جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری/من میتوانم

من می توانم

 

بیشتر آدما میگن ای بابا خدا فقط روزه و نماز نیست ! مردم آزاری نکنی ، خدمت به خلق خدا بکنی ،  مال مردم را نخوری ، دروغ نگی ،چشمت دنبال ناموس مردم نباشه و... این  ایما نه! است. اینا که میگن درسته، هر به ظاهر آدمی چه مسلمان چه غیر مسلما ن اگر این کارها را بکند اساساً  نام آدم را دشوار میتوان برایش بکار برد!

به زبان ساده تمام ادیان  سعی کرده اند به بشر همین چیز ها را یاد بدهند ، حالا اگر کسی گوش داد و  انجام نداد که به هر دین و آینی باشه خدا پدرش را بیامرزد و اگرهم که گوش نداد و انجام داد در هر لباس و با هر دین و آئین و هر مقام و منسبی باشد  بویی از انسانیت نبرده !

عبادت و نماز و روزه داری نوعی قدر دانی ، تقدیرو تشکر  از خداوند است، اینکه انسان قدر دان خالقی باشد که به او محبت کرده و محبت میکند زیباست !

اینکه انسان سعی کند با کار های شایسته نشان بدهد که اشرف مخلوقات است و به همنوع و دیگر موجودات خداوند و طبیعت خدمت میکند زیباست.

زیباست که انسان به خودش خدمت کند و همانطور که دوست دارد دیگران قدر دان الطافش باشند او نیز قدر دان خالق خود باشد و سعی کند در حد توانش  قدمی بردارد تا گره ای  از کار گرفتاری  را باز نماید.

همین ! زیباست که انسان در ساعتی از شبانه روز دل از آنچه دنیا و امیال دنیوی است بردارد و در مقابل خالقی قرار بگیرد و فقط بگوید خدایا متشکرم، زیباست که دست افتاده ای را بگیرد و در دل فقط بگوید خدایا متشکرم که به من توان و لیاقت این را دادی که به کسی کمک کنم  ، زیباست که گوشی تلفنت زنگ بخورد و کسی از پشت خط بگوید میشه از شما خواهش کنم این مورد را برای من حل کنی و تو با لبخند پاسخ بدهی چرا که نه و در دل بگویی ای خدا متشکرم که من میتوانم !

بله این ها عبادت است و عبادت بجز خدمت خلق نیست ! اما رفیق من، قدر دانی از خدا و اینکه تمام قد در مقابل او بایستی و خم شوی و سجده کنی و سر بر خاک بگذاری و بگویی ای خدا تو بزرگی و من شاکر این همه محبتت هستم یه چیز دیگه هست ! اینکه از خواب شیرین سحر گاهی برخیزی و وضو بگیری و در مقابل خالقت خاضعانه بگویی ای خدا تو یگانه هستی و هیچ قدرتی به اندازه تو نیست و به تو توکل میکنم و لا غیر خیلی قشنگه!

حالا میشه فقط تو ماه رمضان باشد و یا نه در طول سال و کل عمر !

دوستی میگفت صاحب خانه جوابم کرده بود و فقط تا آخر ماه وقت داشتم که جایی را پیدا کنم سر سجاده نماز نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد همسر دوستم بود و از من در خصوص دریافت وام سؤال کرد من راهنمایی اش کردم و احساس کردم بغض در گلو دارد سؤال کردم خانم چیزی شده گفت سال گذشته برای شهریه فرزندانم که دانشجو بودند از شخصی پول قرض کرده بودیم حالا او کل مبلغ را یک جا میخواهد، خدا پدرشما را بیامرزد که این وام را برای ما درست میکنید !

به خودم گفتم ما آمدیم در خانۀ خدا واین بندۀ  خدا را، خدا فرستاده در خانۀ ما شکر!

مدار کار ما باشد چو سوزن

که خود لُختیم و دائم پاره دوزیم

خودمان را فریب ندهیم و با خودمان روراست باشیم  به هر دین و آئینی که می خواهد باشیم.

 یا حق

 جعفر صابری

 التماس دعا

رباعی پوریای ولی :

بی علم و عمل بهشت و رضوان مطلب            بی روزه و نماز ایمان مطلب

                                                             
خواهی ز پل صراط آسان گذری           آزار دل هیچ مسلمان مطلب

                                                                                                 
تا بر سر کبر و کینه هستی پستی              تا پیرو نفس و بت پرستی مستی
                                                    
از فکر جهان و قید اندیشه او                  چون شیشه آرزو شکستی رستی
                                              

گر بر سر نفس خود امیری مردی                گر بردگری تکیه نگیری مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن           گر دست فتاده ای بگیری مردی
                                           

یارب زقناعتم توانگر گردان              و از نور یقین دلم منور گردان

اسباب من سوخته سرگردان                 بی منت مخلوق میسر گردان

 

یا رب زتو دل به هر که بستم توبه         بی یاد تو هر کجا نشستم توبه
                                                
صد بار شکستم و ببستم توبه            زین توبه که صد بار شکستم توبه
                                                 

ای دل تو دمی مطیع سبحان نشدی           از خوی بدت هیچ پشیمان نشدی

 درویش شدی و زاهد و دانشمند             این جمله شدی هیچ مسلمان نشدی

 

ای خواجه در این جهان چرا بی خبری           روزان و شبان در طلب سیم و زری 

سرمایه تو از این جهان یک کفن است            آن هم به گمان است بری یا نبری

 

کنزالحقایق ورباعیات پوریای ولی

[ چهارشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۹ ] [ 19:59 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

ابزارک تصویر

[ جمعه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۹ ] [ 20:14 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

            جوب گردی

بچه های پایین شهر تهران خاطرات زیادی از کودکی شان دارند ،یکی از این خاطرات خاطره جوب گردی است،بیشتر وقت ها جوبهای پایین شهر کثیف و پر آب بود و وقتی چیزی توش می افتاد کمتر کسی جرأت میکرد تو جوب دست کند ، خوب یادمه یک روز سوئیچ ماشین پدرم از دستم افتاد تو جوب آب و مانده بودم چه باید بکنم که یکی از بچه محل های با معرفت کلکی را یادم داد و آن این بود که کیسه مشمایی را پر آب تمیز کرد و بعد  کیسه رو فرو کرد تو جوب آب کثیف چند قدم آن طرف تر کلید را در جوب آب دید آب مقداری اون روجلو تر آورده بود ولی نمیشد دست تو جوب کنی او دستش را از داخل مشما فرو کرد در جوب آب و با همین   روش  کلید را در جوب به دست گرفت و آورد بیرون !

من متعجب بودم و او توضیح داد که خیلی وقت ها  از این روش پول پیدا کرده و حتی وسایل با ارزش دیگری میگفت بخصوص کنار تلفن عمومی ها این اتفاق بیشتر می افتاد و هر چقدر آب جوب ها کثیف تر باشد بهتر است و وسایل بیشتری پیدامیشود !

اما آدم باید جوینده باشد !

این روز ها جوب زندگی مان خیلی کثیف شده و چیزهای باارزش زیادی  ناخواسته از دستمان در آن افتاده که باید با دقت و حوصله بگردیم و  پیدایشان کنیم!

مدت هاست تعمیر کاران میگن این قطعه ارزش تعمیر نداره و باید تعویضش کنی طوری شده که ما به زندگیمون و حتی آدمهای اطرافمون به عنوان قطعه نگاه میکنیم و ترجیح میدیم بجای تعمیر خودمان و یا آنها بطورکلی تعویضشون کنیم.

قدیما یک رادیو یا تلویزیون که خراب میشد بار ها و بار ها میبردن تعمیر گاه و خلاصه هنوز تو خانه بابا بزرگ ها و یا مادر بزرگهای ما از این وسایل چند بار تعمیر شده می بینیم .

 آنها آدمهایی بودند که فقط  کنار جوی آب نمی نشستند و گذر عمر را نمی دیدند ، اگه لازم میشد دست توش میکردند و قطعات با ارزش زندگیشون را از توی اون بیرون میکشیدند!

دین و آئین داشتند و حاضر نمی شدند به راحتی  ازآن بگذرند ، اگه خرافات بود ، اگه دروغ بود ، اگه هر چیزی که امروزی ها میگن، بود ته آن یه چیزی بود که بهش میگفتند تعهد و تعلق !

تعهد وتعلق داشتند، طرف به سادگی از ارزشهای زندگیش نمی گذشت نمی گفت ولش کن میرم یه نو میخرم حتی اگر هم پولش رو داشت .

اگر تکه نانی روی زمین می افتاد تمام قد خم میشد و با احترام نان را برمیداشت و کنار دیوار یا بین درز آجرها و یا لای سوراخ تیر برق میزاشت.

این روز ها ما فراموش کردیم که باید خم بشیم و دست کنیم تو جوی زندگیمون که حسابی کثیف شده  و خاطرات با ارزشمون را نجات بدیم .

کرونا با خودش خیلی چیزها آورد ، بی ایمانان ایمانشان کمتر شد و با ایمانان ایمانشان بیشتر شد .فرق نمی کنه چه دین و آئینی داشته باشی مهم اینه که آدم باشی و کمی درک و شعور ومعرفت داشته باشی .

باورت بشه که میشه یه ویروس ناچیز خیلی کار ها بکنه!درسته کنار جوی نمی نشینیم و گذر عمررا نمیبینیم اما خداوکیلی ساعت ها به صفحه موبایلمان خیره میشیم و باور نداریم که چه ساده داره عمرمون میگذره !

باورمون نمیشه چه گوهر های با ارزشی را داریم با دست خودمان میندازیم تو جوب آب روان زندگی  و این جواهرات با چه سرعتی در جریان آب از ما فاصله  می گیرند !

ساعت ها اعضاء خانواده بجای با هم بودن و در کنار هم بودن سرشون تو گوشی موبایلشونه !

کاشکی یه بچه محله خوب و با صفا پیدا میشد و دست میکرد تو جوب آب و گوهر وجود ما را برایمان از آب میگرفت و باز میداد دستمان!

حالا که کسی نیست بد نیست خودمون این کار را کنیم .

یا حق

 جعفر صابری

 

[ پنجشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۹ ] [ 19:15 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

عزیزان و گرامی یاران امید وارم سال 1399 سالی سرشار از سلامتی و پیروزی برای فرد فرد افراد جامعه بشری باشد.

یا حق

جعفر صابری

 

[ چهارشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۹ ] [ 21:22 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

لباس عید سال بعد

گوشه لحاف را کنار زدم، در روشنایی نور چراغ علاءالدین(1) مادرم داشت با تکه پارچه ای ور می رفت و کمی آن طرفتر بابام در حالی که سیگار می کشید به شعله چراغ زل زده بود. هر چند  وقت یکبار مادرم دستش را پایین می آورد و همراه دستش سرش را هم به نور  چراغ نزدیک می کرد .

بابام مثل همیشه تو فکر بود، آخه بابام هر وقت توی فکر بود پکهای عمیق به سیگار می زد و دودش را هم یواش یواش  بیرون می داد .امان از وقتی که بابام تو فکر بود، آن موقع خیلی زود جوش می آورد، ولی بیشتر برای ما جوش می آورد تا برای مادرم، وقتی ناراحت می شه همه را کتک می زد.

می دونی !  بابام آدم خوبی است، یعنی دست خودش نیست وقتی زیادفکر می کنه این جوری می شه.

بیشتر وقتهایی که بابام  عصبانی است اول مهر و شب عید است.

 من از ماه مهر و شب عید خوشم نمی آید، آخه این موقعها اخلاق  بابام عوض می شود زود داد می زند با همه دعوا دارد...

نمی دانم شاید برای این است که مجبور ما را نونوا کند... یا شاید هم چیز دیگری، هر سال اول مهر یا نزدیک عید مادرم نخ و سوزنش را از سر شب دم دستش می گذارد وقتی ما می خوابیم از پشت پرده یا زیر میز سماور یک بقچه را در می آورد و هی می دوزه، بعدش هم که کارش تمام می شود بقچه را ور می دارد می برد و جایی قایم می کند .وقتی مادرم دارد چیزی را می دوزد بابام کنارش می نشیند و سیگار می کشد و حرص می خورد .من و دادشم  و آبجیم  اگر بیدار باشیم از ترس بابام خودمان رابه خواب می زنیم.بابام مرا دوست دارد .من می دانم آنروز که از اتوبوس دو طبقه میدان توپ  خانه  پیاده شدیم و توی خیابان  باب همایون(2) راه افتادیم دم یک فروشگاه لباس فروشی  ایستاد و بعد به من  گفت: حسن خیلی دلم می خواهد از این کاپشنا برات  بخرم. من که از آن کاپشنها خوشم آمده بود گفتم:بابا برام بخرش . بعد او ن گفت: می خرم! حتما برات می خرم !ولی نخرید،در عوض چند روز بعد چیزی برای ما آورد که نه کت بود ونه کاپشن،گفت که چشمشو گرفته ،برای حمید کوچک بود تن من کرد برای من هم بزرگ بود.تازه آستیناش بلند بود. یقه اش هم پاره بود   خودشم یک خورده گشاد بود.ولی مادرم گفت: زمستان است،روی لباس هم گرمه و هم قشنگه، شاید مادرم باز داشت چیزی برای شب عید ما سر هم کرد. من چه قدر از عید بدم می آید. همه می خواهند لباس های نو بپوشند بعد بیان بیرون و پزبدهند و قمپزدرکنند.

پارسال حمید از اول تا آخر عید بیرون نیامد. می گفت: درس دارم !ولی دروغ می گفت ،من می دانم برای چی با ما برای عید دیدنی نمی آمد! برای این که آن شلوار خاکستری که  بابام می گفت خریده و مادرم کوتاهش کرده بود تا حمید بپوشد مال هاشم پسر عباس آقا بود . راستش من هم باورم نمی شد آخه بابام می گفت:از گمرک خریده ولی هاشم جلو عزیز، امیر و رضا تمام نشانی هایش را داد...

حتی انجایی را که سوخته بود . علامتها درست بود . بچه ها همه حرفهای هاشم را باور کردند، حمید بیچاره خیلی خجالت کشید. برای همین دوتایی آمدیم به خونه .

حا لا دوباره عید داره میاد ، من نمی دانم رفتن زمستان و آمدن بهار چرا باید برای ما انقدر ناراحتی بیاورد ؟ کاشکی عید نبود. اگر عید نبود همین لباسها که بابام آورده خوب بود دیگه ! البته عید هم مثل تمام روزهای خداست ،برای من و حمید فرقی ندره، اما آبجی بیچاره ام... دلم به حالش می سوزه، تمام دخترهای هم سن و سالش لباسهای قشنگ قشنگ تنشان می کنند ...

ولی عیبی ندارد . من تابستان سال دیگه بیشتر کار می کنم و برای عیدش یک لباس قشنگ می خرم . از امسال که گذشت تا سال دیگر خدا بزرگ است. 

این نوشته را در سال ۱۳۶۵ نوشتم و برای اولین بار در سال ۱۳۷۰ در روزنامه اطلاعات  در صفحه اندیشه به چاپ رسید و بعد در مجله جوانان در پاکستان و بعد در یک مجله انگلیسی زبان در هند. سه سال بعد..اما نام اصلی این اثر که من نوشته بودم چقدر از عید بدم میآید بود!                                                                                                 جعفر صابری

چراغ علاءالدین(1) چراغی برای گرم کردن خانه و ...

باب همایون(2)نا م خیابانی در شهر تهران  پایتخت ایران

 

باب همایون(2)نا م خیابانی در شهر تهران  پایتخت ایران

[ سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 23:15 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

خانم ها بخوانند!

آقایان بدانند!

