوشیدن لباسهای سرخ و سیاه کردن قسمتهایی از صورتشان و نواختن یه ساز یا حتی یه ضرب کوچک سر چهارراه ها جلوی ماشینها سعی می کنند تا با تکان دادن اندامشون، دل سرنشین های اتومبیل را به دست بیاورند و ازشون عیدی بگیرند!
اینکه بیشتروقت ها کمتر کسی چیزی کمک میکنه بماند! یا اینکه بیشتر وقتها حتی کسی بهشون نگاه نمیکنه! اینکه چرا این آدما مهمترین رسم و فرهنگ این ملت را آنقدر خوار می کنند، بماند و یا اینکه یه جورایی موسیقی با آن بزرگیش حقیر میشه...که اگه بخواهیم برای هر کدام مطلبی بنویسیم خودش یه سرمقاله خواهد بود. اما من دلم برای این آدما میسوزه که فکر میکنند با رفتن جلو این ماشینهای گرون قیمت از اونا خیری می بینند!شاید فکر می کنند این جماعت دست به جیب هستند و کمکی قابل توجهی میکنند.
بیشتر وقتها ،حتی سرنشینان این ماشین ها هیچ نگاهی هم به کناردستشون نمی کنند ،حتی اگه بچه ای بخواهد شیشه ماشین اونها رو پاک کنه، داد می زنند که نکن کثیف میشه! تازه بردم کارواش!
حتماً شما هم مثل من خیلی دیدید! بیشتر وقتها من با موتور سیکلت هستم و برای همین بهتر شاهد این صحنه ها هستم...یادمه وقتی جوان تر بودم خیلی دلم می خواست شبهای سه شنبه برم جمکران و بعد ها نذر کردم اگه ماشین داشتم چند نفر را هم با خودم ببرم و گذشت... این روزها آنهایی که اهل رفتن به جمکران هستند دیدند چند تا جوان هنرمند با قوتی های رنگ میان و روی ماشین ها با اجازه صاحبشون اسماء اهل بیت و یا شعر های مذهبی مینویسند اما من ندیدم هیچ صاحب ماشین گران قیمتی اجازه بده روی ماشینش ازاین چیزها بنویسند. بدبخت حق هم داره پول رنگ زدن این ماشین ها خودش یه ماشین میشه!
عمونوروزهای عزیز که سر چهارراه ها می ایستند و ساز میزنید و با لباس های سرخ و صورت سیاه میخواهید پول در بیاورید. پول شما از جیب این آدمها در نمی آد، برعکس جماعتی از جنس خودتون دست به جیب میشن و خرج عید شما را میدن...اگر این جماعت مایه دار میخواست خرج کنه که مایه دار نمی شد و نمی تونست سوار این ماشین ها بشه... حضرت رسول اکرم (ص)می فر ماید :فقر فخر من است! نه اینکه فقیر بودن خوب است نه این که با ثروت مشکلی داریم ولی اگر انسانیت در جامعه ای جاری باشد فقیری به چشم نمی خورد !اگر هر کس به حقش قانع باشد و اگر مسئولین و دولتمردان بدانند که چگونه باید فقر را ریشه کن کنند فقیری باقی نمی ماند! نکته درد ناک این است که آن کسانی که رسماً لباس عمو نوروز را می پوشند و چهره سیاه می کنند و با تکان دادن اندامشان و زدن سازی سر چهارراهها کسب روزی میکنند بسیار اندک تر از آن جماعت فراوانی هستند که چه مخفی می سازند و روز سیاهشان در مقابل خانواده را پنهان می کنند تا عمونوروز بیاید و برود...حضرت صادق (ع) می فر ماید عزم کردم برای رستگاری ، دیدم هیچ نیست جز اندیشه و اشک! چگونه می توانیم به رستگاری بیندیشیم وقتی این گونه زندگی میکنیم؟هرچه اتومبیل هایمان ارزانتر است دعاو نوشته های مذهبی داخل و یا آویزان شیشه بیشتر است و روی ماشین کلی دعا و شعر می نویسیم.همینکه ماشینمان گران قیمت میشود ساده و شیک میکنیم...خدای ما چگونه خدایی است؟ رنگ خدای ما چیست؟ آسمان بالای سر ما چه رنگی است ؟ تاحالا فکرشو کردید که چرا دعاهایمان کمتر اجابت میشود؟چشمها و گوشهایمان و حتی دستها و دهانمان را برای چه چیز هایی به کار میبریم. این همه نعمتی که خدا وند به رایگان به ما ارزانی داشته و خیلی ها آرزوی صحت و سلامتی که در وجود ما است را دارند را چگونه گرامی می داریم . باچشمانمان چه تصاویری را می بینیم و با گوشهایمان چه چیزهایی را می شنویم از دستانمان چگونه استفاده میکنیم و چقدر از عمرمان را در شبانه روز به اندیشیدن می گذرانیم؟فقیر واقعی ما هستیم که در مقابل چیز های بی ارزش این جهان فانی با پوشیدن لباسی و سیاه کردن چهره مان اندام خود را می لرزانیم تا شاید بنده ای ما را ببیند و به ما ترحم کند! در صورتی که خالق هستی و واقعی را می شناسیم ! دل به چه خوش کردیم و در انتظار کدام بهاریم وقتی هنوز ریشه خود را در خاک بیدار نکرده ایم!
عید در راه است و زمستان می رود یک سال دیگر هم از عمر ما سپری شد و نمی دانیم که آیا سالی دیگر را هم به پایان خواهیم رساند یا نه ! ؟
شاد باشیم و شادمانه بیندیشیم به فردایی که بی شک با ما یا بی ما خواهد آمد!
حق یارتان نورزتان پیروز
یا مقلب القلوب والابصار یا مدبراللیل ونهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال .
لوله باز کن
دوستم با ناراحتی میگفت یکصدو پنجاه هزار تومان بابت باز کردن لوله زیر سینک آشپزخانه پول داده بودم و زنم با لبخندی طعنه آمیز می گفت سرت کلاه گذاشتند؟ رفتم تأسیساتی سر کوچه مون گفت پنجاه تومان میشه اما شما چهل بده... رفتم اتحادیه گفت زیاد گرفته تماس گرفتند و بالاخره طرف راضی شد پنچاه هزار تومان پس بدهد! حسابی دلش گرفته بود نه برای اینکه سرش کلاه رفته و یا طرف بیشتر ازش پول گرفته نه برای اینکه احساس میکرد تحقیر شده و کوچیکش کردند!
لبخند زدم و گفتم یادته بچه که بودیم وقتی تو کوچه دعوا می کردیم مادرمون چی میگفت: اگه زده بودیم میگفت ننه جون دعوا خوب نیست فردا کسی به آدم شرو شور زن نمی ده ! اگه کتک خورده بودیم و زخمی بودیم نازمون میکرد و میگفت ننه قربونت برم بزرگ میشی یادت میره ، باید کتک بخوری تا مرد بشی این درسته.. کم کم یاد میگری که دعوا کار خوبی نیست!
