جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری /تقبل الله...

تقبل الله...

تقبل الله...دو شنبه 7 اردیبهشت 1394

 

تقبل الله ...

 

  جان مولا حرف حق را گوش کن

 

شمع بیت المال را خاموش کن

 ماه پر فیض و برکت رمضان است و خوشا به حال روزه داران واقعی  آنها که روزه میگیرند و همراه گرسنگی و تشنگی جسمشان روحشان را هم صیقل می دهند ،خو شا به حال بندگانی که از دروغ و تهمت و ریا و غیبت در این ماه دوری می ورزند و سعی می کنند سفره ای را هم برای گرسنه ای بگسترانند،خوشا به حال آنان که شک، بین رفتن به کدام مهمانی افطار را  ندارند و به نان و خرمایی بسنده می کنند ،خوشا به حال آنان که به جای گستردن سفرهای افطاری چند رنگ برای سران و مسئولین و بزرگان و رؤسا ... قبل از افطار به درب خانه های  نیاز مندان آبرو دار رفته  نیازشان را بی هیچ منتی بر طرف می کنند،خوشا به حال سحر خیزانی که با چند نوع سحری نه ،که با یک دعا و  نماز عاشقانه  روحشان را آماده روزه داری یک روز می سازند، خوشا به حال آنکه با زبان روزه، گره از کار مردم می گشاید ، خوشا به حال آنکه با لب تشنه  سیراب می سازد نیاز مندانی را که به سراغش می آیند،خو شا به حال روزه داری که از استراحتش می کاهد تا کار مردم را رواج دهد حتی با خواندن و نوشتن و امضاء ،خوشا به حال  روزه داری که با صبر تمام به درد و دل بندگان خدا  گوش می دهد، خوشا به حال روزه داری که زمان تشنگی  همان موقع که سر و تن به آب میزند به یاد  بی آبی  هموطنی باشد که  آبی برای نوشیدن هم ندارند. خوشا به حال روزه داری که کلام خدا را این روزها با گوش جان می شنود و در زندگانی  خویش به کار می بندد، خوشا به حال شما که می فهمید و می دانید مهمان خدا بودن یعنی چه! و هر چه بود آن عزیز سفر کرده گفت و این شبهای پیش رو شبهای عشق بازی است اگرعاشق باشیم  . زیبا دانستیم اگر نامی از شاعر عزیزمان مرحوم آقاسی  آوردیم ابیاتی از شعر شیعه  وی نیز به یادگار تقدیم نمائیم.  التماس دعای فراوان داریم.


یا علی درویش و صوفی نیستم

فاش می گویم که کوفی نیستم

یا علی لعل عقیقی جز تو نیست

هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست

شد زمین لبریز مسکین و یتیم

ما گرفتار کدامین هیأتیم

جان مولا حرف حق را گوش کن

شمع بیت المال را خاموش کن

این تجمل ها که بر خوان شماست

زنگ مرگ و قاتل جان شماست

لنگ لنگان طریقت را ببین مردم دور از حقیقت را ببین

خیل درویشان دکان آراستند کام خود را تحت نامت خواستند

خلق را در اشتباه انداختند یوسف مارا به چاه انداختند

کیستند اینان رفیق نیمه راه وقت جانبازی به کنج خانقاه

فصل جنگ آمد تماشاگر شدند صلح آمد لاله پرپر شدند

دل به کشکول و تبرزین بسته اند بهر قتلت تیغ زرین بسته اند

موجها از بس تلاطم کرده اند راه اقیانوس را گم گرده اند

موجها را می شناسی مو به مو شرحی از زلف پریشانت بگو

باز کن دیباچه توحید را تا بجوید ذره ای خورشید را

یا علی بار دگر اعجاز کن مشتهای کوفیان را باز کن

ای جوانمردان جوانمردی چه شد شیوه رندی و شب گردی چه شد

بنده گی تنها نماز و روزه نیست آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پر کن ز آب معرفت تا در او جوشد شراب معرفت

حرف حق را از محقق گوش کن وز لب قرآن ناطق گوش کن

بعد از آن بشنو ز نظم و امرکم تا شوی آگاه بر اسرار خم

خم ترا سرشار مستی می کند بی نیاز از هر چه هستی می کند

هر چه هستی جان مولا مرد باش گر قلندر نیستی شبگرد باش

یا علی امروز تنها مانده ایم در هجوم اهرمانها مانده ایم

یاعلی شام غریبان را ببین مردم سر در گریبان را ببین

شیعه یعنی شرح منظوم طلب از حجاز و کوفه تا شام حلب

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی غربت صدساله بی دلواپسی


منزل حاج آقا علی صایری و افطاری ساده با جمع دوستان  حسین خرمی -ناصر رستگار-پهلوان قمی-سیاوش خلیلخانی-آقاسعید و دوستان دیگر...عصر روز 17 تیر ماه 93

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.