 

این نوشته ها  نتیجه بیش از بیست و دو سال مدیر مسؤلی اولین مجله ویژه همسران در ایران و همچنین سی سال کار در حوزه خانواده و آسیب های اجتماعی است و الزاماً شاید با سلیقه های شما هم همخون نباشد ،بدون شک بیشتر این تجربه ها از نظر شما میتواند رد شود ولی خوشحال میشوم در ادامه همین مجموعه چنانچه مواردی به ذهنتان میرسد برایم ارسال کنید تا در چاپ بعدی به این مجموعه افزوده نمایم.

فرم  مندرجه بعد از کارشناسی فراوان تهیه شده که بد نیست  هر یک از زوجین در خلوت این فرم را مرور نمایند و بعضی از علل فروپاشی خانواده را بهتر بشناسند.

 

اگر طرف اصلی گفت وگو  بیشتر خانم ها می باشند نه این است که حق با آقایان است؛ بلکه چون ناخدای اصلی خانه و خانواده زنان می باشند مورد خطاب قرارگرفته شده اند !

در ضمن اگر موردی برایتان جالب یا سؤال انگیز است می توانید از طریق شماره  (09121199415) با من در ارتباط باشید.

لازم می دانم که عرض کنم:

آنچه مرد را سربلند نگاه میدارد قناعت همسرش است!

 در پایان از فرد فرد دوستانی که در جمع آوری و اصلاح  این مطالب به من کمک کردند سپاسگزارم.

                                                                                                       ارادتمند

 جعفر صابری

 

6

 

 

اگرهمسرت بار ها به توگفت : تورا دوست ندارم...زندگی مشترک به آخرش نزدیکه!

[ سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 22:14 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

کاساندان

چرا "کاساندان "پس از چاپ کتاب آتوسا برآن شدم تا برای کتابی که در دست داشتم نام جدید ی انتخاب کنم ابتدا نام اولین و مهمترین مقاله که باعث شده بود نوشتن این کتاب  را شروع کنم ،یعنی قورباغه ات را بساز برگزینم ،ولی بدیل اینکه کتابی با عنوان "قورباغه ات را قورت بده " قبلاً به چاپ رسیده بود و همچنین بدلیل اینکه نام کتاب قبلی آتوسا به معنای قدرت و توانمندی از نام دختر کورش بزرگ و همسر داریوش اول  گرفته شده بود، این  کتاب را که حاوی مقالاتی با محتوای توانمندی و تقویت روح و جسم و جان می باشد را "کاساندان" یعنی  مادر آتوسا  همسر کورش بزرگ که  بر 28 کشور آسیایی در کنار همسرش حکمفرمایی می کرد بنهم ،تا شاید از این راه  به ارزش و جایگاه  بانوی ایرانی اشاره شده باشد و نامشان این گونه جاودانتر گردد و در نهایت به مقام زن ایرانی در حال حاضر اشاره شود  که تا چه اندازه بعنوان همسر و مادر می تواند در تربیت و توان مرد و خانواده کوشا باشد.

گفتنی است مورخ یونانی (گزنفون) از این بانو به نیکی و بزرگ منشی یاد کرده است.

اگر منصف باشیم چنانچه به ارزش و مقام  دوشیزگان و بانوان توجه لازم شود نسلی سالم و سربلند خواهیم داشت و اگر بانویی دارای تحصیلات و کمالات گردد فرزندانی شایسته پرورش خواهد داد.

 پایان این مجموعه را که همزمان شد با  هفتم  آبان ماه 1398روز  گرامیداشت کورش کبیر ، تقدیم می کنم به تمام بانوان سرزمینم .

ارادتمند

 جعفر صابری

[ سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 22:12 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

کتاب آتوسا نوشته دکتر جعفر صابری

حرف اول...

 

 این کتاب مجموعه ی چند مقاله است که خواند نش را به شما عزیزان پیشنهاد  میکنم و بهترین  نامی که برایش انتخاب کردم نام آتوسا  به معنای  قدرت و توانمندی است که نام   دختر کورش وزن داریوش اول  نیز  بوده است.

شما با خرید این کتاب اولاً به توسعه کار و کار آفرینی کمک می کنید ،دوماً در مسابقه  ما شرکت کرده در صورت برنده شدن جایزه نقدی از ما   هدیه میگیرید .

(در ضمن شما می توانید این کتاب را حتی خریداری نکنید و به سادگی دانلود و پرینت کنید  و به  دوستانتان هدیه کنید . اما حتماً به آنهایی  که دوستشان دارید بگویید این  کتاب را بخوانند)

  ارادتمند شما

 جعفر صابری

[ سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 21:44 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

کتاب ورد خانم ها ممنو ع نوشته دکتر جعفر صابری :

سر شناسه: صابری جعفر ، 1346

عنوان و نام پدید آورنده : ورود خانم ها  ممنوع/ گردا ورنده و نویسنده جعفر صابری

مشخصات نشر: تهران ، آشتی، 1390

مشخصات  ظاهری: 64 ص : مصور (رنگی) 21+21 س م.

شابک: 978-964-5534-05-7

قیمت :15000 ریال

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : زنان – کلمات قصار

موضوع : روابط زنان و مردان – کلمات قصار

موضوع: زنان – روانشناسی

رده بندی کنگره:

PN6084/

ز9ص2 1390

رده بندی دیویی: 882/808

شماره کتاب شناسی ملی: 3143232

[ سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 21:41 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ پنجشنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 21:29 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

تهران شهر بی دفاع

در اولین روز های اسفند ماه بود که خبر شیوع ویروس کرونا در ایران مطرح شد ، ویروسی که از اوایل سال 2020 صحبتش بود و همه دنیا در انتظار آن بودند .

من از خانه های ایرانیان شروع میکنم با انباری های شلوغ و اتاقهایی که پر شده است از وسایل گونا گون، زندگی ما ایرانیان بشدت انباشته از وسایلی است که گاه هرگز به سراغشان نمی رویم ولی در جایی از زندگی و اطرافمان حضور دارند و هر کدام قسمتی از فضای فیزیکی ما را اشغال نموده این بدان معنا است که نظافت هر کدام ازآنها زمان بر است در صورتی که زندگی و دکوراسیون دیگر ملل مانند ما نیست و ساده زندگی میکنند اگر وسیله ای را نیاز دارند برای استفاده تهیه میکنند و نه بیشتر !

ما بشدت قانون گریز هستیم و به دلایلی که جای بحث آن در این مجال نیست با هر قانونی که در کشور جاری می شود مشکل سلیقه ای داریم و ترس من از آن است که هر گز امکان این مهیا نشود که شهر یا منطقه ا ی از کشور ایران بخصوص شهر تهران را بتوان برای مبارزه  و کنترل ویروس کرونا قرنطینه اعلام نمود.

و علی رغم تعطیلی مدارس بدلیل نزدیک شدن ایام نوروز، ملت خود سرانه شروع به سفر نمایند و دید و بازدید های نوززی را شروع نمایند!

چند سال پیش مطلبی با عنوان شب گذشته تهران در یک زمین لرزه 7 ریستری با خاک یکسان شد را به نگارش درآورده بودم و امروز باید بگویم این زمین لرزه با 10 ریشتر شروع شده و متاسفانه تهران هیچ سپر دفاعی ندارد.

هیچ یک از بیمارستان های ما در کل کشور آمادگی  گنجایش این همه بیمار را نخواهد داشت و بدون شک کم نیستند افراد سودجویی که برای منافع خود ساده ترین لوازم مورد نیاز ملت از ماسک و دستکش گرفته تا خوراک وحتی مواد شوینده را احتکار مینمایند!

نقش کم رنگ دولت و دولتمرد ان نیز در این خصوص مزید بر علت است نه اینکه نخواهند کاری بکنند بلکه نمی توانند کاری پیش ببرند شاید اگر یک دستور مستقیم از رهبر معظم صادر شود و بسیج و سپاه و حتی ارتش دخالت کنند کمی بتوان با این ویروس برخورد نمایند.

 در همان اولین روز مطرح شدن موضوع ما سعی کردیم با ستاد بحران ارتباط برقرار کنیم و دوستان حاضر در ستاد هم افزایی سمن های شورای شهر تهران را در جریان برنامه های خود قرار دادیم اما فقط تأیید بود و دیگر هیچ!

افرادی که می توانستند کاری کنند که بطور کل کاری نمی کردند و آنها هم که نمی توانند ولی ایده و برنامه داشتند هم دستشان کوتاه بود.

 در همان تماس های اول پیشنهاد بسته شدن مساجد و مکان های مذهبی را مطرح نمودیم که بشدت مورد مخالفت قرار گرفت و به نوعی همان آغاز همکاری باعث شد دیگر صدای ما را کسی نشنود و در نطفه خفه ماند!

موضوع دیگر که باعث نگرانی ما بود افراد مستضعف و حاشیه نشینان و به نوعی کارتن خواب ها و دوره گرد ها بودند. معتادینی که شب ها در گرم خانه و روز ها در سطح خیابان بودند ، دست فروشها و کودکان کار و باید قشر ضعیف جامعه را در نظر میگرفتیم تعدادی از سازمانهای مردم نهاد مانند  هلال احمر و جامعه پیشاهنگی و انجمن قلب سفید به جمع ما پیوستند و کم نبودند انجمن های مردمی که به نوعی آتش به اختیار شروع به خدمت رسانی نمودند و در حد توانشان کار هایی را داشتند و دارند معذالک نباید نقش مهم بی فرهنگی جماعت بسیاری از مردم را فراموش نمود که به هیچ عنوان رعایت نمی کنند و به گسترش این فاجعه بشری دامن میزنند.

 البته نباید فراموش کنیم که ما آمادگی و فرهنگ لازم را هم برای این گونه موارد نداریم.

 برای نمونه صدا و سیمای ما علی رغم تلاش قابل ستایشش برای فرهنگ سازی مانده برنامه آموزشی برای فرزندان ما تولید می کند اما نمیداند که بچه های ما شب ها تا دیر وقت با خانواده مشغول لذت بردن از برنامه های تلویزیون هستند و کمتر تمایلی دارند که هشت صبح بنشینند و برنامه های تلویزیون آموزشی ببینند جالب اینکه  گزارشگر تلویزیون میرود از مردم در خصوص این برنامه ها سوال میکند که از برنامه راضی هستند یا نه آن هم از والدین بچه ها!

شهر های شمالی و تفریحی در این ایام مملو از جمعیت خواهد شد و کم نیستند افرادی که  برای بیشتر دیده شدن شروع به دادن بیانیه مینمایند !آسیب شدیدی که این افراد به بخش پزشکی و پیرا پزشکی وارد میکنند بسیار شدید خواهد بود.

نیروی انتظامی و بخش های خدماتی مانند بانک ها و یا حتی کار گران شهر داری از کمترین امکانات بهداشتی و حفاظتی برخوردار نیستند.

 همه میخواهند به نوعی کمک کنند حتی موضوع را با زمان دفاع مقدس و جنگ یکی میدانند در صورتی که ما خوب یادمان هست حتی آن زمان هم اگر حمله شیمیایی میشد فقط واحد  ش م ر کار را در دست میگرفت !

بازار شایعه داغ میشود و همه صاحب نظر !

در این میان بد نیست به موارد مهم  چون روانشناسی ، سلامتی ، ورزش و تغذیه  توجه ویژه شود .چرا که هریک از اهمیت خاصی برخوردارهستند و در چنین شرایطی که افراد در منزل هستند باید بدانها نیز توجه شود .

 شفافیت در اخبار و گزارشها هم بسیار مهم خواهد بود.

 متأسفانه باید پذیرفت که این ویروس علی رغم پیش بینی های لازم که اگر هوا گرم شود از بین میرود حالا حالا ها مهمان ما خواهد بود و با این تفسیر که ایرانیان مردمان مهمان نوازی هستند بعید میدانم  حالا حالا ها این مهمان ناخوانده تصمیم به رفتن از کشور ما را داشته باشد چرا که خود ما نیز برای رفتنش کار زیادی انجام نمی دهیم.

باید قبول کنیم که بیشترین فشار بخصوص مالی و میعشتی بر دوش ملت خواهد بود و ایام سختی  را خواهیم گذراند ، ای کاش میشد مسئولین متوجه باشند که مردم گرفتار هستند و دغدغه نان روز مره دارند.و وحشت از آینده نامعلوم بیشتر مردم را نگران میکند ای کاش مسئولین و دولتمردان خود را در این ایام بیشتر از گذشته به مردم نزدیک نمایند و با حرفهای دل گرم کننده، مرحمی به زخم های آنها باشند این کار کمترین هزینه را دارد و بیشترین منفعت را ، در هر صورت امید وار هستم با یک فرهنگ سازی مناسب اتفاق های خوب پیش رو یمان باشد و سال 1399 سالی سرشار از سلامتی و موفقیت برای فرد فرد ما باشدو در انتها  این پند از باب اول در سیرت پادشاهان  که درگلستان  حضرت سعدی  آمده  تقدیم حضورتان مینمایم:

یا حق

جعفر صابری

 سیرت پادشاهان

بر بالین تربت یحیی پیغامبر علیه السلام معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست

درویش و غنی بنده این خاک درند

و آنان که غنی ترند محتاج ترند

آن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.

به بازوان توانا و قوت سر دست

خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست

نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید

که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست

هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت

دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست

ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده

وگر تو می‌ندهی داد روز دادی هست

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

 

 

[ پنجشنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 21:27 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ پنجشنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 21:26 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

اعطاء کتاب کاساندان به مهندس احمد کجوری مدیر عامل شرکت مدیران ملل

دریافت کتاب  دیوان حافظ از طرف شرکت مدیران ملل در 14 اسفند ماه 1398

 

[ پنجشنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 21:24 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری /اعطاء گواهی نامه استاندارد خدمات آموزشی و پرورشی استاندارد به مدرسه شهید مهدی زاده منطقه پنج آموزش پرورش شهر تهران

 

[ پنجشنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 21:17 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

عکس ها از جناب سخا

[ سه شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 0:8 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ سه شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 0:7 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ سه شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 0:6 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

هفت خط

در فر هنگ واژه های ما ایرانیان داستان ها و مثالهای زیادی هستند که هر کدام نشان از درسهای زندگی دارند. یکی از این واژه ها هفت خط است که  به طور خلاصه میشود گفت آخر یک موضوع یا رابطه و یا کار و ... است!

وقتی صحبت از این میشود که طرف هفت خطه  یعنی آخر و پایان آن موضوع است و این ریشه در داستان جام شرابی دارد که بر رویش هفت خط وجود دارد  با نامهایی چون بغداد و اشک و جور!

ادیب‌الممالک فراهانی نام این خطوط را در شعری آورده‌است

هفت خط داشت جام جمشیدی

هریکی در صفا چو آیینه

جور و بغداد و         

 بصره و ازرق

اشک و کاسه‌گر و فُرودینه

این که یکی از مرز هفت خط می گذرد و جور کش میشود هم خو دمعنایی عمیق دارد شاید طعنه بر این باشد که درد و رنج های بسیاری را تحمل میکند و از خود گذشتگی فراوانی نشان میدهد . معذالک گذشتن از هفت خط یا هفت خان ما را به یاد هفت سین نیز می اندازد بطور کلی هفت در فرهنگ ما جای خودش را دارد .

گاهی وقت ها ما در زندگیمان هفت خط را پر میکنیم و جام  می را سر میکشیم و بعد هم جام را با بد مستی بر زمین میکوبیم که این یعنی دیگر جور نمی کشم و همه چیز به پایان رسید !

راستش این روز ها خیلی زود صبر و تحمل افراد در زندگی های مشترک و یا حتی فرزندان نسبت به والدین به پایان میرسد و از خط هفتم میگذرد .