و این طوری ما آروم میشدیم ...مادرها مارا سپردند دست زنهامون ولی بعضی وقتها زنهامون یادشون میره ما هنوز همون پسر بچه های کوچکی هستیم که بیشتر وقتها تو کوچه خیابون دعوامون میشه!کتک می خوریم کوچیک میشیم بخاطر زندگی و عشقمون، بیشتر وقتها چیزی نمی گیم ، ساکت میشیم و ... خلاصه این دوره زمون مرد بودن و مرد موندن خیلی سخت شده و این را کمتر زنهامون میفهمند و خوش بحال آنهایی که زنشون این رو می فهمه و راستی خواهرم، خانم محترم بیا و درک کن که مرد تو همون پسر بچه کوچکی که بیشتر وقتها خسته و خراب به عشق دامن مادرش میاد خونه تا سرشو بذاره رو زانوش و از یه روز سخت که پشت سر گذاشته براش بگه و تو هم نوازشش کنی ! ولی وقتی تو گرفتار باشی و بگی به من چه ! چرا اون منو درک نمی کنه !خسته شدم از این زندگی ! همه چی دارند ما هیچی نداریم ! مَرد مردم مَرده ! و خلاصه از این حرفها این آدم میره دنبال یه دامن دیگه یکیش دامن اعتیاده و آن دیگری دامن دیگری!
باور نداری ! باور نمی کنی میگی به من چه، می گی همینه که هست میگی باید بفهمه میخوای لج کنی داری لج میکنی ! می خوای حالیش کنی ! با شه تو موفق میشی اما نه آنطور که فکر میکنی، این آدم را تو از دست دادی باور کن یواش یواش سردی میاد هرچقدر با غرور مَردت بازی کنی و بخواهی این غرور رو ازش بگیری بیشتر ازش دور میشی مَردی که روزی چند بار تو این جامعه غرورش را نادیده می گیره ، به عشق تو و فرزندانش تنها دل خوشی اش کلام محبت آمیز تو و آرامشی هست که تو باید برایش در خانه بوجود بیاوری. در غیر این صورت نابود میشه ،می شکنه خرد میشه! و اگه مردی خرد بشه خانه و خانواده از هم پاشیده میشه ...بچه ها نابود میشن و بیشتر از همه تو خودت لطمه میخوری ...لوله ها را باید باز کرد گاهی وقتها اگه به سراغ لوله نروی رسوب می گیره و کثافت بالا میزنه و زود تر از همه خانه ی خودمان و بعد جامعه ما را آلودگی میگیره!
گاهی وقتها یه لبخند و یه کلام ساده میتونه آب باشه رو آتیش مثلاً همین که بگی بی خیال عزیزم ما که داریم فدای سرت این بنده ی خدا هم دیده وضع ما شکر خدا خوبه، خواسته یه چیزی بیشتر برای زن و بچه اش ببره توهم شاکر باش که خدا بهت داده، تنت سالم باشه ،فدای سرت ،مرد با گذشت من، اصلاًمن عاشق همین مرام مردونگی هات شدم که زنت شدم...
کی گفته اگه یه زن برای همسرش خودشو لوس کنه و ناز کنه خلافه شرعه ، چه غروری، برای چی قیافه گرفتن بگو همسرم،عزیزم سایه ی سرم، من این را میخوام ، من اون را میخوام من باید از تو بخواهم و می دونم خدا هم بهت میده ...نه اینکه وقتی می بینی نداره شرمنده اش کنی، یه چیزه کوچک بگو یه کار کوچک بخواه ولی بخوا ه بذار اون باور کنه که مرد خانه است و تو به اون احترام میذاری و به بودنش کنارخودت نیاز داری! با گفتن اینکه من نیازی به تو ندارم تو که نمی تونی زندگی منو اداره کنی اگه مادرم اگه بابام اگه داداشم اگه خواهرم نبود ما که زندگی نداشتیم... فکر نکن بزرگ میشی نه هرچی ساختی خراب میکنی به همین سادگی !اگه تا حالا هر کاری کردی که زندگی را در کنار همسرت بگذرانی پس خرابش نکن ! و اگر واقعاٌ او نمی توانسته زندگی را بچرخاند و همیشه تو نیازمند دیگران بودی او را دوستانه و با احترام ترک کن ،شاید تقدیر تان عوض شود و زندگی بهتری در پیش روی تو یا حتی او باشد!
به بدنش دست بزن و بگو ماشاءالله چه مردونه هست، کوه من ،مرد من و...یه وقتهایی کنارش بشین تا وقتی از خواب بیدار میشه ببینه که تو داری نگاش میکنی ، براش اسفند دود کن و شبها که دیر می اد بگو دلم برات تنگ شده بود ، طی طول روز یه پیام بهش بده و بگو که نگرانش هستی! اگه زندگیت رو دوست داری!
آره چه اشکالی داره یه وقتهایی به مردمون غرور بدهیم و دلش رو قرص کنیم...اما هیچ وقت بهش دروغ نگین حتی یه دروغ کوچولو چون دیگه راست هم که بگین باور نمی کنه...به روی شما نمی آره اما به همه ی کارهاتون شک میکنه و این هم خودش آخر تیرگی یه زندگی شیرینه!
زندگی خیلی قشنگتر از آنی هست که فکرش را میکنیم ،دنبال راز خوشبختی تو کانال های تلگرام نباشیم ، راز سلامت و ثروت و خوشبختی همین جاست کنار دستمون ...
یا علی
حق یارتان
جعفر صابری
شما در مقابل دوربین هستید ،لبخند بزنید!
باور این نکته که بیش از دوسوم از عمر فرد فرد ما آدم های شهر نشین در مقابل دوربین سپری می شود کمی دشوار است اما واقعیت دارد ، از زمان خروج از خانه دوربین های ترافیکی و یا مغازه ها و اداره و خلاصه تمام شهر مارا کنترل می کند و هر جا هم که دوربینی نباشد از ترس نگاه های سنگین مردم اطرافمان سعی می کنیم که بعضی اصول اخلاقی و اجتماعی را در ظاهر هم که شده حفظ کنیم و این گونه نشان دهیم که فردی اجتماعی هستیم ،اما به محض آزادی و رسیدن به جای خلوت، رخت بازیگری خود را از تن درآورده و همان می شویم که بودیم!
این گونه رفتارهای اجتماعی در دراز مدت انرژی زیادی از ما می گیرد و در واقع در یک زمان، دوبرابر زندگی کرده ایم و شاید هم چند برابر و این فشار های روحی، روانی باعث میشود که حتی زود تر از موعود بمیریم.
این که ما با زدن ماسک شادی روی غم هایمان را بپوشانیم شاید بد نباشد اما این که روزانه به طور خواسته و ناخواسته دهها دروغ ،آنهم به نزدیک ترین افرادمان و عزیزانمان بگوئیم بسیار خطر ناک است.
به خانه دوستمان می رویم دوستی در ظاهر صمیمی ، کمی از ظهر گذشته ما چیزی نخورد ه ایم از ما سئوال میشود،چیزی میل دارید نهار میخوری ؟ با لبخند میگویم نه بابا تازه صبحانه خوردم و یا باز دروغ میگوئیم نه گرسنه بودم سر کوچه شما دوتا ساندویج خوردم... و بیشتر این دروغ ها اساساً لازم نیست که بگوئیم ولی می گوئیم. .
فیلم «نمایش ترومن» را یادتان هست؟ جیم کری بخت برگشته
در یک دنیای ساختگی زندگی می کرد که خودش پاک از مصنوعی بودن آن بی خبر
بود. یک کارگردان ماهر به مدد تکنولوژی روزی شهری ساخته بود که هم زمینش
غیرواقعی بود، هم آسمانش، هم دریا و ساحلش. در عوض، چندین و چند دوربین او
را همه جا تعقیب می کردند تا از زندگی واقعی او، به مثابه بازیگری که از
بازیگر بودن خود خبر ندارد، فیلم بگیرند و در تلویزیون برای مردم نمایش
بدهند..
