جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری

خدا شفات بده


 

دوستی میگفت داخل اتوبوس ایستاده بودم و به این فکر میکردم که با توجه به وجود کرونا چرا آنقدر وسایل عمومی شلوغ هستند و چه کسی باید پاسخ گو باشد که رسیدیم به ایستگاه دانشگاه و چند دانشجو وارد اتوبوس شدند همشون   کوله های بزرگی بر دوش داشتند و در گوششان هم هندزفری بود و لبخند میزدند با هم صحبت میکردند من نمی دانم چطور میتوانند در حالی که هندزفری به گوش دارند صحبت های دوستانشان را هم جواب بدهند !

به این فکر کردم زمان دانشجویی ما یکی دوتا کتاب بود و بیشتر می شنیدیم درس ها درس بود و این بنده ی خدا ها چه حجم عظیمی از کتاب لب تاب و موبایل را باید حمل کنند .

ناگهان احساس کردم که دارم به سمتی کشیده میشوم خوب که دقت کردم دیدم بند کوله یکی از همین جوانان دانشجو افتاده به دستم و داره مرا می کشد...چند بار صدا کردم اما متوجه نشد و ناچار بادست زدم به شانه او با ناراحتی برگشت و گفت چیه ؟

گفتم داری منو با خودت میکشی ته اتوبوس !

با ناراحتی گفت برو بابا خدا شفات بده!

تعدادی که متوجه نشده بودند از سخن این جوان به من خنده شان گرفت .نفس عمیقی کشیدم و بعد از چند دقیقه رفتم به آن جوان دانشجوی  علم و دانش گفتم متشکرم از دعای خیری که برایم نمودی.

 و ایستگاه بعدی پیاده شدم.ترجیح دادم ادامه راه را پیاده بروم و بیندیشم که کی خدا وند به من و امسال من شفا میدهد تا عاقل شویم  انشاءالله.

برای شما نیز همین دعا را میکنم که خدایا مارا شفا ببخش.

آمین

 جعفر صابری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.