بیشتر رفاقت ها و روابط هم به همین شکل پایان می یابد و گاهی چنان روابط سرد میشود که بواقع دیگر نمی شود کاری برای طرفین انجام داد .

زندگی مشترک سرشار از لحظات تلخ و شیرین است و این که چگونه بر این لحظات فائق آئیم و درد ها را در مان باشیم بیشترش بر میگردد به آموزشهای کودکی مان و تربیت والدین و جامعه اما میدانیم که در طول این سالها بخصوص با پررنگ شدن نقش رسانه های گونا گون از تلویزیون و سینما گرفته تا این آخری ها شبکه های اجتماعی بطور کلی واژه تربیت و اخلاق از هر زمانی کمرنگ تر شده است.

فر اموش نکنیم که اگر امروز بر خشم و ناراحتی و دلخوری هایمان غلبه ننمائیم در آینده نتیجه بدتری را باید بر خود تحمل نمائیم.

ای کاش می آموختیم که در خشم و ناراحتی ها یمان ابتدا کلاممان را کنترل کنیم که این شمشیر  اگر برهنه شد و زخمی بر حریف زد حالا حالا ها درمانش ممکن نیست و بعد بدانیم که جام را نشکنیم شاید شبها و روز های زیایی بیاید که باز

با همین یار بنشینیم و از گذشت ایام بگوئیم و جام را پر و خالی کنیم!و در پایان ای کاش می دانستیم که:

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز

ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت

بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد

این شهر اگر دادرس و دادگری داشت

یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند

مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت

در معرکه عشق که پیکار حیات است

مغلوب ٬ حریفی که بجز سر سپری داشت

سرمد، سر پیمانه نبود این همه غوغا

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

 یا حق

جعفر صابری

[ سه شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 0:0 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

حضور دکتر جعفر صابری و همکاران در مراسم تبلیغاتی آیت الله اختری نماینده شورای خبرگان رهبری در مسجد جامعه باغ فیض پونک بهمن 1398

[ شنبه دهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 20:0 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ شنبه دهم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 19:58 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

آئینه

 

جعفر صابری

 

آئینه نام یک مجموعهٔ تلویزیونی ایرانی به کارگردانی غلامحسین لطفی بود که سری اول آن در ۱۳ قسمت تولید، و نخستین بار در ششم شهریورماه ۱۳۶۴ از شبکه ۱ سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید. بعدها دو سری دیگر از این سریال ساخته شد: سری دوم آن در ۱۳ قسمت توسط غلامحسین لطفی و سری سوم آن در سال ۱۳۶۶ توسط فریدون فرهودی کارگردانی گردید. این مجموعه تلویزیونی، دوشنبه شب‌ها از تلویزیون پخش می‌شد.
نکته جالب این سریال اخلاقی و خانوادگی این بود که در قسمت اول رفتار و گفتار بازیگران و داستان روال معمول خود را داشت چیزی که بدون شک در جامعه موجود بود و در قسمت بعد با این عنوان که زندگی شیرین میشود بازیگران روش درست را به نمایش میگذاردند.
چند سالی از آن روز ها گذشته و متأسفانه ما دیگر شاهد سریالهایی نیستیم که راه درست را به ما نشان بدهد و بیشتر آنچه هست را نشان میدهند و گاهی هم بیشتر آن چه هست را به تصویر میکشیم .
بویی از رفاقت و دوستی بین خانواه ها نیست ، بطور کل انسان ها دروغ را دوست دارند ،گاهی وقت ها دروغ به آدم آرامش میدهد، مثل فیلم گنج قارون و یا بیشتر فیلمهای هندی که تهش عشق خیلی پررنگه و داستان دوست داشتن و گذشت افراد !
کاش میشد زندگی یک دکمه داشت میزدیم برمی گشتیم به قبل از یک اتفاق بد و نمی گذاشتیم آن اتفاق بیفته!کاشکی میشد حرفهایی که نباید میزدیم هرگز نمی زدیم وای کاش مشید کاراهای که نباید میکردیم را هرگز انجام نمی دادیم.ای کاش مشید فرمایش حضرت سعدی امکان پذیر بود که:
مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بردن بکار.
بیائیم در زندگی هایمان به این بیندیشیم که خیلی زود دیر میشود ،مرگ خبر نمی کند ، اگر مردی از خانه خارج می شود با یاد و نام خدا برود تا خداوند لطفش را شامل حال او نماید و رزق و روزی حلال طلب نماید ، همسرش نیز دعای خیری برای او نماید و چه میدانیم شاید این آخرین دیدار باشد، با توحین و تحقیرو بافحاشی به یکدیگر کام خود را تلخ ننمائیم ، در روابط مان با دیگران بسیار سنجیده باشیم و این گونه بیندیشیم که شاید فرد مقابلمان دچار یک بحران روحی شده و یا می باشد صبور باشیم و با گذشت تنها با این روش به خودمان آرامش را هدیه میکنیم و آرامش همان سلامتی روح و روان و در نهایت جسم است.
یا حق
جعفر صابری

جعفر صابری /مطالب جدید

 

 

 

به آفتاب  سلامی دوباره خواهیم کرد

بیائید تا

دانش،روش،بینش و منش

خود  را بالا ببریم

و

فرصت سوزی نکنیم و فرصت سازی کنیم.

و

آنچه می دانی به دیگران بیاموز

 

صداقت،محبت،دقت

 

www.jafarsaberi.ir

 

کانال رسمی آپارات 

دکتر جعفر صابری 

و

موسسه فر هنگی هنری آشتی

برای دیدن تولیدات تصویری به این کانال مراجعه کنید.

 

https://www.aparat.com/jafarsaberi.ir

 

[ شنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 18:22 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

 

رویداد بین المللی کلیماتون 2019 در تهران

پنج شنبه 2 آبان ماه مراسم اختتامیه رویداد کلیماتون در تهران با حضور کار شناسان در ستاد هم افزایی سمن های شورای شهر تهران انجام شد.

حضور آقای جعفر صابری بعنوان مدیر موسسه فر هنگی هنری آشتی در این مراسم .

 

 

 

 

[ پنجشنبه دوم آبان ۱۳۹۸ ] [ 22:41 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

اجراء ویژه نمایش نامه از بان تاتان کار جناب اشکان درویشی با همکاری استان حسین یار یار شب اربعین 1398

[ شنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۸ ] [ 10:21 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ شنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۸ ] [ 10:18 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ شنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۸ ] [ 10:17 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

جلسه دوستان در انجمن هم اندیشان ایران فر هنگی عصر روز یک شنبه 21 مهر ماه 1398

[ پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۸ ] [ 9:38 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۸ ] [ 9:36 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

[ پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۸ ] [ 9:35 ] [ روابط عمومی دفتر آقای دکتر جعفر صابری ]

ترور خاموش

بزرگترین نسل کشی تاریخ بشری  چیست؟

 

کشتار هیروشیما و ناکازاکی  یکی از درد ناکترین فجایع تاریخ بشری بود که به دست بشر آن هم خود خواسته صورت گرفت و اما فاجعه چرنوبیل نیز کمتر از آن نبود با این تفاوت که اینجا بشر  نمی خواست که نیرو گاه هسته ای نابود شود و  یا در فاجعه فوکوشیما نیز که طبیعی بود  و بشردستی در آن  نداشت هم باور کردنی نبود که کشتار  انسان ها تا این اندازه باشد !

فاجعه هیروشیما که به دست انسان صورت گرفت۱۴۰ هزار قربانی در سال ۱۹۴۵  تنها در عرض چند ثانیه به جا گذاشت ، ده‌ها هزار انسان بی‌گناه را به خاکسترنشاند،تا نام آمریکا به عنوان بزرگترین جلاد تاریخ بشریت برای همیشه در اذهان ثبت شود.

 اما در فاجعه چرنوبیل که نا خواسته انسان در آن دخالت داشت:

 وبیش از ربع قرن از  آن می‌گذرد 600 میلیون نفر آسیب دیدند، که  تمام ماجرا هم این نیست. در ادامه چند عدد مهم درباره فاجعه را مرور خواهیم کرد.

200هزار کیلومتر مربع، حداقل آلودگی منطقه‌ای این فاجعه بود. تنها در راکتور شماره 4 نیروگاه چرنوبیل حدود 190 تن مواد رادیواکتیو از جمله سزیوم و پلوتونیوم انبار شده بود و بخش قابل توجهی از این مواد پس از انفجار نیروگاه به خارج نشت کرد و در منطقه‌ای به وسعت 200 هزار کیلومتر مربع پخش شد. این منطقه شامل بخش بزرگی از خاک اوکراین، روسیه سفید و روسیه می‌شود. افزون بر این، مواد رادیواکتیو همراه باد و تود‌ه‌های ابر در منطقه گسترد‌ه‌ای از خاک اروپا پخش شد.

10هزار تا 100 هزار نفر، بازده عددی است که آمار قربانیان فاجعه اتمی چرنوبیل تخمین زده می‌شود. این آمار از این رو متغیر است که پزشکان هنوز نتوانسته‌اند تأثیر مواد رادیواکتیو و بیماری یا مرگ افرادی را که در معرض تشعشعات رادیواکتیو قرار داشتند، دقیقا مشخص کنند.

1میلیون نفر توسط مقامات اتحاد جماهیر شوروی برای مهار بحران و پاک سازی مناطق آلوده راهی چرنوبیل شدند. بسیاری از این افراد سربازان جوانی بودند که اطلاعی از خطرات تشعشعات مواد رادیواکتیو نداشتند.

400بار قوی‌تر بودن حادثه چرنوبیل از بمبی که در هیروشیما منفجر شد، برای بسیاری از مردم آن روزگار باورکردنی نبود. با این حال، عمده‌ترین مشکل چرنوبیل ادامۀ آلودگی رادیو اکتیو منطقه و تاسیسات نیروگاه حتی با گذشت  بیش از ربع قرن از وقوع فاجعه است.

30کیلومتری نیروگاه چرنوبیل تا به امروز منطقه ممنوعه و به شدت حفاظت شده است، اما خارج از این محدوده هنوز هم ماده رادیواکتیو سزیوم 137 در بسیاری از مواد غذایی یافت می‌شود.

و در فاجعه ی فوکوشیما نیزکه طبیعت نقش باز کرد :

خسارت‌بارترین سانحه طبیعی تاریخ بشر بود!

زلزله فوکوشیما با بزرگی حدود 9 ریشتر بزرگترین زلزله ژاپن از سال 1900 میلادی بود که تمام محاسبات دقیق محققان ژاپنی و دیگر کشورها را دگرگون کرد.

این زلزله در تاریخ 11 مارس 2011 در ساعت 14:46 به وقت محلی در نزدیکی استان سندای در استان میاگی در شمال شرقی ژاپن روی داد. کانون زلزله در ژرفای 25 کیلومتری، در محدوده ای به مساحت حدود 400 در 200 کیلومتر رخ داد. زمان گسیختگی گسل آن 173 ثانیه (نزدیک به سه دقیقه) طول کشید.

این زلزله بر اساس آمار رسمی با 15هزار و 650 کشته ، 6011 مجروح و 3287 ناپدید و تخریب یا آسیب به 125 هزار ساختمان خسارات فروانی بر جای گذاشت.

پس از این زلزله 4.4 میلیون ساختمان با قطع برق و 1.5 میلیون ساختمان با قطع آب مواجه شدند.

این زلزله، یکی از مهمترین رویدادهای مخرب لرزه ای تاکنون در ابتدای سده بیست و یکم در دنیای پیشرفته صنعتی است. وقوع انفجار و تخریب نیروگاه هسته ای فوکوشیمای شماره 1 که در نهایت به سطح خرابی 7 از 7(تخریب کامل) انجامید، مشابه فاجعه هسته ای چرنوبیل بود. آلودگی رادیو اکتیو در محدوده نیروگاه و آسیب‌های وارده به محیط زیست و همچنین مشکلات ایجاد شده، مهمترین مساله وابسته به این زلزله بود.

 وقوع سونامی خسارت‌های زیادی به شهرستان‌های ایواته و بخش واکابایاشی وارد کرد، به نحوی که در روزهای اول 9500 نفر در شهر ساحلی مینامی سانریکو مفقود شدند و اجساد حدود بیست درصد از ناپدیدشدگان در ماه بعد از رخداد یافته شده و بعضی نیز همچنان در شمار ناپدیدشدگان باقی ماندند.

این زلزله از نظر رده‌بندی‌های علمی زلزله شناسی از رده زلزله‌های بزرگ(با بزرگی بیش از 8 درجه) است. بخش مهمی از تلفات و خسارت‌های این زلزله به وقوع سونامی پس از رویداد اصلی مربوط بود.

ضمنا هم از نظر اندازه و هم رخداد سونامی پس از وقوع زلزله، زمین‌لرزه فوکوشیما با زمین‌لرزه 26 دسامبر 2004 سوماترا در شرق اندوزی قابل مقایسه است. در آن زلزله متأسفانه بیش از 300 هزار نفر در اندونزی و کشورهای حوزه اقیانوس هند کشته شدند.

فاجعه فوکوشیما در ژاپن با همه پیشرفتگی این کشور در زمینه‌های مختلف علم و فناوری، مشکلات بزرگ و دامنه‌داری ایجاد کرد و همه باید در دیدگاه‌های قبلی خود با توجه به موارد مختلفی که در زلزله مارس 2011 ژاپن رخ داد، با انجام مطالعات دقیق تجدید نظر کنند.
و اما بد نیست بدانیم که کل آمار کشته شد گان در جنگ جهانی دوم :

مجموع تلفات جنگ جهانی دوم بین 50 تا 70 میلیون نفر بوده است. 80 درصد این رقم را مردم تنها چهار کشور روسیه، چین، آلمان و لهستان تشکیل می دادند. بیش از 50 درصد تلفات از میان غیر نظامیان و اکثریت آنها نیز زنان و کودکان بوده اند.

که البته یک آمار غیر رسمی هم در خصوص کشته های کشور های مختلف از جمله ایران است که دستخوش قحطی و بیماری در بین جنگ جهانی اول و دوم بوده :

در برخی از منابع در این قحطی نزدیک به 50% از جمعیت ایران (9 میلیون) به سبب گرسنگی، سوءتغذیه و قحطی ساختگی از بین رفتند. دولت بریتانیا به دلیل خرید گسترده ( یا توقیف گسترده) غلات و مواد غذایی ( از جمله محصولات اساسی مثل برنج و...) در ایران، وارد نکردن غذا از هندوستان و بین‌النهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاست‌های مالی - از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران، مسبب مرگ 9 میلیون از مردم ایران شد.

این یعنی حدود  نیمی ازملت ایران در آن زمان  از بین رفته اند!

 

که می توان همین تعداد را در کشور های دیگر به شمارش آورد و یا کشتار ارامنه را نیز در نظر گرفت و الی آخر اما هدف ما دادن آمار و ارقام کشته شدگان نیست .