دنیای جیم کری دنیای ساختگی رسانه ها بود؛ دنیای نیازهای
جعلی، حتی باران و ابر جعلی. پیتر ویر، کارگردان نمایش ترومن، داستان را
طوری تعریف کرده است که تماشاگر تجربه بازیگر نقش اول را به خوبی حس کند،
طوری که ما به عنوان مخاطبان فیلم تا اواخر داستان، درست مثل جیم کری، از
ساختگی بودن این دنیا بی اطلاع می مانیم.
بیشتر ما زمانی که برای تهیه لوازم زندگی صرف میکنیم بیشتر از زمانی است که از آن لوازم و امکانات بهره مند هستیم. برای نمونه بیشتر وقتمان کار میکنیم و گاه دست به هر کاری میزنیم تا به اندازه اینچ تلوزیونمان و یا ماکرو فرمان بیفزائیم و یا مثل دختر خاله اقدس، در شمال یک ویلا بخریم در صورتی که هر سه ماه یک بار هم فرصت رفتن به شمال را نخواهیم داشت و یا وقتی به خانه می آئیم تنها فرصت دوش گرفتن و خوابیدن را داریم و دیگر نمی رسیم حتی تلوزیون نگاه کنیم . اما داریم اقساط این وسایل را می دهیم. متأسفانه در تبلیغات گونا گون نیز این نیاز های کاذب هم بشدت تقویت می شود و ما ناخواسته به این می اندیشیم که چرا ما نباید داشته باشیم. دلایلی هم برای خود و خانواده می آوریم و داشتن این امکانات را حقوق اولیه خود می دانیم بی خبر از اینکه بسیاری از چیز های مهم دیگر را از دست می دهیم و فاجعه این است.
ساعت ها بیرون از منزل در مقابل دهها دوربین و چشم آدم های دیگر زندگی دروغی خود را ادامه میدهیم و وقتی به خانه میرسیم هم باز به برکت تکنو لوژی روز آنلاین می شویم تا در دسترس باشیم و با دوستانمان حتی موقع شام و نهار در گفتگو هستیم و به گروه های مختلف سر میزنیم و پیام می گذاریم...
زندگی که خود مان هم می دانیم دروغی است و جالب این است که با لبخند می گوئیم نه باباچیزی نیست. صبح نشده گوشیمان را از زیر بالشت بیرون میکشیم و بعد از چرخی زدن در شبکه های اجتماعی به اطرافمان نگاه میکنیم آنهایی که دوستمان دارند و یا دوستشا ن داریم بعد از دیگران قرار گرفته اند و نمی فهمیم که با خودمان چه می کنیم...
در یک کلام، ما دانسته در حال دروغ گفتن و نقش بازی کردن هستیم و این اوج یک بیماری است که به هیچ عنوان باورش نداریم.
امید وار هستم در اولین فرصت تصمیم درستی برای سلامتی خود بگیریم.چرا که بسیار کوتاه و زود گذر است :
رفتم ز پا خاری کشم
محمل زچشمم دور شد!
ارادتمند
جعفر صابری.
دو شنبه 2 اسفند 1395
چشم پلیس
همواره مشکلات اجتماعی از مهمترین دغدغه های مدیران شهری بوده و از مهمترین این مشکلات ترافیک شهری و حمل و نقل عمومی می باشد، متأسفانه به دلایل فراوانی از جمله مسائل فرهنگی،بیشترین آسیب های اجتماعی نیز از همین راه به وجود می آید که باعث درگیری فراوان کاری در تمام ادارات اعم از نیروی انتظامی ،قوه قضائیه و حتی بخشهای خصوصی و بیمه می شود.
بی شک حضور مأموران راهنمایی و رانندگی در سطح کلان شهری مانند تهران، در تمام ساعات شبانه روز و یا جای جای این شهر غیر ممکن می باشد و ضبط و ثبت تصاویر متخلفین نیز در تمام نقاط امکان پذیر نیست. به همین دلیل پیشنهاد زیر با رویکرد فرهنگ سازی و جلوگیری از تخلفات رانندگی تقدیم محضر آن مقام مسئول، می گردد و امید است که با رفع مشکلات، طرح به جهت جلوگیری از روند تخلفات بیشتر، ان شاءالله با دستور و راهنمایی حضرت عالی اجرائی گردد.
خلاصه طرح چشم پلیس
بکار گیری از توان بالفعل مردم برای به تصویر کشیدن کلیه تخلفات راهنمائی و رانندگی در سطح کلان شهر ها.
در این روش عموم مردم با کمک تلفن های همراه می توانند هر گونه تخلف راهنمایی و رانندگی را به تصویر کشیده و به سامانه مشخص شده راهنمایی و رانندگی ارسال نمایند و از همین راه بعد از توقف اتومبیل و راننده متخلف توسط اولین ایستگاه پلیس ابتدا جریمه نقدی به همراه هزینه ای برای ارسال کننده تصویر متخلف، که مشخص شده است (هر تصویرارسالی پنجاه هزار تومان) و سپس انتقال اتومبیل به پارکینگ از مدت یک هفته تا شش ماه باشد.
بی شک جریمه هایی این گونه و ثبت تخلف ها توسط مردم ازهر گونه رفتار غیر اخلاقی در جامعه بشدت می کاهد و رانندگان محترم وسایل نقلیه از این پس با دقت بیشتری رانندگی خواهند نمود.
اگر چنانچه تصمیم به ریشه کن نمودن معضلات رانندگی و ایجاد یک شرایط مطلوب ،می باشیم باید هزینه کلانی رابپردازیم و آن هزینه بدون حضور و درگیر نمودن خود مردم غیر ممکن است.
و حضور مردم نیاز به انگیزه دارد و چه انگیزه ای بالاتر از اینکه در ثبت خلاف های رانندگی با پلیس کمک نمایند و هزینه هایی را بعنوان پاداش دریافت بنمایند که شخص خلافکار می پردازد و هیچ تحمیلی بر دولت و مسئولین دولتی به لحاظ هزینه ها نیست.
شایان ذکر است روش کار بدین گونه است که این هدیه به اولین کسی که تصویر را تهیه و سپس به سامانه مربوطه ارسال نموده باشد تعلق میگیرد و چنانچه افراد دیگری هم از متخلف تصاویری گرفته باشند از این فرصت بهره مند نخواهند شد. اما کمک می کند که به واقعی بودن تصویر بیشتر پی برده شود و متخلف نمی تواند با انکار موضوع طفره رود.
در این روش مردم هستند که از حقوق حق خود محافظت می نمایند و کار به دست مردم سپرده شده است.
تنها نظارت و همکاری پلیس مهم است . البته نیروهای ویژه و امنیتی که در حال مأموریت و یا مسائل امنیتی هستند با هماهنگی های لازم هیچ نیازی به برخورد و توضیح موضوع ندارند.
تعریف درستی از جرم و هزینه های نا دیده گرفتن قوانین:
یکی از مهم ترین عوامل تخلف، نشناختن درست واژه جرم و تخلف است متأسفانه بیشتر تخلفات رانندگی، جرم محسوب نمی شوند، که با همکاری اداره محترم آموزش و در اختیار قرار دادن این اطلاعات به عموم ،از راه نشریات و همچنین صدا وسیما فرهنگ شناخت درست از جرم ترویج داده می شود .