گر این تیر از ترکش رستمی است

نه بر مرده بر زنده باید گریست

با یک جستو جوی ساده  در نوع خوراک انسانها بخصوص ایران متوجه میشوید که مواردی چون:روغن پالم یا بنزوات سدیم  کمترین سمومی هستند که به سادگی وارد سبد غذایی ما شده اند و اگر باز کمی وقت بگذاریم و مطالعه کنیم می بینم که موارد خطرناکی که باعث مرگ های زود هنگام      می شوند کم نیستند و ما دانسته و یا نادانسته از روی ناچاری و یا فقط بخاطر ارزانی از آنها مصرف میکنیم، برنج های وارداتی با نام 1121 و همه وهمه هزار بار بد تر از یک کشتار دست جمعی است و حال مصرف مواد مخدر بخصوص صنعتی را بدان بیفزائیم همچنین داروهای مختلفی که به اشکال گونا گون خطر ناک تشخیص داده شده اند و حتی در جهان  مدتها است  مصرف نمی شوند در این زمان  متوجه میشویم که چه فاجعی است که دامانگیر ملت ایران شده است.در این میان کم نیستند افراد سود جویی که برای کسب درآمد بیشتر هر کاری میکنند حتی مواد سوختی مورد نیاز اتومبیل ها نیز خطر ناک می باشند و یا بعضی شرکت ها ی فروش شبکه ای با عنوان کالاهای مصرفی و مورد نیاز نه تنها چند برابر قیمت بلکه خطرناکترین مواد را از شوینده و لوازم آرایشی گرفته تا قهوه مانند قهوه گانودرما وارد سبد مصرفی مردم میکنند و تنها به سود سرشار این نو فروشها می اندیشند.

انواع سس و حتی گوشت و مرغ چه تولید داخلی و چه وارداتی با سموم مختلفی که برای تولیدشان مصرف شده بیش از آنکه جنبه غذایی داشته باشد یک بمب شیمیایی است و ذره ذره بر سلول های مردم تأثیر می گذارد .

هدف از نوشتن این مقاله ترساندن مردم و ایجاد وحشت نیست بلکه آگاهی رساندن بیشتر است تا در نوع تغذیه و انتخاب خود دقت کنیم هیچ انسانی از نخوردن هات داگ و کالباس یا پنیر پیتزا  نمرده و هیچ نوشیدنی گوارا تر از آب نیست وقتی جانمان در خطراست به حد اقل رساندن مصرف بعضی مواد خوراکی غیر ضروری شاید راهی برای فرار از بیماری های خطر ناک چون سرطان و...حتی  ناراحتی های پوستی باشد .

دارو های وارداتی حتی خون  نیز یک فاجعه دیگر است که ما نمی دانیم تا چه اندازه به جان و مال ما و  اطرافیانمان لطمه میزند.

فراموش نکنیم سلامتی ما با توجه به استرس های بالا و فشار های عصبی که متأسفانه بعضی از آنها نیز ثمره مصرف همین نوع تغذیه نا سالم یا دارو ها  است میتواند در یک لحظه باعث نابودی خود و یا دیگران شود .

 خوشبختانه بیشتر  جامعه امروز افرادی باسواد هستند و این که مدام از شبکه های اجتماعی کسب    اطلاعات  تازه میکنند خودش جای شکر است، اما امید وارم این اطلاعات بخصوص پزشکی را در زندگی بکار ببندید و وقت بیشتری را برای سلامتی خود در نظر بگیرید چرا که در غیر این صورت فاجعه کشتار و نسل کشی ایرانیان در راه است و در آینده نه چندان دور شوربختانه شاهد اتفاقات ناگواری برای خود و عزیزانمان خواهیم بود و در واقع ترور خاموش اصلی در راه است.

به امید دقت و توجه بیشتر شما عزیزان به وضع تغذیه و سلامتی خودتان!

یا حق

 جعفر صابری


» «واگیر ندارد» به روی صحنه می رود

 

» تماشاخانه مهرگان میزبان نمایش «واگیر ندارد می‌شود»

مکان

نشانی: خیابان انقلاب، خیابان خارک، بن بست اول، پلاک ۵ خانه نمایش مهرگان
تلفن:  ۶۶۷۲۲۶۲۲ - ۶۶۷۲۴۸۱۵


 

 

واگیر ندارد


 

 

واگیر ندارد



جعفر صابری/ نارنگی

جعفر صابری/ نارنگی


 

 

دوست عزیزی که سالهاست  یکی از بهترین های مدیران آموزشی  کشور است ،از داخل کشوی میز کارش چیزی را درآورد و به من گفت فکر میکنی این چیست؟ تشخیص برایم بسیار مشکل بود و او با لبخند گفت: خواهم گفت:اوایل مهر سال گذشته شاگردی در مدرسه ما بود که با هم کلاسی هایش مدام در گیر بود و شیطنت میکرد چند بار به دفتر مدرسه آوردندش و او چیزی نمی گفت ،بیشتر وقت ها  والدینش دیر برای بردنش می آمدند و او گاه چند ساعت بعد از بچه های دیگر میرفت منزلشان و در حیاط مدرسه بود خلاصه هر وقت هم که پدرش می آمد دنبالش زمانی را برای گفت و گو با من صرف میکرد و برای من از نکات مهم آموزشی و پرورشی صحبت می کرد و نواقص پرورشی و آموزشی کشور را گوشزد می کرد ،گاهی وقت ها هم مادر بچه می آمد و از این که دیر شده پوزش می خواست و میگفت کارش طول کشیده است...

مدتها  گذشت و سال تحصیلی به پایان  نزدیک می شد من از پدر و مادر این دانش آموز  دعوت کردم که یک روز مشترک برای گفت و گو بیایند و آنها یک روز عصر به دفتر کار من آمدند و برای اولین بار در طول سال تحصیلی من این دو را کنار هم دیدم و بعد همین چیزی که به شما نشان دادم  را از داخل کشوی میزم در آوردم و به آنها نشان دادم و گفتم فکر می کنید این چیست؟ پدرش گفت انجیر خشک شده است و مادرش گفت آلو است چطو ر مگر؟ برایشان توضیح دادم که  نه این یک نارنگی است که تا همین سه روز پیش داخل کیف مدرسه فرزندتان بوده است ...واین یعنی شما در طول  سال تحصیلی حتی یک بار کیف مدرسه فرزندتان را باز نکرده اید که داخلش را ببینید ،بار ها جلسه انجمن و اولیا بود اما شما تشریف نیاوردید ، چندین بار به مدرسه تشریف آوردید و لی هرگز به صحبتهای من که در حاشیه صحبت های شما میشد گوش نمی دادید ،این نارنگی روزی نارنگی بود و به مرور زمان آبش را از دست داد و این گونه خشک و بی شکل و زشت شده است ! نارنگی که شما برای فرزندتان فراهم کرده بودید تا او نوش جان کند اما او به این خد مت شما توجه نداشته .  شاید او بیشتر به محبت و حضور شما در کنار خودش نیاز داشته با رها خد مت شما عرض کردم فرزندتان پرخاشگر است و این از روی کمبود محبت می تواند باشد و لی شما گفتید ما برایش همه چیز فرا هم کردیم و زندگی ما چیزی کم ندارد ...

دوستم ادامه داد که این زن و شوهر بحثشان را در مقابل من شروع کردند و کارشان بالا گرفت طوری که من ناچار اتاق را ترک کردم تا شاهد و ناظر صحبت های شان که گاه به فحاشی میرسید نباشم.

اما می شنیدم که  مرد میگفت : بتو گفتم به زندگی برس به بچه برس تو گفتی خسته شدم درس خوندم ده سال تو خونه نشستم می خوام برم سرکار مگه چی ام  از مردم کمتره میخوام من هم تو اجتماع باشم و همش به من گفتی تو چشم دیدن موفقیت من را نداری و زن میگفت مگه این همه زن کار میکنند کجای زندگیشون به هم خورده تو پدری میکردی این هم شغله که داری اگه من کار نکنم هشتمون گرو نوهمونه ...

 باشنیدن صحبت های دوست فر هنگیم  در خصوص این دانش آموز باعث شد من  چیزی بنویسم نمی شود گفت حق با کدام یک از این والدین است و لی واقعیت این است که با توجه به هزینه های جاری  در کشور و مشکلات معیشتی و اقتصادی بیشتر خانوادها ی ایرانی اشتغال مادران  در کنار پدران اجتناب نا پذیر است  معذالک این مشکلات نباید به آیند بچه ما لطمه وارد کند ،دوستان زیادی را می شناسم که این اشتغال خانم خانه ارکان زندگیشان را به هم زده و زن متوجه شده که مردش با شخص و یا اشخاص دیگری ارتباط پیدا کرده و یا متاسفانه حالت دیگر که  زن بدلیل سادگی و نیاز شدید به محبت  در دام   هوس بازی گرفتار شده است .

بی شک تمام تلاش ما برای  ساختن آیندی بهتر و زیبا تر برای فرزندمان است و این حق ما می باشد که صاحب فرزندانی سالم و صادق باشیم اما به چه قیمتی دوری از فرزندمان نداشتن خبر از شرایط تحصیلی و پرورشی بچه  عدم حضور  فعال در فعالیت های آموزشی و پرورشی فرزندانمان لطمات شدید روحی و روانی به شخصیت بچه وارد می کند ، فاصله بین زن و شوهر بخصوص در مسائل عاطفی و جنسی باعث میشود ایشان بدنبال ارضاء خود در مسیر  خطر ناک جبران باشند و فاجعه جدایی و طلاق  بیش از هر چیز به همان لطمه می زند که برایش تلاش میکنیم ، بی احترامی و بد زبانی توهین به یک دیگر و خلاصه نا دید گرفتن شرایط و مشکلات باعث سردی می شود ، کم نیستند مردانی که بدلیل توهین  همسرشان ترجیح می دهند با زن دیگری ارتباط برقرار کنند و یا وقتشان را بیشتر بیرون از خانه سپری نمایند، با ید توجه داشت مهمترین نقش زن حفظ کانون خانواده است و و این از هر کاری اهمیتش بیشتر است زن اگر توانا باشد مدیریت همسر و فرزندانش را بطور کل در اختیار میگیرد ، شاید خیلی ها به صاحب  این قلم خورده بگیرند و لی باید قبول کنیم که اگر زن کارش را خوب انجام دهد مردش  سرش جای دیگری گرم نمی شود ،  چطور می شو د خانمی یک ساعت قبل از رفتن سر کارش خودش را حاضر می کند تا زیبا و شایسته در محل کار و جامعه حاضر باشد اما یک سوم این وقت را در منزل و برای همسرش نمی گذارد، مردش این ها را می بیند و شاهد برخورد های اجتماعی او با دیگران است ،زنی که میرود و کار ی را شروع میکند که بیشتر برخوردش با مردان در جامعه است از نظر شوهرش که شاهد رفتار بعضی زنان اطراف خود است در دراز مدت می افتد ، اینجا قصد بررسی درست یا غلط بودن موضوع را نداریم تنها به بیان واقعیت می پردازیم و این که این اتفاق در حال جریان است، بدون شک هم مرد و هم زنش هیچ نیت بدی ندارند اما متاسفانه جامعه بستر نا مطلوبی شده است ، جوانان بی کار و مجرد یا زنانی که بدلیل مشکلات مادی رو به تن فروشی  آورده اند همه و همه زنگ خطری است که باید بیش از مردان زنان خانواده نقش مدیریتی خود را بیش از گذشته اجراء کنند اگر کم هست باشد کم بخورند ، باید از بیانی شیوا و برخواسته از محبت و دوستی با همسر و فرزندانشان برخورد کنند ،به هیچ عنوان با فرزندانشان با ادبیات توهین آمیز برخورد ننمایند ، باید تلاش کنند تا کانون خانواد بستری مناسب و آرام بخش برای فرد فرد اعضاء خانواده باشد . استرس را بکاهند و با رواج قناعت به زندگیشان سامان دهند . با زیرکی به خلوت همسر و فرزندشان وارد شوند و از هر چیز کوچکی که شاید خانواده را مورد تخریب قرار دهد مطلع باشند باید  باور داشت که زندگی مانند یک کشتی است که ناخدایش شما هستید بله شما خواهر عزیز و ارجمند خانم محترم این کشتی اگر به بزرگی تایتانیک هم  باشد کافیست یک سوراخ ریز در آن پدید بیاید تا غرقش کند...

در طبیعت نقش شیر ماده آماده سازی  خوراک و رسیدگی به همسر و فرزندان است و یا بد نیست بدانید که گرگ ها هرگز به گله های که سگ نگهبانش ماده است نزدیک هم نمی شوند و سکوت و متانت و آرامش سگ  های ماده  همیشه زبان زدنی است . بیشترین محبت را در طبیعت حیوانات ماده  به فرزندان  خود نشان میدهند و بشدت از حریم زندگیشان و فرزندانشان دفع میکنند.

انسان اشرف مخلوقات است و این انسان از مادر زاده شده پس ای مادر اشرف مخلوقات نقش خود را شایسته دان و جایگاهت به انجام رسان.

ارادتمند

 جعفر صابری

جعفر صابری /تقبل الله...

تقبل الله...

تقبل الله...دو شنبه 7 اردیبهشت 1394

 

تقبل الله ...

 

  جان مولا حرف حق را گوش کن

 

شمع بیت المال را خاموش کن

 ماه پر فیض و برکت رمضان است و خوشا به حال روزه داران واقعی  آنها که روزه میگیرند و همراه گرسنگی و تشنگی جسمشان روحشان را هم صیقل می دهند ،خو شا به حال بندگانی که از دروغ و تهمت و ریا و غیبت در این ماه دوری می ورزند و سعی می کنند سفره ای را هم برای گرسنه ای بگسترانند،خوشا به حال آنان که شک، بین رفتن به کدام مهمانی افطار را  ندارند و به نان و خرمایی بسنده می کنند ،خوشا به حال آنان که به جای گستردن سفرهای افطاری چند رنگ برای سران و مسئولین و بزرگان و رؤسا ... قبل از افطار به درب خانه های  نیاز مندان آبرو دار رفته  نیازشان را بی هیچ منتی بر طرف می کنند،خوشا به حال سحر خیزانی که با چند نوع سحری نه ،که با یک دعا و  نماز عاشقانه  روحشان را آماده روزه داری یک روز می سازند، خوشا به حال آنکه با زبان روزه، گره از کار مردم می گشاید ، خوشا به حال آنکه با لب تشنه  سیراب می سازد نیاز مندانی را که به سراغش می آیند،خو شا به حال روزه داری که از استراحتش می کاهد تا کار مردم را رواج دهد حتی با خواندن و نوشتن و امضاء ،خوشا به حال  روزه داری که با صبر تمام به درد و دل بندگان خدا  گوش می دهد، خوشا به حال روزه داری که زمان تشنگی  همان موقع که سر و تن به آب میزند به یاد  بی آبی  هموطنی باشد که  آبی برای نوشیدن هم ندارند. خوشا به حال روزه داری که کلام خدا را این روزها با گوش جان می شنود و در زندگانی  خویش به کار می بندد، خوشا به حال شما که می فهمید و می دانید مهمان خدا بودن یعنی چه! و هر چه بود آن عزیز سفر کرده گفت و این شبهای پیش رو شبهای عشق بازی است اگرعاشق باشیم  . زیبا دانستیم اگر نامی از شاعر عزیزمان مرحوم آقاسی  آوردیم ابیاتی از شعر شیعه  وی نیز به یادگار تقدیم نمائیم.  التماس دعای فراوان داریم.