وضع قوانین سنگین برای متخلفین ، کمک هرچه بیشتری به ایجاد نظم و قانون می نماید و این باید مهمترین هدف باشد.
و از همه مهمتر توقیف اتومبیل متخلف و انتقال به پارکینگ می باشد و یا توقف در همان محل،
جریمه های نقدی هم هرچه سنگین تر برای شروع کار بهتر و شایسته تر است.
یکی از مهمترین تخلفات رانندگی مسافرکشی اتومبیل های شخصی می باشد که نه تنها چهره بسیار زشت و زننده ای را در سطح شهر بوجود می آورد بلکه مسائل غیر اخلاقی زیادی را نیز به همراه می آورد.
تعداد بی شماری از ایشان بدلیل عدم رعایت رانندگی صحیح، همواره خطر ساز می باشند.
البته کم نیستند رانندگان محترمی که برای کمک به معیشت خانوادگی اقدام به مسافر کشی می نمایند واز این راه کمک بزرگی به حمل و نقل شهری نیز می شود، اما بوجود آوردن یک سیستم قانون مدار و شناسایی این افراد و داشتن شناسنامه کاری و داشتن نشان های ویژه این خدمات،مانند تابلو و نوشته های قانونی دیگر ،به مردم و بخصوص بانوان و دوشیزگان محترم کمک به تشخیص درست می نماید.
بدیهی است افرادی که این قوانین و شرایط را نادیده می گیرند از حمایت های دولتی برخوردار نخواهد شد و در واقع خواسته و دانسته اقدام به قانون شکنی نموده اند . و حامی متخلفین هستند.
از این پس اگر اتومبیل شخصی در مقابل بانوی محترم ایستاد و فاقد شرایط یاد شده بود کافیست تصویر و یا گزارش خلاف آن درج شود تا با برخورد شایسته قانونی مواجه شوند.
اگر موتور سواری فاقد کلاه ایمنی باشد از کمترین حمایت بیمه و دولت برخوردار نشد و این گونه می توان قانون را جاری و ساری نمود .
متأسفانه با ید اذعان داشت شاید در نگاه اول وضع این گونه قوانین خوشایند نباشد، اما بجهت ارتقاء فرهنگ عمومی و حمایت از حقوق شهروندان لازم وضروری است که موارد قانونی به شدت جدی گرفته شود .اینکه اتومبیل های شخصی هر جا به هرشکل قانون و مقرارت را نادیده بگیرند و هرگونه که تمایل دارند رانندگی نمایند ،توهین به کلیه مقدسات و ارزشهای ایرانی و اسلامی ما است و عدم توجه به حقوق حق بانوان و دوشیزگان محترمی که همواره با رفتاری زشت و ناشایست مورد آزار و اذیت عده ای می گردند، خود جای بسی تأسف دارد و به سادگی می توان این معضل اجتماعی را مرتفع نمود . شاید این فرمایش رهبر کبیر انقلاب که کار مردم را باید به دست خود مردم سپرد اینجا معنا و مفهوم یابد که چشم پلیس می تواند کاری مردمی باشد برای ایجاد نظم و قانون.
در صورت تمایل برای توضیح جزئیات بیشتر این طرح در خدمت هستم.
ارادتمند
جعفر صابری
مدیر عامل مؤسسه فرهنگی هنری آشتی
تلفن جهت توضیحات بیشتر: 09213174722
کلاه کشی را از سر برداشت ابرو نداشت با تعجب پرسیدم با خودت چه کردی و او گفت داستانش بلنده، مادر زنم میگفت شوهر تو چرا همش تو خونه نشسته و میگه دارم کار میکنم ، مرد باید صبح زود بره بیرون کار کنه و دنبال یک لقمه نان حلال برای زن و بچه اش باشه... و خلاصه تا به خودمان جنبیدیم که به مادرزنمان حالی کنیم کار من تحقیق و نوشتن است گویا یه دعا و آب دعا گرفته بود ه و داده بود به زنم تا بریزه تو چایی ام و خلاصه دادند به خورد من بیچاره و این هم نتیجش حالا دیگه اگر هم بخواهم بروم بیرون نمی توانم...
هم خندم گرفته بود و هم ترسیدم چون من هم بیشتر وقتها در منزل هستم و مشغول کارم !
اماداستان دعا و دعا نویسی و خرافات و ترویج بعضی مطالب و دینی جلوه دادنش هر آدم عاقلی را به فکر وا میدارد. و این داستان نه تنها فقط در ایران، بلکه ریشه بیشتر فرهنگ ها بخصوص غربی ها هم دارد ، بعضی ها میگویند مسلمانان این گونه هستند ولی باور بفرمائید در تمام ادیان است.
البته فرق بسیاری بین دعا و مناجات تا دعانویسی و خرافات است اما گاهی چنان این فرق در ذهن انسانها باریک می شود که به هیچ وجه قا بل تشخیص نمی باشد.
کتاب زیبا و خواندنی کلثوم ننه به قلم شیوا ی آقای جمال خوانساری که بیش از سیصد سال است موجود است ،دلیل این مدعا می باشد، که خواندنش خالی از لطف نمی باشد. و خوشبختانه در بیشتر سایت ها موجود می باشد.
حضرت آیت الله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در رابطه با کتاب کلثوم ننه به نوشه آقا جمال خوانساری اظهار نظر کردند و فرمودند: «مسئله دیگر، مبارزه با خرافات است. در کنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینى و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه کرد. کسانى دارند روزبهروز خرافات جدیدى را وارد جامعه ما مىکنند. مبارزه با خرافات را باید جدى بگیرید. این روش علماى ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانسارى، عالم معروف، مُحشىّ شرح لمعه - که حاشیههاى او را در حواشى شرح لمعههاى قدیم دیدهاید. نمىدانم حالا هم چاپ مىشود یا نه. پسر مرحوم آقا حسین خوانسارى (که پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعهاند) - سیصد سال پیش براى اینکه خرافات را برملا کند، کتابى به نام «کلثوم ننه» را نوشت، که الان هست. بنده چاپهاى قدیمش را داشتم و اخیرا هم دیدم مجددا چاپ شده است، که چاپ جدیدش را هم براى من آوردند.
ایشان با زبان طنز، معروفترین خرافات زمان خودش را به زبان فتواى فقهاى زنان درآورده و مىگوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یکىاش، کلثوم ننه است! یکى، دده بزمآراست! یکى، بىبىشاه زینب است! یکى، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلا در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبى را نقل مىکند. یعنى عالم دینى به این چیزها مىپردازد. ما خیال مىکنیم اگر با یک مطلبى که مورد عقیده مردم است و خرافى و خلاف واقع است، مقاومت کردیم، بر خلاف شئون روحانى عمل کردهایم؛ نه، شأن روحانى این است.
خلق را تقلیدشان بر باد داد...
ای دو صد لعنت براین تقلید با...