یا علی درویش و صوفی نیستم

فاش می گویم که کوفی نیستم

یا علی لعل عقیقی جز تو نیست

هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست

شد زمین لبریز مسکین و یتیم

ما گرفتار کدامین هیأتیم

جان مولا حرف حق را گوش کن

شمع بیت المال را خاموش کن

این تجمل ها که بر خوان شماست

زنگ مرگ و قاتل جان شماست

لنگ لنگان طریقت را ببین مردم دور از حقیقت را ببین

خیل درویشان دکان آراستند کام خود را تحت نامت خواستند

خلق را در اشتباه انداختند یوسف مارا به چاه انداختند

کیستند اینان رفیق نیمه راه وقت جانبازی به کنج خانقاه

فصل جنگ آمد تماشاگر شدند صلح آمد لاله پرپر شدند

دل به کشکول و تبرزین بسته اند بهر قتلت تیغ زرین بسته اند

موجها از بس تلاطم کرده اند راه اقیانوس را گم گرده اند

موجها را می شناسی مو به مو شرحی از زلف پریشانت بگو

باز کن دیباچه توحید را تا بجوید ذره ای خورشید را

یا علی بار دگر اعجاز کن مشتهای کوفیان را باز کن

ای جوانمردان جوانمردی چه شد شیوه رندی و شب گردی چه شد

بنده گی تنها نماز و روزه نیست آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پر کن ز آب معرفت تا در او جوشد شراب معرفت

حرف حق را از محقق گوش کن وز لب قرآن ناطق گوش کن

بعد از آن بشنو ز نظم و امرکم تا شوی آگاه بر اسرار خم

خم ترا سرشار مستی می کند بی نیاز از هر چه هستی می کند

هر چه هستی جان مولا مرد باش گر قلندر نیستی شبگرد باش

یا علی امروز تنها مانده ایم در هجوم اهرمانها مانده ایم

یاعلی شام غریبان را ببین مردم سر در گریبان را ببین

شیعه یعنی شرح منظوم طلب از حجاز و کوفه تا شام حلب

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی غربت صدساله بی دلواپسی


منزل حاج آقا علی صایری و افطاری ساده با جمع دوستان  حسین خرمی -ناصر رستگار-پهلوان قمی-سیاوش خلیلخانی-آقاسعید و دوستان دیگر...عصر روز 17 تیر ماه 93

جعفر صابری/ عمو نوروز

جعفر صابری/ عمو نوروز

سه شنبه 17 اسفند 1395

   عمو نوروزجعفر صابری/ عمو نوروز

 

کم کم بوی بهار می آد و مردم در جای جای ایران می روند تا یک سال دیگر را پشت سر بگذارند و به استقبال بهار بروند، همیشه این وقت سال که میشه بعضی ها با  پوشیدن لباسهای سرخ و سیاه کردن قسمتهایی از صورتشان و نواختن یه ساز یا حتی یه ضرب کوچک سر چهارراه ها جلوی ماشینها سعی می کنند تا با تکان دادن اندامشون، دل سرنشین های اتومبیل را به دست بیاورند و ازشون عیدی بگیرند!

اینکه بیشتروقت ها کمتر کسی چیزی کمک میکنه بماند! یا اینکه بیشتر وقتها حتی کسی بهشون نگاه نمیکنه! اینکه چرا این آدما مهمترین رسم و فرهنگ این ملت را آنقدر خوار می کنند، بماند و یا اینکه یه جورایی موسیقی با آن بزرگیش حقیر میشه...که اگه بخواهیم برای هر کدام مطلبی بنویسیم خودش یه سرمقاله خواهد بود. اما من دلم برای این آدما میسوزه که فکر میکنند با رفتن جلو این ماشینهای گرون قیمت از اونا خیری می بینند!شاید فکر می کنند این جماعت دست به جیب هستند و کمکی  قابل توجهی میکنند.

بیشتر وقتها ،حتی سرنشینان این ماشین ها هیچ نگاهی هم به کناردستشون نمی کنند ،حتی اگه بچه ای بخواهد شیشه ماشین اونها رو پاک کنه، داد می زنند که نکن کثیف میشه! تازه بردم کارواش!

حتماً شما هم مثل من خیلی دیدید! بیشتر وقتها من با موتور سیکلت هستم و برای همین بهتر شاهد این صحنه ها هستم...یادمه وقتی جوان تر بودم خیلی دلم می خواست شبهای سه شنبه برم جمکران و بعد ها نذر کردم اگه ماشین داشتم چند نفر را هم با خودم ببرم و گذشت... این روزها آنهایی که اهل رفتن به جمکران هستند دیدند چند تا جوان هنرمند با قوتی های رنگ میان و روی ماشین ها با اجازه صاحبشون  اسماء اهل بیت و یا شعر های مذهبی مینویسند اما من ندیدم هیچ صاحب ماشین گران قیمتی اجازه بده روی ماشینش ازاین چیزها بنویسند. بدبخت حق هم داره پول رنگ زدن این ماشین ها خودش یه ماشین  میشه!

عمونوروزهای عزیز که سر چهارراه ها می ایستند و ساز میزنید و با لباس های سرخ و صورت سیاه میخواهید پول در بیاورید. پول شما از جیب این آدمها در نمی آد، برعکس جماعتی از جنس خودتون دست به جیب میشن و خرج عید شما را میدن...اگر این جماعت مایه دار میخواست خرج کنه که مایه دار نمی شد و نمی تونست سوار این ماشین ها بشه... حضرت رسول اکرم (ص)می فر ماید :فقر فخر من است! نه اینکه فقیر بودن خوب است نه این که با ثروت مشکلی داریم ولی اگر انسانیت  در جامعه ای جاری باشد فقیری به چشم نمی خورد !اگر هر کس به حقش قانع باشد و اگر مسئولین و دولتمردان بدانند که چگونه باید فقر را ریشه کن کنند فقیری باقی نمی ماند! نکته درد ناک این است که آن کسانی که رسماً لباس عمو نوروز را می پوشند و چهره سیاه می کنند و با تکان دادن اندامشان و زدن سازی سر چهارراهها کسب روزی میکنند بسیار اندک تر از آن جماعت فراوانی هستند که چه مخفی می سازند و روز سیاهشان در مقابل خانواده را پنهان می کنند تا عمونوروز بیاید و برود...حضرت صادق (ع) می فر ماید عزم کردم برای رستگاری ، دیدم هیچ نیست جز اندیشه و اشک! چگونه می توانیم به رستگاری بیندیشیم وقتی این گونه زندگی میکنیم؟هرچه اتومبیل هایمان ارزانتر است دعاو نوشته های مذهبی داخل و یا آویزان شیشه بیشتر است و روی ماشین کلی دعا و شعر می نویسیم.همینکه ماشینمان گران قیمت میشود ساده و شیک میکنیم...خدای ما چگونه خدایی است؟ رنگ خدای ما چیست؟ آسمان بالای سر ما چه رنگی است ؟ تاحالا فکرشو کردید که چرا دعاهایمان کمتر اجابت میشود؟چشمها و گوشهایمان و حتی دستها و دهانمان را برای چه چیز هایی به کار میبریم. این همه نعمتی که خدا وند به رایگان به ما ارزانی داشته  و خیلی ها آرزوی صحت و سلامتی  که در وجود ما است را دارند را چگونه گرامی می داریم . باچشمانمان چه تصاویری را می بینیم و با گوشهایمان چه چیزهایی را می شنویم از دستانمان چگونه استفاده میکنیم و چقدر از عمرمان را در شبانه روز به اندیشیدن می گذرانیم؟فقیر واقعی ما هستیم که در مقابل چیز های بی ارزش این جهان فانی با پوشیدن لباسی و سیاه کردن چهره مان اندام خود را می لرزانیم تا شاید بنده ای ما را ببیند و به ما ترحم کند! در صورتی که خالق هستی و واقعی را می شناسیم ! دل به چه خوش کردیم و در انتظار کدام بهاریم وقتی هنوز ریشه خود را در خاک بیدار نکرده ایم!

 عید در راه است و زمستان می رود یک سال دیگر هم از عمر ما سپری شد و نمی دانیم که آیا سالی دیگر را هم به پایان خواهیم رساند یا نه ! ؟

شاد باشیم و شادمانه بیندیشیم به فردایی که بی شک با ما یا بی ما خواهد آمد!

 حق یارتان نورزتان پیروز

 یا مقلب القلوب والابصار یا مدبراللیل ونهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال .

[ سه شنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۵ ] [ 22:1 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/ لوله باز کن

دو شنبه 9 اسفند 1395
 
جعفر صابری/ لوله باز کن

لوله باز کن

دوستم با  ناراحتی میگفت یکصدو پنجاه هزار تومان بابت  باز کردن لوله زیر سینک آشپزخانه پول داده بودم و زنم با لبخندی طعنه آمیز می گفت سرت کلاه گذاشتند؟ رفتم تأسیساتی سر کوچه مون گفت پنجاه تومان میشه اما شما چهل بده... رفتم اتحادیه گفت زیاد گرفته تماس گرفتند و بالاخره طرف راضی شد پنچاه هزار تومان پس بدهد! حسابی دلش گرفته بود نه برای اینکه سرش کلاه رفته و یا طرف بیشتر ازش پول گرفته نه برای اینکه احساس میکرد تحقیر شده و کوچیکش کردند!

لبخند زدم و گفتم یادته بچه که بودیم وقتی تو کوچه دعوا می کردیم مادرمون چی میگفت: اگه زده بودیم میگفت ننه جون دعوا خوب نیست فردا کسی به آدم شرو شور زن نمی ده ! اگه کتک خورده بودیم و زخمی بودیم نازمون میکرد و میگفت ننه قربونت برم بزرگ میشی یادت میره ،  باید کتک بخوری تا مرد بشی این درسته.. کم کم یاد میگری که دعوا کار خوبی نیست!

و این طوری ما آروم میشدیم ...مادرها مارا سپردند دست زنهامون ولی بعضی وقتها  زنهامون یادشون میره ما هنوز همون پسر بچه های کوچکی هستیم که بیشتر وقتها تو کوچه خیابون دعوامون میشه!کتک می خوریم کوچیک میشیم بخاطر زندگی و عشقمون، بیشتر وقتها چیزی نمی گیم ، ساکت میشیم و ... خلاصه این دوره زمون مرد بودن و مرد موندن خیلی سخت شده و این را کمتر زنهامون میفهمند و خوش بحال آنهایی که زنشون این رو می فهمه و راستی خواهرم، خانم محترم بیا و درک کن که مرد تو همون پسر بچه کوچکی که بیشتر وقتها خسته و خراب به عشق دامن مادرش  میاد خونه تا سرشو بذاره رو زانوش و از یه روز سخت که پشت سر گذاشته براش بگه و تو هم نوازشش کنی ! ولی وقتی تو گرفتار باشی و بگی به من چه ! چرا اون منو درک نمی کنه !خسته شدم از این زندگی !  همه چی دارند ما هیچی نداریم ! مَرد مردم مَرده ! و خلاصه از  این حرفها این آدم میره دنبال یه دامن دیگه یکیش دامن اعتیاده و آن دیگری دامن دیگری!

باور نداری ! باور نمی کنی میگی به من چه، می گی همینه که هست میگی باید بفهمه میخوای لج کنی داری لج میکنی ! می خوای حالیش کنی ! با شه تو موفق میشی اما نه آنطور که فکر میکنی،  این آدم را تو از دست دادی باور کن یواش یواش سردی میاد  هرچقدر با غرور مَردت بازی کنی و بخواهی این غرور رو ازش بگیری بیشتر ازش دور میشی مَردی که روزی چند بار تو این جامعه غرورش را نادیده  می گیره ، به عشق تو و فرزندانش  تنها دل خوشی اش کلام محبت آمیز تو و آرامشی هست که تو باید برایش در خانه بوجود بیاوری. در غیر این صورت نابود میشه ،می شکنه خرد میشه! و اگه مردی خرد بشه خانه و خانواده از هم پاشیده میشه ...بچه ها  نابود میشن  و بیشتر از همه تو خودت لطمه میخوری ...لوله ها را باید باز کرد گاهی وقتها اگه به سراغ لوله نروی رسوب می گیره و کثافت بالا میزنه و زود تر از همه خانه ی خودمان و بعد جامعه ما  را آلودگی میگیره!

گاهی وقتها یه لبخند و یه کلام ساده میتونه آب باشه رو آتیش مثلاً همین که بگی بی خیال عزیزم ما که داریم فدای سرت این بنده ی خدا هم دیده وضع ما شکر خدا خوبه، خواسته یه چیزی بیشتر برای زن و بچه اش ببره توهم شاکر باش که خدا بهت داده، تنت سالم باشه ،فدای سرت  ،مرد با گذشت من، اصلاًمن عاشق همین مرام مردونگی هات شدم که زنت شدم...

کی گفته اگه یه زن برای همسرش خودشو لوس کنه و ناز  کنه خلافه شرعه ، چه غروری، برای چی قیافه گرفتن بگو همسرم،عزیزم سایه ی سرم، من این را میخوام ، من اون را میخوام من باید از تو بخواهم و می دونم خدا هم بهت میده ...نه اینکه وقتی می بینی نداره  شرمنده اش کنی، یه چیزه کوچک بگو یه کار کوچک بخواه ولی بخوا ه بذار اون باور کنه که مرد خانه است و تو به اون احترام میذاری و به بودنش کنارخودت نیاز داری! با گفتن اینکه من نیازی به تو ندارم تو که نمی تونی زندگی  منو اداره کنی اگه مادرم اگه بابام اگه داداشم اگه خواهرم نبود ما که زندگی نداشتیم... فکر نکن بزرگ میشی نه هرچی ساختی خراب میکنی به همین سادگی !اگه تا حالا هر کاری کردی که زندگی را در کنار همسرت بگذرانی پس خرابش نکن ! و اگر واقعاٌ او نمی توانسته زندگی را بچرخاند و همیشه تو نیازمند دیگران بودی او را دوستانه و با احترام ترک کن ،شاید تقدیر تان عوض شود و زندگی بهتری در پیش روی تو یا حتی او باشد!

به بدنش دست بزن و بگو ماشاءالله چه مردونه هست، کوه من ،مرد من و...یه وقتهایی کنارش بشین تا وقتی از خواب بیدار میشه ببینه که تو داری نگاش میکنی ، براش اسفند دود کن و شبها که دیر می اد بگو دلم برات تنگ شده بود ، طی طول روز یه پیام بهش بده و بگو که نگرانش هستی! اگه زندگیت رو دوست داری!

 آره چه اشکالی داره یه وقتهایی به مردمون غرور بدهیم و دلش رو قرص کنیم...اما هیچ وقت بهش دروغ نگین حتی یه دروغ کوچولو چون دیگه راست هم که بگین باور نمی کنه...به روی شما نمی آره اما به همه ی کارهاتون شک میکنه و این هم خودش آخر تیرگی یه زندگی شیرینه!

زندگی خیلی قشنگتر از آنی هست که فکرش را میکنیم ،دنبال راز خوشبختی تو کانال های تلگرام نباشیم ، راز سلامت و ثروت و خوشبختی همین جاست کنار دستمون ...

یا علی

 حق یارتان

جعفر صابری


[ دوشنبه نهم اسفند ۱۳۹۵ ] [ 14:31 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
تاریخ : دوشنبه نهم اسفند ۱۳۹۵ | 14:28 | نویسنده : خبرنگاران

شما در مقابل دوربین هستید ،لبخند بزنید!

جعفر صابری/شما در مقابل دوربین هستید ،لبخند بزنید!

 

 

باور این نکته  که بیش از دوسوم از عمر فرد فرد ما آدم های شهر نشین در مقابل دوربین سپری می شود کمی دشوار است اما واقعیت دارد ، از زمان خروج از خانه دوربین  های ترافیکی و یا مغازه ها و اداره و خلاصه تمام شهر مارا کنترل می کند و هر جا هم که دوربینی نباشد از ترس نگاه های سنگین مردم اطرافمان سعی می کنیم که بعضی اصول اخلاقی و اجتماعی را  در ظاهر هم  که شده حفظ کنیم و این گونه نشان دهیم که فردی اجتماعی هستیم ،اما به محض آزادی و رسیدن به جای خلوت، رخت بازیگری خود را از تن درآورده و همان می شویم که بودیم!

 این گونه رفتارهای  اجتماعی در دراز مدت انرژی زیادی از ما می گیرد و در واقع  در یک زمان، دوبرابر زندگی کرده ایم و شاید هم چند برابر و این  فشار های روحی، روانی باعث میشود که حتی زود تر از موعود بمیریم.

این که ما با زدن ماسک شادی روی غم هایمان را بپوشانیم شاید بد نباشد اما این که روزانه به طور خواسته و ناخواسته دهها دروغ ،آنهم به نزدیک ترین افرادمان و عزیزانمان بگوئیم بسیار خطر ناک است.

به خانه دوستمان می رویم دوستی در ظاهر  صمیمی ، کمی از ظهر گذشته ما چیزی نخورد ه ایم از ما سئوال میشود،چیزی میل دارید نهار میخوری ؟ با لبخند میگویم نه بابا تازه صبحانه خوردم و یا باز دروغ میگوئیم نه گرسنه بودم سر کوچه شما دوتا ساندویج خوردم... و بیشتر این دروغ ها اساساً لازم نیست که بگوئیم ولی می گوئیم. .

 


 فیلم «نمایش ترومن» را یادتان هست؟ جیم کری بخت برگشته در یک دنیای ساختگی زندگی می کرد که خودش پاک از مصنوعی بودن آن بی خبر بود. یک کارگردان ماهر به مدد تکنولوژی روزی شهری ساخته بود که هم زمینش غیرواقعی بود، هم آسمانش، هم دریا و ساحلش. در عوض، چندین و چند دوربین او را همه جا تعقیب می کردند تا از زندگی واقعی او، به مثابه بازیگری که از بازیگر بودن خود خبر ندارد، فیلم بگیرند و در تلویزیون برای مردم نمایش بدهند..
دنیای جیم کری دنیای ساختگی رسانه ها بود؛ دنیای نیازهای جعلی، حتی باران و ابر جعلی. پیتر ویر، کارگردان نمایش ترومن، داستان را طوری تعریف کرده است که تماشاگر تجربه بازیگر نقش اول را به خوبی حس کند، طوری که ما به عنوان مخاطبان فیلم تا اواخر داستان، درست مثل جیم کری، از ساختگی بودن این دنیا بی اطلاع می مانیم.

بیشتر ما زمانی که برای تهیه لوازم زندگی صرف میکنیم بیشتر از زمانی است که از آن لوازم و امکانات بهره مند هستیم. برای نمونه بیشتر وقتمان کار میکنیم و گاه دست به هر کاری میزنیم تا به اندازه اینچ تلوزیونمان و یا ماکرو فرمان بیفزائیم و یا مثل دختر خاله اقدس، در شمال یک ویلا بخریم در صورتی که هر سه ماه یک بار هم فرصت رفتن به شمال را نخواهیم داشت و یا وقتی به خانه می آئیم تنها فرصت دوش گرفتن و خوابیدن را داریم و دیگر نمی رسیم حتی تلوزیون نگاه کنیم . اما داریم اقساط این وسایل را می دهیم. متأسفانه در تبلیغات  گونا گون نیز این نیاز های کاذب هم بشدت تقویت می شود و ما ناخواسته به این می اندیشیم که چرا ما نباید داشته باشیم. دلایلی هم برای خود و خانواده می آوریم و داشتن این امکانات را حقوق اولیه خود می دانیم بی خبر از اینکه بسیاری از چیز های مهم دیگر را از دست می دهیم و فاجعه این است.

ساعت ها بیرون از منزل در مقابل دهها دوربین و چشم آدم های دیگر زندگی دروغی خود را ادامه میدهیم و وقتی به خانه میرسیم هم باز به برکت تکنو لوژی روز آنلاین می شویم تا در دسترس باشیم و با دوستانمان حتی موقع شام و نهار در گفتگو هستیم و به گروه های مختلف سر میزنیم و پیام می گذاریم...

زندگی که خود مان هم می دانیم دروغی است و جالب این است که با لبخند می گوئیم نه باباچیزی نیست. صبح نشده گوشیمان را از زیر بالشت بیرون میکشیم و بعد از چرخی زدن در شبکه های اجتماعی به اطرافمان نگاه میکنیم آنهایی که دوستمان دارند و یا دوستشا ن داریم بعد از دیگران قرار گرفته اند و نمی فهمیم که با خودمان چه می کنیم...

 در یک کلام، ما دانسته در حال دروغ گفتن و نقش بازی کردن هستیم و این اوج یک بیماری است که به هیچ عنوان باورش نداریم.

امید وار هستم در اولین فرصت تصمیم درستی برای سلامتی خود بگیریم.چرا که بسیار کوتاه و زود گذر است :

رفتم  ز پا خاری کشم

 محمل زچشمم دور شد!

 ارادتمند

جعفر صابری.

[ دوشنبه نهم اسفند ۱۳۹۵ ] [ 14:29 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

چشم پلیس

دو شنبه 2 اسفند 1395

چشم پلیس

 همواره مشکلات اجتماعی از مهمترین دغدغه های مدیران شهری بوده و از مهمترین این مشکلات ترافیک شهری و حمل و نقل عمومی می باشد، متأسفانه به دلایل فراوانی از جمله مسائل فرهنگی،بیشترین آسیب های اجتماعی نیز از همین راه به وجود می آید که باعث درگیری فراوان کاری در تمام ادارات اعم از نیروی انتظامی ،قوه قضائیه و حتی بخشهای خصوصی و بیمه می شود.

بی شک حضور مأموران راهنمایی و رانندگی در سطح کلان شهری مانند تهران، در تمام ساعات شبانه روز و یا جای جای این شهر غیر ممکن می باشد و ضبط و ثبت تصاویر متخلفین نیز در تمام نقاط امکان پذیر نیست. به همین دلیل پیشنهاد زیر با رویکرد فرهنگ سازی و جلوگیری از تخلفات  رانندگی تقدیم محضر آن مقام مسئول، می گردد و امید است که با رفع مشکلات، طرح به جهت جلوگیری از روند تخلفات بیشتر، ان شاءالله  با دستور و راهنمایی حضرت عالی اجرائی گردد.

خلاصه طرح چشم پلیس

بکار گیری از توان بالفعل مردم برای به تصویر کشیدن کلیه تخلفات راهنمائی و  رانندگی در سطح کلان شهر ها.

در این روش عموم مردم با کمک تلفن های همراه می توانند هر گونه تخلف راهنمایی و رانندگی را به تصویر کشیده و به سامانه مشخص شده راهنمایی و رانندگی ارسال نمایند و از همین راه بعد از توقف اتومبیل و راننده متخلف توسط اولین ایستگاه پلیس ابتدا جریمه نقدی به همراه هزینه ای برای ارسال کننده تصویر متخلف، که مشخص شده  است (هر تصویرارسالی  پنجاه هزار تومان) و سپس انتقال اتومبیل به پارکینگ از مدت یک هفته تا شش ماه باشد.

بی شک جریمه هایی این گونه و ثبت تخلف ها توسط مردم  ازهر گونه رفتار غیر اخلاقی در جامعه بشدت می کاهد و رانندگان محترم وسایل نقلیه از این پس  با دقت بیشتری رانندگی خواهند نمود.

اگر چنانچه تصمیم به ریشه کن نمودن معضلات رانندگی و ایجاد یک شرایط مطلوب ،می باشیم باید هزینه کلانی رابپردازیم و آن هزینه بدون حضور و درگیر نمودن خود مردم غیر ممکن است.

 و حضور مردم نیاز به انگیزه دارد و چه انگیزه ای بالاتر از اینکه در ثبت خلاف های رانندگی با پلیس کمک نمایند و هزینه هایی را بعنوان پاداش دریافت بنمایند که شخص خلافکار می پردازد و هیچ تحمیلی بر دولت  و مسئولین دولتی به لحاظ هزینه ها نیست.

شایان ذکر است روش کار بدین گونه است که این هدیه به اولین کسی که تصویر را تهیه و سپس به سامانه مربوطه ارسال نموده باشد تعلق میگیرد و چنانچه افراد دیگری هم از متخلف تصاویری گرفته باشند از این فرصت بهره مند نخواهند شد. اما کمک می کند که به واقعی بودن تصویر بیشتر پی برده شود و متخلف  نمی تواند با انکار موضوع طفره رود.

در این روش مردم هستند که از حقوق حق خود محافظت می نمایند و کار به دست مردم سپرده شده است.

تنها نظارت و همکاری پلیس مهم است . البته نیروهای ویژه و امنیتی که در حال مأموریت و یا مسائل امنیتی هستند  با هماهنگی های لازم هیچ نیازی به برخورد و توضیح موضوع ندارند.

تعریف درستی از جرم و هزینه های نا دیده گرفتن قوانین:

 یکی از مهم ترین عوامل تخلف، نشناختن درست واژه جرم و تخلف است متأسفانه بیشتر تخلفات رانندگی، جرم محسوب نمی شوند، که با همکاری اداره محترم آموزش و در اختیار قرار دادن  این اطلاعات به عموم ،از راه نشریات و همچنین صدا وسیما فرهنگ شناخت درست از جرم ترویج داده می شود .

وضع  قوانین سنگین برای متخلفین ، کمک هرچه بیشتری به ایجاد نظم و قانون می نماید و این باید مهمترین هدف باشد.

و از همه مهمتر توقیف اتومبیل متخلف و انتقال به پارکینگ می باشد و یا توقف  در همان محل،

جریمه های نقدی هم هرچه سنگین تر برای شروع کار بهتر و  شایسته تر است.

یکی از مهمترین تخلفات رانندگی مسافرکشی اتومبیل های شخصی  می باشد که نه تنها چهره بسیار زشت و زننده ای را در سطح شهر بوجود می آورد  بلکه  مسائل  غیر اخلاقی زیادی را نیز به همراه می آورد.

  تعداد بی شماری از ایشان بدلیل عدم رعایت رانندگی صحیح،  همواره خطر ساز  می باشند.

 البته  کم نیستند رانندگان محترمی که  برای کمک به معیشت خانوادگی اقدام به مسافر کشی می نمایند واز این راه  کمک بزرگی به حمل و نقل شهری نیز می شود، اما بوجود آوردن یک سیستم قانون مدار و شناسایی این افراد و داشتن شناسنامه  کاری و داشتن نشان های ویژه این خدمات،مانند تابلو و نوشته های قانونی دیگر ،به مردم و بخصوص بانوان  و دوشیزگان محترم کمک به تشخیص درست می نماید.

بدیهی است افرادی که این قوانین و شرایط را نادیده می گیرند از حمایت های دولتی برخوردار نخواهد شد و در واقع خواسته و دانسته  اقدام به قانون شکنی نموده اند . و حامی متخلفین هستند.

از این پس اگر اتومبیل شخصی در مقابل بانوی محترم ایستاد و فاقد شرایط یاد شده بود کافیست تصویر و یا گزارش خلاف آن درج شود تا با برخورد شایسته قانونی مواجه شوند.

اگر موتور سواری فاقد کلاه ایمنی باشد از کمترین حمایت بیمه و دولت برخوردار نشد و این گونه می توان قانون را جاری و ساری نمود . 

متأسفانه  با ید اذعان داشت شاید در نگاه اول وضع این گونه قوانین خوشایند نباشد، اما بجهت ارتقاء فرهنگ عمومی و حمایت از حقوق شهروندان لازم وضروری است که موارد قانونی به شدت جدی گرفته شود .اینکه اتومبیل های شخصی هر جا به هرشکل قانون و مقرارت را نادیده بگیرند و هرگونه که تمایل دارند رانندگی نمایند ،توهین به کلیه مقدسات و ارزشهای ایرانی و اسلامی ما است و عدم توجه به حقوق حق بانوان و دوشیزگان محترمی که همواره با رفتاری زشت و ناشایست مورد آزار و اذیت عده ای می گردند، خود جای بسی تأسف دارد و به سادگی می توان این معضل اجتماعی را مرتفع نمود . شاید این فرمایش رهبر کبیر انقلاب که کار مردم را باید به دست خود مردم سپرد اینجا معنا و مفهوم یابد که چشم پلیس می تواند کاری مردمی باشد برای ایجاد نظم و قانون.

 در صورت تمایل برای توضیح جزئیات بیشتر این طرح در خدمت هستم.

 

                                                          ارادتمند

                                                        جعفر صابری

                                                 مدیر عامل مؤسسه فرهنگی هنری آشتی

 

 

تلفن جهت توضیحات بیشتر: 09213174722

[ دوشنبه دوم اسفند ۱۳۹۵ ] [ 10:37 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
تاریخ : جمعه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۵ | 14:22 | نویسنده : خبرنگاران

جعفر صابری/کلثوم ننه

جمعه 22 بهمن 1395

  کلثوم ننه

جعفر صابری/کلثوم ننه

 


کلاه کشی را از سر برداشت ابرو نداشت با تعجب پرسیدم با خودت چه کردی و او گفت داستانش بلنده، مادر زنم میگفت شوهر تو چرا همش تو خونه نشسته و میگه دارم کار میکنم ،  مرد باید صبح زود بره بیرون کار کنه و دنبال یک لقمه نان حلال برای زن و بچه اش باشه... و خلاصه تا به خودمان جنبیدیم که به مادرزنمان حالی کنیم کار من تحقیق و نوشتن است گویا یه دعا  و آب دعا گرفته بود ه و داده بود به زنم تا بریزه تو چایی ام و خلاصه دادند به خورد من بیچاره و این هم نتیجش حالا دیگه اگر هم بخواهم بروم بیرون نمی توانم...

هم خندم گرفته بود و هم ترسیدم چون من  هم  بیشتر وقتها در منزل هستم و مشغول کارم !

اماداستان دعا و دعا نویسی و خرافات و ترویج بعضی مطالب و دینی جلوه دادنش هر آدم عاقلی را به فکر وا میدارد. و این داستان نه تنها فقط در ایران،  بلکه ریشه بیشتر فرهنگ ها بخصوص غربی ها هم دارد ، بعضی ها میگویند مسلمانان این گونه هستند ولی باور بفرمائید در تمام ادیان است.

البته فرق بسیاری بین دعا و مناجات تا دعانویسی و خرافات است اما گاهی چنان این فرق در ذهن انسانها باریک می شود که به هیچ وجه قا بل تشخیص نمی باشد.

کتاب زیبا و خواندنی کلثوم ننه به قلم شیوا ی آقای جمال خوانساری که بیش از سیصد سال است موجود است ،دلیل این مدعا می باشد، که خواندنش خالی از لطف نمی باشد. و خوشبختانه در بیشتر سایت ها موجود می باشد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای،‌ رهبر معظم انقلاب اسلامی در رابطه با کتاب کلثوم ننه به نوشه آقا جمال خوانساری اظهار نظر کردند و فرمودند: «مسئله دیگر، مبارزه‌ با خرافات است. در کنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینى و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه کرد. کسانى دارند روزبه‌روز خرافات جدیدى را وارد جامعه‌ ما مى‌کنند. مبارزه با خرافات را باید جدى بگیرید. این روش علماى ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانسارى، عالم معروف، مُحشىّ شرح لمعه - که حاشیه‌هاى او را در حواشى شرح لمعه‌هاى قدیم دیده‌اید. نمى‌دانم حالا هم چاپ مى‌شود یا نه. پسر مرحوم آقا حسین خوانسارى (که پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعه‌اند) - سیصد سال پیش براى اینکه خرافات را برملا کند، کتابى به نام «کلثوم ننه» را نوشت، که الان هست. بنده چاپ‌هاى قدیمش را داشتم و اخیرا هم دیدم مجددا چاپ شده است، که چاپ جدیدش را هم براى من آوردند.