متاسفانه جامعه گرفتار به لحاظ اقتصادی و معیشتی که دچار چند گونگی عقاید مذهبی هم شده و کتاب خدا را فراموش کرده و بجایش مطالب ارسالی در شبکه های اجتماعی و یا مطبوعات یا رسانه هایی که شوربختانه بدون تحقیق تهیه و در دسترس عموم قرارگرفته ر به سادگی باور می کنند و حتی زحمت تحقیق در خصوص آن را هم به خود نمی دهند و تنها با بیان اینکه اینجا نوشته و یا این آقا گفته صد در صد باور می کنند. و این تقلید وحشتناک خلق، باعث گرفتاری خودشان می شود. خانواده ها با توجه به عدم شناخت کافی از واقعیت های جاری جامعه به تشخیص سطحی خود از موارد اطرافشان نه تنها به خودشان بلکه به پیکره اندیشه و شعور جامعه نیز لطمه میزنند . یکی از زشت ترین این خدمات دعا و دعا نویسی است و امید وارم به مرور زمان با بالا رفتن فرهنگ مردم این مشکل از بین برود و با مراجعه به مشاور و یا روانشناس یا پزشک راه حل های منطقی و درست را در راستای بهبود زندگی خود برگزینند و از نوشتن دعا و یا خوراندن انواع حشرات و جانوران به آنها که دوستشان داریم و یا می خواهیم شرشان از زندگیمان کم شود خود داری نمائیم.
جعفر صابری
شغل همسرم را دوست ندارم...
خانم محترمی بود و ابتدا از مشکلات زندگی و بعد از این که او هم صبور و هم با اراده است سخن گفت و در ادامه توضیح داد بیشتر از بیست و هشت سال پیش ،وی ازدواج کرده بود همسرش ده سال از او بزرگتر بوده ولی بدلیل اصرارپدر و خانواده او می پذیرد او که آن زمان کمتر از هیجده سال داشته بعد از ازدواج متوجه می شود همسرش اعتیاد دارد ولی بدیل داشتن یک فرزند تحمل میکند و بعد فرزند دیگر ،دو بار از همسرش جدا شده بود بار اول بعد از اصرار دوستان و اقوام به زندگی برگشته بود اما این بار چهار سال بود که از همسرش جدا شده و تنها با مادرش زندگی میکرد. از این که مرد دیگری را در طول این چند سال دوست داشته ولی آن مرد تصمیم به ازدواج با او را نداشته حرف میزد و از بی لیاقتی های همسرش و ...بالاخره نوبت به حرف زدن من رسید و گفتم خواهرم یعنی در طول این مدت زندگی هیچ چیز دلخوش کننده ای میان شما نبود؟ حتی وجود همین دو فرزند پسر؟ باستی او هیچ حس انسانی و عاطفی نداشت و از عاطفه و انسانیت بدور بود؟ ...باز ادامه داد که نه خیر او اتفاقاً بسیار آدم با احساسی بود او یک هنر مند ماهر در رشته منبت و تذهیب بود مرد ساده ای بود که گاهی وقتها حتی از شاگردانش هم شهریه نمی گرفت ولی این که زندگی نشد شغل نشد و ...دیگر حرفهایش را نمی شنیدم و به این موضوع می اندیشیدم که چرا بیشتر مشاغل ما این اندازه مظلوم و حقیر هستند؟ بی شک شما برنامه دور همی را در کانال نسیم می بینید با اجراء بسیار خوب همکار عزیزمان جناب آقای دکتر مهران مدیری ،در این برنامه او در انتهای مصاحبه هایش از میهمان برنامه سئوال می کند از زندگی خود راضی هستی ؟ نمیدانم این سئوالی است که هر کس می تواند از خودش بپرسد و در خلوت بدان پاسخ دهد اما این که در مقابل جمعی و از یک شبکه تلویزیونی اجبار به پاسخ داشته باشد کمی بی انصافی است ! اگر جوابش مثبت باشد که بسیار عالی است و اما اگر جوابش منفی باشد آیا او به راحتی می تواند بیان کند که من از زندگی خود راضی نیستم! البته درود به شرف بعضی از هنر مندان میهمان این برنامه که خیلی راحت میگفتند خیر و دلایلی هم داشتند اما وقتی به درد ودل ایشان توجه میکنیم می بینیم این دوستان و عزیزان در واقع بدلیل سادگی و درستی رفتار و کردارشان ،امروز نمی توانند چون دیگران از زندگی خود لذت ببرند و شاد باشند. هنرمندی که بیش از سه سال است جلو دوربین نرفته و یا آهنگی نساخته و یا کنسرتی نداده و یاتابلویی نفروخته از کجا و چطور شاد زندگی کند! متاسفانه جماعت هنرمند و بدلیل حضورشان در بین مردم ناچار هستند خوب بپوشند ،خوب بگردند و این موضوع خود بسیار جای تأمل و دقت دارد، هیچ حمایت رسمی از این عزیزان نمی شود ، صندوق حمایت از نویسندگان و هنرمندان و روزنامه نگاران با کمبود بودجه مواجه است و بسیاری از نویسندگان و روزنامه نگاران با مشکلات معیشتی روبرو هستند. کدام یک از ما به گالری میرویم و تابلو نقاشی و یا تابلو عکسی را می خریم .کدام یک از حضراتی که میلیاردی حقوق می گیرند یک صدم حقوق شان را صرف خرید یک کالای هنری و یا صنایع دستی می نمایند. کدام یک البسه ایرانی می خرند و به تن می کنند. حتی اتومبیل ایرانی هم سوار نمی شوند. گرچه سخن ما در این باره نیست اما این ها را گفتم نه بدان جهت که مسئولین بدانند که یا می دانند و کاری نمی کنند یا نمی دانند که اصاصاً مسئول نیستند و بی دلیل آن جایگاه را اشغال نموده اند.
روی سخن من با شما است خواهرم تو که دغدغه اصلیت رفتار و کردار همسرت است می دانی او از چه راهی باید مخارج جاری زندگی را فرارهم سازد.
ساده است که رو به همسرت بگویی به ما چه، چشمت کور دنده ات نرم، این مشکل تو است قربون مرد مردم بری ببین فلانی چطور زندگی میکنه ،ببین چقدر زن و بچه اش خوش هستند و...واژگانی این گونه ،زندگی را به خوشبختی نمی کشاند و مردش را موفق نمی کند! وای اگر در مقابل بچه ها این گونه موارد گفته بشود دیگر جایی برای تربیت و اخلاق باقی نمی ماند.و این داستانی است بسیار وحشتناک که متاسفانه همه روزه در بیشتر خانواده های ما ایرانیان به وقوع می پیوندد.
عزیزانم ،بزرگواران با بیانی دلسوزانه و همدردی با مردت است که می توانی زندگی را به سمت موفقیت و پیروزی جلو ببری اگر فکر میکنی او نمی تواند، در کنارش قراربگیر و با دادن ایده های بهتر به کارش رونق بده و یا اگر نمی توانی ،از توهین و تحقیرش بشدت خودداری نما.در جمع از او و موفقیت ها و برنامه های کاریش تعریف و تمجید کن ، در خلوت به او بفهمان که عاشق او هستی و به کارش و صداقت و درستیش افتخار میکنی بگو دوستش داری و اگر باز هم پیش می آمد با او ازدواج میکردی باور کنید که تاثیر این گونه حرف ها بیشتر است و مردت را مصر می کند که تلاش بیشتری کند اما هرگز فکرش هم نکن که با حیله گری این حرف ها را بزنی چرا که دروغ ،آفت همه چیز بویژه زندگی مشترک است و شک نکن که همسرت خیلی زود متوجه ریا کاری تو میشود این فقط قدرت عشق و باور آن است که زندگی تو را تغییر می دهد. کم نیستند زنانی که مرد معتادشان را دوباره به زندگی باز گرداندند و کم نیستند زنانی که همسرشان را بعد از سالها حبس و زندان تحمل نمودند اما امروز صاحب بهترین زندگی ها هستند .