ایشان با زبان طنز، معروف‌ترین خرافات زمان خودش را به زبان فتواى فقهاى زنان درآورده و مى‌گوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یکى‌اش، کلثوم ننه است! یکى، دده بزم‌آراست! یکى، بى‌بى‌شاه زینب است! یکى، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلا در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبى را نقل مى‌کند. یعنى عالم دینى به این چیزها مى‌پردازد. ما خیال مى‌کنیم اگر با یک مطلبى که مورد عقیده‌ مردم است و خرافى و خلاف واقع است، مقاومت کردیم، بر خلاف شئون روحانى عمل کرده‌ایم؛ نه، شأن روحانى این است.

خلق را تقلیدشان بر باد داد...

ای دو صد   لعنت براین تقلید با...

 متاسفانه جامعه گرفتار به لحاظ اقتصادی و معیشتی که دچار چند گونگی عقاید مذهبی هم شده و کتاب خدا را فراموش کرده و بجایش مطالب ارسالی در  شبکه های اجتماعی و یا مطبوعات  یا رسانه هایی که شوربختانه بدون تحقیق تهیه و در دسترس عموم قرارگرفته ر به سادگی باور می کنند و حتی زحمت تحقیق در خصوص آن را هم به خود نمی دهند و تنها با بیان اینکه اینجا نوشته و یا این آقا گفته صد در صد باور می کنند. و این تقلید وحشتناک خلق، باعث گرفتاری خودشان می شود. خانواده ها با توجه به عدم شناخت کافی از واقعیت های جاری جامعه به تشخیص سطحی خود از موارد اطرافشان  نه تنها به خودشان بلکه به پیکره اندیشه و شعور جامعه نیز لطمه میزنند . یکی از زشت ترین این خدمات دعا و دعا نویسی است و امید وارم  به مرور زمان با بالا رفتن فرهنگ مردم این مشکل از بین برود و با مراجعه به مشاور و یا روانشناس یا پزشک راه حل های منطقی و درست را در راستای بهبود زندگی خود برگزینند و از نوشتن دعا و یا  خوراندن انواع حشرات و جانوران به آنها که دوستشان داریم و یا می خواهیم شرشان از زندگیمان کم شود خود داری نمائیم.

جعفر صابری

 


[ جمعه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۵ ] [ 14:23 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
تاریخ : سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۵ | 9:7 | نویسنده : خبرنگاران

جعفر صابری/ شغل همسرم را دوست ندارم!

 
جعفر صابری/ شغل همسرم را دوست ندارم!
 
 
 
 
 

شغل همسرم را دوست ندارم...

 

خانم محترمی بود و ابتدا از مشکلات زندگی و بعد از این که او هم صبور و هم با اراده است سخن گفت و در ادامه توضیح داد بیشتر از بیست و هشت سال پیش ،وی ازدواج کرده بود همسرش ده سال از او بزرگتر بوده ولی بدلیل اصرارپدر و خانواده او می پذیرد او که آن زمان کمتر از هیجده سال داشته بعد از ازدواج متوجه می شود همسرش اعتیاد دارد ولی بدیل داشتن یک فرزند تحمل میکند و بعد فرزند دیگر ،دو بار از همسرش جدا شده بود بار اول بعد از اصرار دوستان و اقوام به زندگی برگشته  بود اما این بار چهار سال بود که از همسرش جدا شده و تنها با مادرش زندگی میکرد. از این که مرد دیگری را در طول این چند سال دوست داشته ولی آن مرد تصمیم به ازدواج با او را نداشته حرف میزد و از بی لیاقتی های همسرش و ...بالاخره نوبت به حرف زدن من رسید و گفتم خواهرم یعنی در طول این مدت زندگی هیچ چیز دلخوش کننده ای میان شما نبود؟ حتی  وجود همین دو فرزند پسر؟ باستی او هیچ حس انسانی و عاطفی نداشت و از عاطفه و انسانیت بدور بود؟ ...باز ادامه داد که نه خیر او اتفاقاً بسیار آدم با احساسی بود او یک هنر مند ماهر در رشته منبت و تذهیب بود مرد ساده ای بود که گاهی وقتها حتی از شاگردانش هم شهریه نمی گرفت ولی این که زندگی نشد شغل نشد و ...دیگر حرفهایش را نمی شنیدم و به این موضوع می اندیشیدم که چرا بیشتر مشاغل ما این اندازه مظلوم و حقیر هستند؟ بی شک شما برنامه دور همی  را در کانال نسیم می بینید با اجراء بسیار خوب همکار عزیزمان جناب آقای دکتر مهران مدیری ،در این برنامه او در انتهای مصاحبه هایش از میهمان برنامه سئوال می کند از زندگی خود راضی هستی ؟ نمیدانم این سئوالی است که هر کس می تواند از خودش بپرسد و در خلوت بدان پاسخ دهد اما این که در مقابل جمعی و از یک شبکه تلویزیونی اجبار به پاسخ داشته باشد کمی بی انصافی است ! اگر جوابش مثبت باشد که بسیار عالی است و اما اگر جوابش منفی باشد آیا او به راحتی می تواند بیان کند که من از زندگی خود راضی نیستم! البته درود به شرف بعضی از هنر مندان میهمان این برنامه که  خیلی راحت میگفتند خیر و دلایلی هم داشتند اما وقتی به درد ودل ایشان توجه میکنیم می بینیم این دوستان و عزیزان در واقع بدلیل سادگی و درستی رفتار و کردارشان ،امروز نمی توانند چون دیگران از زندگی خود لذت ببرند و شاد باشند. هنرمندی که بیش از سه سال است جلو دوربین نرفته و یا آهنگی نساخته و یا کنسرتی نداده و یاتابلویی نفروخته از کجا و چطور شاد زندگی کند! متاسفانه جماعت هنرمند و بدلیل حضورشان در بین مردم ناچار هستند خوب بپوشند ،خوب بگردند و این موضوع خود  بسیار جای تأمل و دقت دارد، هیچ حمایت رسمی از این عزیزان نمی شود ، صندوق حمایت از نویسندگان و هنرمندان و روزنامه نگاران با کمبود بودجه مواجه است و بسیاری از نویسندگان و روزنامه نگاران  با مشکلات معیشتی روبرو هستند. کدام یک از ما به گالری میرویم و تابلو نقاشی و یا تابلو عکسی را می خریم .کدام یک از حضراتی که میلیاردی حقوق می گیرند یک صدم حقوق شان را صرف خرید یک کالای هنری و یا صنایع دستی می نمایند. کدام یک  البسه ایرانی می خرند و به تن می کنند. حتی اتومبیل ایرانی هم سوار نمی شوند. گرچه سخن ما در این باره نیست اما این ها را گفتم نه بدان جهت که مسئولین بدانند که یا می دانند و کاری نمی کنند یا نمی دانند که اصاصاً مسئول نیستند و بی دلیل آن جایگاه را اشغال نموده اند.

روی سخن من با شما است خواهرم تو که دغدغه اصلیت رفتار و کردار همسرت است می دانی او از چه راهی باید مخارج جاری زندگی را  فرارهم سازد.

ساده است که رو به همسرت بگویی به ما چه، چشمت کور دنده ات نرم، این مشکل تو است قربون مرد مردم بری ببین فلانی چطور زندگی میکنه ،ببین چقدر زن و بچه اش خوش هستند و...واژگانی این گونه ،زندگی را به خوشبختی  نمی کشاند و مردش را موفق نمی کند! وای اگر در مقابل بچه ها این گونه موارد گفته بشود دیگر جایی برای تربیت  و اخلاق باقی نمی ماند.و این داستانی است بسیار وحشتناک که متاسفانه همه روزه در بیشتر خانواده های ما ایرانیان به وقوع می پیوندد.

عزیزانم ،بزرگواران با بیانی دلسوزانه و همدردی با مردت است که می توانی زندگی را به سمت موفقیت و پیروزی جلو ببری اگر فکر میکنی او نمی تواند، در کنارش قراربگیر و با دادن  ایده های بهتر به کارش رونق بده و یا اگر نمی توانی ،از توهین و تحقیرش بشدت خودداری نما.در جمع از او و موفقیت ها و برنامه های کاریش تعریف و تمجید کن ، در خلوت به او بفهمان که عاشق او هستی و به کارش و صداقت و درستیش افتخار میکنی بگو دوستش داری و اگر باز هم پیش می آمد با او  ازدواج میکردی باور کنید که تاثیر این گونه حرف ها بیشتر است و مردت را مصر می کند که تلاش بیشتری کند اما هرگز فکرش هم نکن که با حیله گری این حرف ها را بزنی چرا که دروغ ،آفت همه چیز بویژه زندگی مشترک است و شک نکن که همسرت خیلی زود متوجه ریا کاری تو میشود این فقط قدرت عشق و باور آن است که زندگی تو را تغییر می دهد. کم نیستند زنانی که مرد معتادشان را دوباره به زندگی باز گرداندند و کم نیستند زنانی که همسرشان را بعد از سالها حبس و زندان تحمل نمودند اما امروز صاحب بهترین زندگی ها هستند .

همسر تو یا قبل از ازدواج با شما شغلش را انتخاب کرده بوده که خوب شما می دانستی با چه کسی و دارای چه شغلی ازدواج می کنید و یا بعد از ازدواج بوده که بی شک با هماهنگی شما بوده ... اینکه اقتصاد امروز کمر شکن شده بی شک مقصر همسر تو نیست این واقعیت را بپذیر و دوشادوش همسرت از این بحران بگذر ... تو می توانی چرا که بانویی سربلند و نجیب ایرانی هستی!

درود بر شما

 جعفر صابری

[ سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۵ ] [ 9:8 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/ چرا طلاق!

دو شنبه 11 بهمن 1395

چقدر زندگیت را دوست داری!

چرا طلاق!

جعفر صابری/ چرا طلاق!

 

 

 

 

 

 

باورم نمی شد اما خودش بود به نظرم بیست سال پیر تر می رسید لبخند تلخی بر لب داشت و وقتی پرسیدم چی شده گفت بگذریم:

داستان عجیبی داشت ،بعد از هیجده سال زندگی مشترک می گفت همش از یک شوخی شروع شد و چهار سال پیش شروع شد و همسرم به پیشنهاد خواهرش گفت بروم آرایشگری یاد بگیرم ،او میگفت بچه ها بزرگ شدند من هم در خانه حوصله ام سر میرود تو هم که مدام درسفر هستی میروم هم یه چیزی یاد میگرم و هم کمک خرج خونه میشوم و من بخاطر خودش و علاقه ام به او احساس کردم با قبول این موضوع میتوانم کمکش کنم تا سرزنده تر شود و بداند که دوستش دارم.

خیلی زود او کار را یاد گفت و بعد قرارشد من برایش در منزلمان یک اتاق درست کنم تا  همانجا کارش را شروع کند ولی بعد از مدتی گفت اینجا مشتری نداره به من پیشنهاد شده برم تهران در یک آرایشگاه بالا شهر کار کنم و خلاصه از ما نه ،از او آره، حالا چند وقت برم و ...هرروز صبح حتی قبل از من بیدارمیشد و جلو آینه می ایستاد بعد از آرایش و آماده شدن راهی تهران میشد و شبها هم بیشتر وقتها بعد از من خسته و خراب به خانه می رسید وروزهای تعطیل هم باید میرفت میگفت مشتری داریم ،خلاصه من دیدم کل زندگیم به هم ریخته شاکی شدم و او گفت همینه که هست من نمی تونم کارم رو بذارم کنار و اینکه تومیگی من چی بپوشم و چطور بگردم نمیشه کار من این طوریه باید خوب لباس بپوشم، جلو مردم آرایش خوب کنم و ...کار بالا کشید طوری که رفت و مهریه اش را اجرا گذاشت ...دیگر هرچی بود سردی و بی مهری و توهین و تحقیر، من از خودم متنفر شده بودم عشق ما تبدیل شده بود به اینکه من باید همه رفتار های او وگفتارش را می دیدم و هیچی نمی گفتم نتیجه این شد که بروم و هرچی داشتم بدهم و او برود دنبال کارش و زندگیش و من هم برم خانه بابام و بشینم تواین سن و سال هم نه دیگه کسی به من کار میده و نه من حس کار کردن دارم...حتی بچه ها هم رفتن پیش او بچه ای که باید این روزها راهی دانشگاه میشدند، دارند کار میکنند یکی شون در یک موبایل فروشی و آن یکی هم فروشند بوتیک شده، دوتا دختر بدون سایه پدر...زندگی خوبی داشتیم معمولی بود اما خوب بود ...                 

 

خانه ماشین و من کار میکردم هر چهارنفر جلو دوست و آشنا خوب بود ...نمی دونم چرا این طوری شد!

و ده ها داستان این گونه، هر روز و یا هر هفته من می شنوم داستانهایی که وقتی بررسی میکنم به نتیجه تلخی میرسم که جای تأمل دارد.

 حضرت عیسی مسیح به صراحت می گوید زنانتان را طلاق ندهید هر زنی که طلاق می دهید یک فاحشه زیاد میشود. و کلام خدا در قرآن این است که با طلاق عرش خدا می لرزد. اما چقدر ساده قبح این موضوع در جامعه ما ریخته شده.هر ساعت سه طلاق ثبت میشود !

دوستی میگفت : به ازای هر زنی که مشغول کار است یک مرد بیکار،یک زن بی شوهر است!

 این واقعیت را باید پذیرفت واقرار کرد ، با تمام حقوقی که برای زنان در جهان قائل هستند متاسفانه بیشترین حق کشی و ظلم به ایشان در حال اجرا است و این درد ناک است که خود زنان هستند که به همنوعشان ظلم می کنند نه مرد ها!

وقتی صحبت از برابری و حقوق یکسان میکنند در واقع اصل را بر بدبختی و گرفتاری خود می نمایند. این چه برابری است که اصرار به آن دارند. کدام مؤسسه و شرکت است که حقوق یکسان برای زنان و مردان را فراهم سازد ،همواره زنان بعنوان نیروی انسانی ارزان بکار گرفته میشوند و متاسفانه با هزاران حربه ی گوناگون در بخش های عظیم تبلیغاتی نیز  برای عرضه کالا هایشان بکار گرفته می شوند.

برهنگی، ساده ترین و بیشترین استفاده ابزاری از زنان است و  تا زمانی که زنان به سادگی تن به این گونه امور بدهند باید در انتظار خشونت های بیشتر هم باشند . هر لحظه در جهان چندین جنایت بر علیه زنان صورت می گیرد که طلاق کمترین آن است اما باید گفت سرآغاز بیشتر این جنایات طلاق و نداشتن کانون خانواده و امنیت است . زنان این نیمه مهم جامعه بشری باید در امنیت و آسایش بسر ببرند تا اسباب آسایش و امنیت را برای فرد فرد خانواده بوجود بیاوند مرد خانواده با آرامش به خانه بیاید و فرزندان نیز در کمال امنیت و آسایش پرورش یابند . این حق اصلی زنان است و چنانچه این امنیت از او گرفته شود و یا او بخواهد خودش تغییری در این روش از زندگی بوجود بیاورد در واقع تلاشی سخت برای تغییرغریزه و تحولی در خلقت است . باید قبول کرد زایمان مرد همانقدر نا بخردانه است که کلاغی را برای نگهبانی گله برگزینیم و یا تلاش کنیم،میمونی به سخن در بیاید و حرف بزند، اینکه میان این همه مشاغل مورد نیاز بانوان و شایسته برای شخصیت او اصرار به کاری داشته باشد که شأن و شخصیتش زیر سؤال برود و یا امنیتش در جامعه مورد تهدید قرار گیرد ،خود دلیل نابخردی او است و از شخصیت دانا و هوشمند او بدور است. اصراربرای اینکه کاری مردانه را انجام دهد مانند رانندگی تریلر و یا راندن اتوبوس و یا حتی جنگیدن کنار مردان و سربازان یا راندن لیفتراک و یا تراکتورو یا دستفروشی و ...گرچه در ظاهر شاید هیچ مشکلی نداشته باشد اما در واقع ظلمیست که زنان در حق خود می نمایند. و تنها بهانه هم این است که مگر چه ایرادی دارد. در بیشتر کشور ها مشاغلی مانند رفتگری و یا تعمیرات ساختمان و کارگری ساده نیز به زنان داد میشود و ایشان بدلیل مشکلات معیشتی و گرفتاری های اقتصادی ناچار به این کار ها، نیز تن در می دهند. زنی که همسر بیمار و یا فرزندانی چشم انتظار دارد، ناچار است تن به این گونه مشاغل دشوار نیز بد هد   تا مشکل مالی خود را برطرف نماید . زنانی که به سختی کار میکنند کم نیستند اما در مقابل هستند زنانی که کانون خانواده و امنیت خود را به سادگی به خطر می اندازند و با درشتی و خشونت در مقابل همسر خود سعی می کنند تا چیزی را بدست آورند که باید هزینه گرانی را در مقابلش بپردازند.