همسر تو یا قبل از ازدواج با شما شغلش را انتخاب کرده بوده که خوب شما می دانستی با چه کسی و دارای چه شغلی ازدواج می کنید و یا بعد از ازدواج بوده که بی شک با هماهنگی شما بوده ... اینکه اقتصاد امروز کمر شکن شده بی شک مقصر همسر تو نیست این واقعیت را بپذیر و دوشادوش همسرت از این بحران بگذر ... تو می توانی چرا که بانویی سربلند و نجیب ایرانی هستی!
درود بر شما
جعفر صابری
دو شنبه 11 بهمن 1395
چقدر زندگیت را دوست داری!
چرا طلاق!
باورم نمی شد اما خودش بود به نظرم بیست سال پیر تر می رسید لبخند تلخی بر لب داشت و وقتی پرسیدم چی شده گفت بگذریم:
داستان عجیبی داشت ،بعد از هیجده سال زندگی مشترک می گفت همش از یک شوخی شروع شد و چهار سال پیش شروع شد و همسرم به پیشنهاد خواهرش گفت بروم آرایشگری یاد بگیرم ،او میگفت بچه ها بزرگ شدند من هم در خانه حوصله ام سر میرود تو هم که مدام درسفر هستی میروم هم یه چیزی یاد میگرم و هم کمک خرج خونه میشوم و من بخاطر خودش و علاقه ام به او احساس کردم با قبول این موضوع میتوانم کمکش کنم تا سرزنده تر شود و بداند که دوستش دارم.
خیلی زود او کار را یاد گفت و بعد قرارشد من برایش در منزلمان یک اتاق درست کنم تا همانجا کارش را شروع کند ولی بعد از مدتی گفت اینجا مشتری نداره به من پیشنهاد شده برم تهران در یک آرایشگاه بالا شهر کار کنم و خلاصه از ما نه ،از او آره، حالا چند وقت برم و ...هرروز صبح حتی قبل از من بیدارمیشد و جلو آینه می ایستاد بعد از آرایش و آماده شدن راهی تهران میشد و شبها هم بیشتر وقتها بعد از من خسته و خراب به خانه می رسید وروزهای تعطیل هم باید میرفت میگفت مشتری داریم ،خلاصه من دیدم کل زندگیم به هم ریخته شاکی شدم و او گفت همینه که هست من نمی تونم کارم رو بذارم کنار و اینکه تومیگی من چی بپوشم و چطور بگردم نمیشه کار من این طوریه باید خوب لباس بپوشم، جلو مردم آرایش خوب کنم و ...کار بالا کشید طوری که رفت و مهریه اش را اجرا گذاشت ...دیگر هرچی بود سردی و بی مهری و توهین و تحقیر، من از خودم متنفر شده بودم عشق ما تبدیل شده بود به اینکه من باید همه رفتار های او وگفتارش را می دیدم و هیچی نمی گفتم نتیجه این شد که بروم و هرچی داشتم بدهم و او برود دنبال کارش و زندگیش و من هم برم خانه بابام و بشینم تواین سن و سال هم نه دیگه کسی به من کار میده و نه من حس کار کردن دارم...حتی بچه ها هم رفتن پیش او بچه ای که باید این روزها راهی دانشگاه میشدند، دارند کار میکنند یکی شون در یک موبایل فروشی و آن یکی هم فروشند بوتیک شده، دوتا دختر بدون سایه پدر...زندگی خوبی داشتیم معمولی بود اما خوب بود ...
خانه ماشین و من کار میکردم هر چهارنفر جلو دوست و آشنا خوب بود ...نمی دونم چرا این طوری شد!
و ده ها داستان این گونه، هر روز و یا هر هفته من می شنوم داستانهایی که وقتی بررسی میکنم به نتیجه تلخی میرسم که جای تأمل دارد.
حضرت عیسی مسیح به صراحت می گوید زنانتان را طلاق ندهید هر زنی که طلاق می دهید یک فاحشه زیاد میشود. و کلام خدا در قرآن این است که با طلاق عرش خدا می لرزد. اما چقدر ساده قبح این موضوع در جامعه ما ریخته شده.هر ساعت سه طلاق ثبت میشود !
دوستی میگفت : به ازای هر زنی که مشغول کار است یک مرد بیکار،یک زن بی شوهر است!
این واقعیت را باید پذیرفت واقرار کرد ، با تمام حقوقی که برای زنان در جهان قائل هستند متاسفانه بیشترین حق کشی و ظلم به ایشان در حال اجرا است و این درد ناک است که خود زنان هستند که به همنوعشان ظلم می کنند نه مرد ها!
وقتی صحبت از برابری و حقوق یکسان میکنند در واقع اصل را بر بدبختی و گرفتاری خود می نمایند. این چه برابری است که اصرار به آن دارند. کدام مؤسسه و شرکت است که حقوق یکسان برای زنان و مردان را فراهم سازد ،همواره زنان بعنوان نیروی انسانی ارزان بکار گرفته میشوند و متاسفانه با هزاران حربه ی گوناگون در بخش های عظیم تبلیغاتی نیز برای عرضه کالا هایشان بکار گرفته می شوند.
برهنگی، ساده ترین و بیشترین استفاده ابزاری از زنان است و تا زمانی که زنان به سادگی تن به این گونه امور بدهند باید در انتظار خشونت های بیشتر هم باشند . هر لحظه در جهان چندین جنایت بر علیه زنان صورت می گیرد که طلاق کمترین آن است اما باید گفت سرآغاز بیشتر این جنایات طلاق و نداشتن کانون خانواده و امنیت است . زنان این نیمه مهم جامعه بشری باید در امنیت و آسایش بسر ببرند تا اسباب آسایش و امنیت را برای فرد فرد خانواده بوجود بیاوند مرد خانواده با آرامش به خانه بیاید و فرزندان نیز در کمال امنیت و آسایش پرورش یابند . این حق اصلی زنان است و چنانچه این امنیت از او گرفته شود و یا او بخواهد خودش تغییری در این روش از زندگی بوجود بیاورد در واقع تلاشی سخت برای تغییرغریزه و تحولی در خلقت است . باید قبول کرد زایمان مرد همانقدر نا بخردانه است که کلاغی را برای نگهبانی گله برگزینیم و یا تلاش کنیم،میمونی به سخن در بیاید و حرف بزند، اینکه میان این همه مشاغل مورد نیاز بانوان و شایسته برای شخصیت او اصرار به کاری داشته باشد که شأن و شخصیتش زیر سؤال برود و یا امنیتش در جامعه مورد تهدید قرار گیرد ،خود دلیل نابخردی او است و از شخصیت دانا و هوشمند او بدور است. اصراربرای اینکه کاری مردانه را انجام دهد مانند رانندگی تریلر و یا راندن اتوبوس و یا حتی جنگیدن کنار مردان و سربازان یا راندن لیفتراک و یا تراکتورو یا دستفروشی و ...گرچه در ظاهر شاید هیچ مشکلی نداشته باشد اما در واقع ظلمیست که زنان در حق خود می نمایند. و تنها بهانه هم این است که مگر چه ایرادی دارد. در بیشتر کشور ها مشاغلی مانند رفتگری و یا تعمیرات ساختمان و کارگری ساده نیز به زنان داد میشود و ایشان بدلیل مشکلات معیشتی و گرفتاری های اقتصادی ناچار به این کار ها، نیز تن در می دهند. زنی که همسر بیمار و یا فرزندانی چشم انتظار دارد، ناچار است تن به این گونه مشاغل دشوار نیز بد هد تا مشکل مالی خود را برطرف نماید . زنانی که به سختی کار میکنند کم نیستند اما در مقابل هستند زنانی که کانون خانواده و امنیت خود را به سادگی به خطر می اندازند و با درشتی و خشونت در مقابل همسر خود سعی می کنند تا چیزی را بدست آورند که باید هزینه گرانی را در مقابلش بپردازند.