هرگز هیچ مردی نمی تواند به اندازه یک مادر دلسوز فرزندش باشد و هرگز هیچ زنی نمی تواند به اندازه یک مردی مدافع حقوق خانواده اش در مقابل سختی ها باشد اگر هر یک دچار نقصانی شوند یک جای کار می لنگد!

باید زنانی که پس از سالها زندگی مشترک رو به اشتغال و کار در بیرون از منزل   می آورند و با مخالفت همسرشان رو برو می شوند بپذیرند که همسرشان زن شاغل نمی خواسته  و به این گونه زندگی علاقه ای ندارد و اگر به ناچار تن در می دهد بیشتر برای حفظ ادامه زندگی است و نباید طرف مقابل احساس خود بزرگی و خود رای نماید . او نیز شایسته است تا قدم هایش کوتا هتر و منطقی تر باشد و حفظ احترام دو طرفه باشد . توهین ، تحقیر و تهدید ،روش منطقی برای ادامه زندگی  مشترک نخواهد بود . ذکاوت و مدیریت شایسته یک بانوی زیرک است. جدایی و ترک کانون گرم خانواده آغاز بیچارگی و تنهایی و تحقیر شدن خود زنان است . بخصوص در ایران و یا کشور های مسلمان که هنوز این پارادکس حقوق شهروندی معنای واقعی خود را پیدا نکرده است. تنهایی و نگاه های حریص اطرافیان و خلاصه همه و همه فضای ناامن و دشواری را برای یک زن تنها و یا صاحب اولاد بوجود می آورد که نشان میدهد بازنده واقعی همان زن است.

جامعه ای که کمتر جوانی به دلایل گونا گون حاضر است ازدواج نماید بستر مناسبی نیست که زنان خورا بدان بیندازند.

وقتی دلسوزانه به موضوع اشتغال زنان می نگریم در بسیاری مواقع ناچار، حق را به ایشان می دهیم ،چرا که با توجه به هزینه های فراوان زندگی و شرایط بد اقتصادی چاره ای نمی ماند،بخصوص برای زنانی که می خواهند دوشادوش همسرشان چرخ کند اقتصاد منزل را بچرخانند اما باز نکته تربیتی و اخلاقی این است قرارنیست شغل مورد نظرشان همانی باشد که آنها می پسندد و یا دوست دارند گاهی وقتها ناچار هستند مسائل مهم دیگری از جمله شرایط محیط کار ،زمان و ساعت کار و مسائلی از این دسته را نیز مورد توجه قراردهند و شاید به لحاظ درآمدی، آنچه مورد نظرشان است نباشد اما برای حفظ کانون خانواده که اهمیتش بسیار زیاد تر از درآمد حاصله از کاری است که باید بدان تن در بدهند. در غیر این صورت تشنج و اختلاف بین خانواده ها بالا می گیرد و متأسفانه طلاق راه حلی است که در بیشتر مواقع به ذهن این افراد میرسد.

تحقیر کردن همسر، توهین به او یا شغلش و یا جایگاه اجتماعی اش یا  مقایسه او با دیگران آسیبی وحشتناک به پیکره خانواده وارد میسازد که کمتر امکان باز سازی آن وجود دارد.

هرگز از جملاتی مانند تو لیاقتش را نداری ،قربان مرد های مردم بروی ، ما که چیزی نداریم ، این چه زندگیه که ما داریم ، مرد مردم مرده توهم ...و...اگر می خواهید آرامش داشته باشید نباید در مقابل همسرتان استفاده کنید. حتی اگر حق با شما هم باشد !در نظر بگیرید این  همان مردی است که روزگاری عاشقانه وارد خانه مهرش شدید ولی امروز به هزار و یک دلیل بخصوص مسائل اقتصادی و معیشتی او نیز مانند هزاران مرد دیگر دچار بحران شده و در سختی های زندگی مانده، از در سازش و نرمی و یاری به او و تقویت شخصیتش برآئید ، اجازه ندهید فرزندانتان به همسرتان درشتی کنند و هرگز در مقابل دید فرزندانتان به همسرتان توهین نکنید بحث و گفت و گو های شما در مقابل چشم فرزندانتان موضوعی نیست که آنها فراموش کنند و دردراز مدت بر علیه شما بکار می بندند. اگر فکر می کنید که فرزند شما نمی فهمد و یا حق را به شما می دهد کاملاً در  اشتباه هستید ،جالب این است که در بیشتر جوامع  شرقی، بخصوص ادیان اسلامی زنان بشدت فرزندمحور میشوند و بعد از تولد فرزندشان بطور کلی فراموش میکنند که همسری هم دارند و تمام توجه شان به فرزندشان می شود و وقتی به خودشان می آیند که همسرشان راهی مسیر دیگری شده و آنها نیز می خواهند تلافی کنند و با همین بیان که من هم حق دارم و خسته شده ام از اینکه فقط در خانه بودم و بچه ها هم بزرگ شدند،  می روند تا فصل جدید را در زندگی خود شروع نمایند. درست زمانی که فرزندان و یا حتی همسرشان بشدت نیاز عاطفی به بودن کنارشان را دارد.

مرد ها بعد از مدتی سرخوشی و سرگردانی های دوران جوانی در میانسالی بیشتر نیاز به بودن کنار همسر و خانواده را دارند و این بهترین زمان برای اصلا ح و حل مشکلات است . بازگشت به گذشته و توجه به آنچه روزگاری بین شما پیش آمده بیشتر باعث درگیری های بی فایده آینده میشود.

برای چند دقیقه چشمانتان را ببندید کدام یک از دوستان و اقوام خواهر یا برادر و یا مادر حتی پدر می تواند میزبان شما و مشکلات بعد از طلاقتان باشد چقدر می توانید نقش مادر و پدر را همزمان برای فرزند یا  فرزندانتان داشته باشید آیا بهتر نیست عاقلانه همین زندگی را مدیریت کنید و نشان دهید که می توانید آنچه سالها برایش تلاش کرده اید را به سادگی از دست ندهید .

فکر کنید همسرتان دچار یک بیماری شده و یا بدلیلی به حبس افتاده و یا مشکل روحی برایش پیش آمده آیا این آن مشارکت و همیاری بوده که ابتداء زندگی بدان تعهد نمودید . آیا حاضر هستید تا با کنار کشیدن از این زندگی نشان دهید که پیروز شدید و برنده بازی شما هستید! این چه بردی است که بدان باید افتخار کنید. بعد از سالها با هم بودن، سختی کشیدن ،همسر بودن و همراه بودن این چه سودی است که بدان دل خوش می شوید. لحظه ای بیندیشید، فرزند تان در بهترین شرایط در مقابل خانواده همسر آینده اش چه پاسخی خواهد داشت وقتی شما و همسرتان کنار هم نباشید. خوشبختانه ما ایرانیان همواره به لحاظ عاطفی بشدت احساسی عمل می کنیم و حتی در ادبیات خود می گوئیم از محبت خار ها گل می شود . خواهرم این را من بعنوان یک دوست و برادر کوچک عرض میکنم مشکلات اقتصادی و معیشتی آفت بزرگ خانواده ها شده و متاسفانه چشم و هم چشمی و نادیده گرفتن واژه زیبای عشق و محبت باعث شده تا ما از هم دور شویم .  برای ارزشهایی که برای آن روزگاری از خیلی چیز ها گذشتیم به سادگی نگذریم و قدر زندگی مشترکتان را بدانید . مرد ها پسر بچه های کوچکی هستند که شما می توانید خوب با آنها زندگی کنید کافیست دوستشان بدارید هر چقدر هم که بزرگ شده باشند اگر به موقع ترو خشکشان کنید همیشه در کنارتان هستند و زندگی شیرین است . شکستنشان بی شک شکست با خود شما را به همراه خواهد داشت . کافیست یک بار  برای کسب حقوق خود اقدام کنید...اگر منصف باشید می پذیرید که مردتان در بسیاری موارد از خیلی ها مرد تر است.

التماس دعا

 جعفر صابری

[ دوشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۵ ] [ 15:22 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
 

جعفر صابری.مرد من نمونه است،زن من تو دنیا تکه...

 
جعفر صابری.مرد من نمونه است،زن من تو دنیا تکه...
 
 

مرد من نمونه است،

                                                                                             زن من تو دنیا تکه...

مردت رابغل کن و با شوق بگو تو بهترین مرد دنیا هستی من اگه صدبار به دنیا می آمدم بازم زن تو می شدم تو بهترین هستی و من عاشقتم تو بهترین همسر و بهترین پدر هستی تو تمام تلاشت رو میکنی که ما خوشبخت باشیم!این را بگو و به این واژه ها ایمان داشته باش. با همین چند کلمه تو تا ابد صاحب مردت میشی و اون هرچقدر هم بد باشه از این همه محبت شرمنده تو میشه و باورکنید او نیز عاشق شما میشه و هزار بار بیشتر برای خوشبختی شما تلاش میکنه ...نه نگو...بجاش بگو ول کن بابا تو لیاقتش رو نداری من اگه زن هرکی میشدم هزار بار بیشتر از تو منو خوشبخت میکرد!تو پدر خوبی نیستی و بلد نیستی با بچه  ارتباط بر قرار کنی، بچه می ترسه با تو حرف بزنه، شده یکبار ما رو ببری سینما ، تاحالا رفتیم تو پارک یه شام مثل مردم بخوریم؟ گاهی وقتا نمیدونید تأثیر این حرفها چقدر زیاده و وقتی چشمهاتون رو می بندید و دهانتون رو باز میکنید نمیدونید چگونه آتش به زندگی قشنگتون میزنید ، حتی اگه همه ی این حرف ها هم درست باشه با این ادبیات هرگز به نتیجه مطلوب نخواهید رسید و جز نفرت و کینه و تنفر در قلب مردتان هیچ چیز را زنده نمی کنید.وای، وای اگر این گونه بیانات هم در مقابل چشمان فرزندانتان باشد .درنگ نکنید که بازنده واقعی این زندگی شما خواهید بود و فرزندانتان را نابود میکنید نکته درد ناک این است که نه تنها فرزندانتان را بلکه فرزند فرزندانتان را نیز به ورطه نابودی می کشاند. امان از بد دهنی و یا دست درازی روی مردتان، کم نیستند مرد هایی که در مقابل همسرشان سکوت میکنند تا شاید این گونه کانون گرم خانواده را از نابودی دور نگه دارند و زنانشان با بی شرمی دست برروی این مرد بلند می کند و او سکوت میکند ...و فرزندتان می بیند این چه زندگی خواهد بود اگر به دادش نرسید.وای بر زنی که هر لباسی را بپوشد وهر طور دلش میخواهد آرایش کند و بگوید همین هست که هست به هیچ کس هم ربطی ندارد ...من اینم، میخواهم این طور باشم ...باور ندارید اما هستند ...و مردش نه از روی بی غیرتی که از روی انسانیت می ماند با این زن که  هنوز خرجیش را از مردش میگیرد چه برخوردی کند... باور کنید جنون ،یک آن است و به همین سادگی است که یک جنایت اتفاق می افتد و یا کمترینش جدایی است و سرخوردگی فرزندتان! فرزندی که برای داشتنش بسیار تلاش کردید و ریشه جانتان است .بسنجید چه شغلی و چه درآمدی بالاتراززندگی مشترک و آسایش در کنار همسر و فرزندتان است . اما اگر انتخاب شما این است روش انسانیش را برگزینید نه...                          

با پرخاش و بی ادبی و تهدید و توحین، انسانی بایستید و مسیر زندگی را جدا کنید ...نشه یک وقت باور کنی، مردی که می دونه تو همسر داری و زندگی و صاحب بچه هستی، مردی که امکان داره تورا خوشبخت تر از همسرت کنه ،این نامرد اگه ذره ای مردانگی و انسانیت حالیش بود به تو نزدیک هم نمیشد چه برسه به  اینکه پیش بده تورا خوشبخت میکنه و تو حیفی و از این حرفها...مرد اگه خوب بود که مرد خودت  بابای بچت بود دیگه!تو اگه میتونستی درستش کنی همین اولی را درست کن که ریشش هم پیشت گیره!

 و اما تو برادر، کجای آسمان خدا می لرزد اگر هر روز به همسرت بگویی دوستت دارم و عاشقت هستم و تو زن آرزوهایم هستی و اگر تو نبودی من تنها ترین مرد دنیا بودم. چه می شود هراز چندی به یاد زمان جوانی و نامزد بازی بروی و همسرت را بدزدی و بروید یک جای دنج خلوت کنید. چه میشود هر روز بدنش را نوازش کنی و نازش رابکشی نترس او هرچقدر هم بد باشد از نوازش تو خوشش می آید و ای برادر اگر تو برایش پیام عاشقانه نفرستی و جملات زیبا ننویسی او بدنبال این جمله ها در جای دیگری می گردد . کار و زندگی بسیار ارزشمند است زندگی سخت است اقتصاد مردم را نابود کرده بخصوص قشر آسیب پذیر جامعه را ،اما زن و بچه تو چه گناهی کرده اند که باید قیافه شش در چهار تو را همیشه خشمگین ببینند. برادر من، عزیز من، مردی گفتن زنی گفتن تو بسلامتی مرد خونه هستی باید سنگ صبور باشی بی خیال اگه همسرت یه چیزی هم گفت بخند و زیر سبیلی رد کن .وای بر مردی که چشمش دنبال این و اون باشه و خدای ناخواسته زنش را با دیگران مثال بزند  ،بزرگوار اگه دوست نداری زنت مسیر خطا را در زندگی برود تو هم نرو، فرق نمی کنه چه مرد و چه زن هر دو باید قداست خانواده را حفظ کند . سالار اگه دیدی رفیقت از زنها بد میگه  برو دست زنت رو ببوس که یه فرشته است، بذار فرشته بمونه ...اگه دیدی زنی در مسیر زندگیت قرار گرفته انسان باش کمکش کن تا در مسیر درست قراربگیره با همسرت صحبت کن تا اون کمکش کنه و با هم به آینده یک انسان که میتونه یک جامعه رو نابود کنه کمک کنید نه اینکه خودت در مسیر غلط قراربگیری .برادر دنیا خیلی کوچیکه بزنی دری را میزنند  درت را... این زن اگه زن زندگی بود  با تو نبود...چرا خودت را گول میزنی چطور دلت میاد حق زن و بچت را خرج این آدم کنی ؟

خلاصه از دست من و نوشته هایم دلخورنشوید مرحوم زنده یاد پدرم می گفت پسرم قدر دوستی را بدان که چون آیینه روبرویت حرفها را میزند و نه مانند شانه پشت سرت مو به مو می گوید!

حق یارتان باد

مارا هم دعا کنید