هرگز هیچ مردی نمی تواند به اندازه یک مادر دلسوز فرزندش باشد و هرگز هیچ زنی نمی تواند به اندازه یک مردی مدافع حقوق خانواده اش در مقابل سختی ها باشد اگر هر یک دچار نقصانی شوند یک جای کار می لنگد!
باید زنانی که پس از سالها زندگی مشترک رو به اشتغال و کار در بیرون از منزل می آورند و با مخالفت همسرشان رو برو می شوند بپذیرند که همسرشان زن شاغل نمی خواسته و به این گونه زندگی علاقه ای ندارد و اگر به ناچار تن در می دهد بیشتر برای حفظ ادامه زندگی است و نباید طرف مقابل احساس خود بزرگی و خود رای نماید . او نیز شایسته است تا قدم هایش کوتا هتر و منطقی تر باشد و حفظ احترام دو طرفه باشد . توهین ، تحقیر و تهدید ،روش منطقی برای ادامه زندگی مشترک نخواهد بود . ذکاوت و مدیریت شایسته یک بانوی زیرک است. جدایی و ترک کانون گرم خانواده آغاز بیچارگی و تنهایی و تحقیر شدن خود زنان است . بخصوص در ایران و یا کشور های مسلمان که هنوز این پارادکس حقوق شهروندی معنای واقعی خود را پیدا نکرده است. تنهایی و نگاه های حریص اطرافیان و خلاصه همه و همه فضای ناامن و دشواری را برای یک زن تنها و یا صاحب اولاد بوجود می آورد که نشان میدهد بازنده واقعی همان زن است.
جامعه ای که کمتر جوانی به دلایل گونا گون حاضر است ازدواج نماید بستر مناسبی نیست که زنان خورا بدان بیندازند.
وقتی دلسوزانه به موضوع اشتغال زنان می نگریم در بسیاری مواقع ناچار، حق را به ایشان می دهیم ،چرا که با توجه به هزینه های فراوان زندگی و شرایط بد اقتصادی چاره ای نمی ماند،بخصوص برای زنانی که می خواهند دوشادوش همسرشان چرخ کند اقتصاد منزل را بچرخانند اما باز نکته تربیتی و اخلاقی این است قرارنیست شغل مورد نظرشان همانی باشد که آنها می پسندد و یا دوست دارند گاهی وقتها ناچار هستند مسائل مهم دیگری از جمله شرایط محیط کار ،زمان و ساعت کار و مسائلی از این دسته را نیز مورد توجه قراردهند و شاید به لحاظ درآمدی، آنچه مورد نظرشان است نباشد اما برای حفظ کانون خانواده که اهمیتش بسیار زیاد تر از درآمد حاصله از کاری است که باید بدان تن در بدهند. در غیر این صورت تشنج و اختلاف بین خانواده ها بالا می گیرد و متأسفانه طلاق راه حلی است که در بیشتر مواقع به ذهن این افراد میرسد.
تحقیر کردن همسر، توهین به او یا شغلش و یا جایگاه اجتماعی اش یا مقایسه او با دیگران آسیبی وحشتناک به پیکره خانواده وارد میسازد که کمتر امکان باز سازی آن وجود دارد.
هرگز از جملاتی مانند تو لیاقتش را نداری ،قربان مرد های مردم بروی ، ما که چیزی نداریم ، این چه زندگیه که ما داریم ، مرد مردم مرده توهم ...و...اگر می خواهید آرامش داشته باشید نباید در مقابل همسرتان استفاده کنید. حتی اگر حق با شما هم باشد !در نظر بگیرید این همان مردی است که روزگاری عاشقانه وارد خانه مهرش شدید ولی امروز به هزار و یک دلیل بخصوص مسائل اقتصادی و معیشتی او نیز مانند هزاران مرد دیگر دچار بحران شده و در سختی های زندگی مانده، از در سازش و نرمی و یاری به او و تقویت شخصیتش برآئید ، اجازه ندهید فرزندانتان به همسرتان درشتی کنند و هرگز در مقابل دید فرزندانتان به همسرتان توهین نکنید بحث و گفت و گو های شما در مقابل چشم فرزندانتان موضوعی نیست که آنها فراموش کنند و دردراز مدت بر علیه شما بکار می بندند. اگر فکر می کنید که فرزند شما نمی فهمد و یا حق را به شما می دهد کاملاً در اشتباه هستید ،جالب این است که در بیشتر جوامع شرقی، بخصوص ادیان اسلامی زنان بشدت فرزندمحور میشوند و بعد از تولد فرزندشان بطور کلی فراموش میکنند که همسری هم دارند و تمام توجه شان به فرزندشان می شود و وقتی به خودشان می آیند که همسرشان راهی مسیر دیگری شده و آنها نیز می خواهند تلافی کنند و با همین بیان که من هم حق دارم و خسته شده ام از اینکه فقط در خانه بودم و بچه ها هم بزرگ شدند، می روند تا فصل جدید را در زندگی خود شروع نمایند. درست زمانی که فرزندان و یا حتی همسرشان بشدت نیاز عاطفی به بودن کنارشان را دارد.
مرد ها بعد از مدتی سرخوشی و سرگردانی های دوران جوانی در میانسالی بیشتر نیاز به بودن کنار همسر و خانواده را دارند و این بهترین زمان برای اصلا ح و حل مشکلات است . بازگشت به گذشته و توجه به آنچه روزگاری بین شما پیش آمده بیشتر باعث درگیری های بی فایده آینده میشود.
برای چند دقیقه چشمانتان را ببندید کدام یک از دوستان و اقوام خواهر یا برادر و یا مادر حتی پدر می تواند میزبان شما و مشکلات بعد از طلاقتان باشد چقدر می توانید نقش مادر و پدر را همزمان برای فرزند یا فرزندانتان داشته باشید آیا بهتر نیست عاقلانه همین زندگی را مدیریت کنید و نشان دهید که می توانید آنچه سالها برایش تلاش کرده اید را به سادگی از دست ندهید .
فکر کنید همسرتان دچار یک بیماری شده و یا بدلیلی به حبس افتاده و یا مشکل روحی برایش پیش آمده آیا این آن مشارکت و همیاری بوده که ابتداء زندگی بدان تعهد نمودید . آیا حاضر هستید تا با کنار کشیدن از این زندگی نشان دهید که پیروز شدید و برنده بازی شما هستید! این چه بردی است که بدان باید افتخار کنید. بعد از سالها با هم بودن، سختی کشیدن ،همسر بودن و همراه بودن این چه سودی است که بدان دل خوش می شوید. لحظه ای بیندیشید، فرزند تان در بهترین شرایط در مقابل خانواده همسر آینده اش چه پاسخی خواهد داشت وقتی شما و همسرتان کنار هم نباشید. خوشبختانه ما ایرانیان همواره به لحاظ عاطفی بشدت احساسی عمل می کنیم و حتی در ادبیات خود می گوئیم از محبت خار ها گل می شود . خواهرم این را من بعنوان یک دوست و برادر کوچک عرض میکنم مشکلات اقتصادی و معیشتی آفت بزرگ خانواده ها شده و متاسفانه چشم و هم چشمی و نادیده گرفتن واژه زیبای عشق و محبت باعث شده تا ما از هم دور شویم . برای ارزشهایی که برای آن روزگاری از خیلی چیز ها گذشتیم به سادگی نگذریم و قدر زندگی مشترکتان را بدانید . مرد ها پسر بچه های کوچکی هستند که شما می توانید خوب با آنها زندگی کنید کافیست دوستشان بدارید هر چقدر هم که بزرگ شده باشند اگر به موقع ترو خشکشان کنید همیشه در کنارتان هستند و زندگی شیرین است . شکستنشان بی شک شکست با خود شما را به همراه خواهد داشت . کافیست یک بار برای کسب حقوق خود اقدام کنید...اگر منصف باشید می پذیرید که مردتان در بسیاری موارد از خیلی ها مرد تر است.
التماس دعا
جعفر صابری
مرد من نمونه است،
زن من تو دنیا تکه...
مردت رابغل کن و با شوق بگو تو بهترین مرد دنیا هستی
من اگه صدبار به دنیا می آمدم بازم زن تو می شدم تو بهترین هستی و من
عاشقتم تو بهترین همسر و بهترین پدر هستی تو تمام تلاشت رو میکنی که ما
خوشبخت باشیم!این را بگو و به این واژه ها ایمان داشته باش. با همین چند
کلمه تو تا ابد صاحب مردت میشی و اون هرچقدر هم بد باشه از این همه محبت
شرمنده تو میشه و باورکنید او نیز عاشق شما میشه و هزار بار بیشتر برای
خوشبختی شما تلاش میکنه ...نه نگو...بجاش بگو ول کن بابا تو لیاقتش رو
نداری من اگه زن هرکی میشدم هزار بار بیشتر از تو منو خوشبخت میکرد!تو پدر
خوبی نیستی و بلد نیستی با بچه ارتباط بر قرار کنی، بچه می ترسه با تو حرف
بزنه، شده یکبار ما رو ببری سینما ، تاحالا رفتیم تو پارک یه شام مثل مردم
بخوریم؟ گاهی وقتا نمیدونید تأثیر این حرفها چقدر زیاده و وقتی چشمهاتون
رو می بندید و دهانتون رو باز میکنید نمیدونید چگونه آتش به زندگی قشنگتون
میزنید ، حتی اگه همه ی این حرف ها هم درست باشه با این ادبیات هرگز به
نتیجه مطلوب نخواهید رسید و جز نفرت و کینه و تنفر در قلب مردتان هیچ چیز
را زنده نمی کنید.وای، وای اگر این گونه بیانات هم در مقابل چشمان
فرزندانتان باشد .درنگ نکنید که بازنده واقعی این زندگی شما خواهید بود و
فرزندانتان را نابود میکنید نکته درد ناک این است که نه تنها فرزندانتان را
بلکه فرزند فرزندانتان را نیز به ورطه نابودی می کشاند. امان از بد دهنی و
یا دست درازی روی مردتان، کم نیستند مرد هایی که در مقابل همسرشان سکوت
میکنند تا شاید این گونه کانون گرم خانواده را از نابودی دور نگه دارند و
زنانشان با بی شرمی دست برروی این مرد بلند می کند و او سکوت میکند ...و
فرزندتان می بیند این چه زندگی خواهد بود اگر به دادش نرسید.وای بر زنی که
هر لباسی را بپوشد وهر طور دلش میخواهد آرایش کند و بگوید همین هست که هست
به هیچ کس هم ربطی ندارد ...من اینم، میخواهم این طور باشم ...باور ندارید
اما هستند ...و مردش نه از روی بی غیرتی که از روی انسانیت می ماند با این
زن که هنوز خرجیش را از مردش میگیرد چه برخوردی کند... باور کنید جنون ،یک
آن است و به همین سادگی است که یک جنایت اتفاق می افتد و یا کمترینش جدایی
است و سرخوردگی فرزندتان! فرزندی که برای داشتنش بسیار تلاش کردید و ریشه
جانتان است .بسنجید چه شغلی و چه درآمدی بالاتراززندگی مشترک و آسایش در
کنار همسر و فرزندتان است . اما اگر انتخاب شما این است روش انسانیش را
برگزینید نه...
با پرخاش و بی ادبی و تهدید و توحین، انسانی بایستید و مسیر زندگی را جدا کنید ...نشه یک وقت باور کنی، مردی که می دونه تو همسر داری و زندگی و صاحب بچه هستی، مردی که امکان داره تورا خوشبخت تر از همسرت کنه ،این نامرد اگه ذره ای مردانگی و انسانیت حالیش بود به تو نزدیک هم نمیشد چه برسه به اینکه پیش بده تورا خوشبخت میکنه و تو حیفی و از این حرفها...مرد اگه خوب بود که مرد خودت بابای بچت بود دیگه!تو اگه میتونستی درستش کنی همین اولی را درست کن که ریشش هم پیشت گیره!
و اما تو برادر، کجای آسمان خدا می لرزد اگر هر روز به همسرت بگویی دوستت دارم و عاشقت هستم و تو زن آرزوهایم هستی و اگر تو نبودی من تنها ترین مرد دنیا بودم. چه می شود هراز چندی به یاد زمان جوانی و نامزد بازی بروی و همسرت را بدزدی و بروید یک جای دنج خلوت کنید. چه میشود هر روز بدنش را نوازش کنی و نازش رابکشی نترس او هرچقدر هم بد باشد از نوازش تو خوشش می آید و ای برادر اگر تو برایش پیام عاشقانه نفرستی و جملات زیبا ننویسی او بدنبال این جمله ها در جای دیگری می گردد . کار و زندگی بسیار ارزشمند است زندگی سخت است اقتصاد مردم را نابود کرده بخصوص قشر آسیب پذیر جامعه را ،اما زن و بچه تو چه گناهی کرده اند که باید قیافه شش در چهار تو را همیشه خشمگین ببینند. برادر من، عزیز من، مردی گفتن زنی گفتن تو بسلامتی مرد خونه هستی باید سنگ صبور باشی بی خیال اگه همسرت یه چیزی هم گفت بخند و زیر سبیلی رد کن .وای بر مردی که چشمش دنبال این و اون باشه و خدای ناخواسته زنش را با دیگران مثال بزند ،بزرگوار اگه دوست نداری زنت مسیر خطا را در زندگی برود تو هم نرو، فرق نمی کنه چه مرد و چه زن هر دو باید قداست خانواده را حفظ کند . سالار اگه دیدی رفیقت از زنها بد میگه برو دست زنت رو ببوس که یه فرشته است، بذار فرشته بمونه ...اگه دیدی زنی در مسیر زندگیت قرار گرفته انسان باش کمکش کن تا در مسیر درست قراربگیره با همسرت صحبت کن تا اون کمکش کنه و با هم به آینده یک انسان که میتونه یک جامعه رو نابود کنه کمک کنید نه اینکه خودت در مسیر غلط قراربگیری .برادر دنیا خیلی کوچیکه بزنی دری را میزنند درت را... این زن اگه زن زندگی بود با تو نبود...چرا خودت را گول میزنی چطور دلت میاد حق زن و بچت را خرج این آدم کنی ؟
خلاصه از دست من و نوشته هایم دلخورنشوید مرحوم زنده یاد پدرم می گفت پسرم قدر دوستی را بدان که چون آیینه روبرویت حرفها را میزند و نه مانند شانه پشت سرت مو به مو می گوید!
حق یارتان باد
مارا هم دعا کنید