جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری/ هرگز تسلیم نشوید

جعفر صابری/ هرگز تسلیم نشوید

پنج شنبه 5 آذر 1394
 
 
جعفر صابری/ هرگز تسلیم نشوید
 

هرگز تسلیم نشوید

Never

Giveup

همین حالا

DO NOT

WAIT  FOR

(سرنوشت من)

 

 بیشتر وقتها  به خودمون میگیم این سرنوشت من است و گاهی وقتها هم  به این درجه میرسیم که  حتماً خدا می خواهد که این طوری بشود و این قسمت من است!

این مجموعه که تقدیم شما شد تنها چند راه کار ساده است برای اینکه به لطف خدا و توکل بر خدا همت نمائیم و کاری بکنیم تا زندگیمان دچار تغییر گردد.

 سرنوشت من:

 در ابتدا با دوستان و عزیزان زیادی در خصوص نام این مجموعه صحبت کردم که هر یک نامی را معرفی کردند،یکی از زیبا ترین این نام ها  (سرنوشت من )  بود که سرکار خانم دکتر واله کردستانی (ش-ا)  بعنوان  الگوی بارزی از یک زن موفق  پیشنهاد کرد ه بود ،خیلی از اسامی، مضمون هایی از موفقیت داشت که بدلیل  نزدیکی به نام نشریه وزین موفقیت که تلاش قابل ستایش دوست و برادر عزیزم جناب آقای دکتر احمد حلت است ترجیح دادم از این گونه نامها نباشد .

اما بواقع قسمت دوم این مجموعه همان سرنوشت من است ، نه تنها سرنوشت من بلکه سرنوشت هر یک از ما میتواند باشد، وقتی ما در گیر زندگی هستیم  گاه متوجه نمی شویم که چه لحظاتی را در زندگی خود پشت سر می گذاریم و با چه دشواری هایی در زندگی پنجه در پنجه می اندازیم و چقدر لطف خدا شامل حال مان می شود که این


 

 

 

 

خطرات و دشواری ها را پشت سر می گذاریم و چه چیز هایی را می خواهیم که اساساً خدا  صلاح نمی داند که برایمان  به وقوع  یابد.

 


و این قسمتی از:

سرنوشت من

   صبح روز 21آذر ماه 1346 مصادف با 10 رمضان 1387دوازدهم دسامبر1967 در خانه  اجارهای واقع در حوزه 2 استان زنجان یعنی شهر ابهر بعد از فرزند دختری که خدا وند به خانواده ما داده بود من دیده به جهان گشودم.

پدرم ژاندارم بود و به همین  دلیل محل سکونت ما در این شهر بود، که شد محل تولد من ،جالب اینکه خواهرم در نورآباد ممسنی از توابع شهر کازرون  استان فارس متولد شده بود و اساساً زندگی نظامیان این گونه بوده و هست...که البته به نوبه خودش بسیار شیرین می باشد ،چرا که انسان می تواند طعم خوب آب و هوای کشورش را بیشتر از دیگران استشمام نماید.

 پدرم متولد صالح آباد همدان و از خانواده بزرگ صابری و باب الحوائجی بود و مادرم نیز متولد سده اقلید فارس بود. مادر نیز از خانواده بزرگی است که هر دو باعث افتخارمن هستند.

دوره ابتدایی را در دواستان قزوین و دامغان به پایان رساندم و راهنمائی را در دامغان و تهران خواندم اما با شروع جنگ هشت ساله،  درس را رها کردم و شدم رزمنده...

قسمت های مهم سرنوشت من این ها نیستند که عرض کردم . چرا که بیشک خیلی ها هم مثل من زندگی کرده اند، اما نکته های جالب زندگی من این است که :

 قبل از دبستان برادر کوچکم را در روستایی به نام نیک پی که توابع استان زنجان است  از دست دادم ،داغی که هنوز مرا رنج می دهد ،مارم می گوید ساعت ها برسر مزار برادرم می رفتم و اشک میریختم و برایم سخت بود که هم بازی و برادر کوچکم را از دست داده ام. آن هم بدلیل یم بیماریه  ساده پزشکی  و فقر مردم کشورم .

کلاس اول دبستان را  ابتدا در شهر قزوین وبعد روستای اسفرورین و بعد شهر تاکستان خواندم و به همین دلیل علیرغم اینکه قبول شدم اما بدلیل ضعف در دروس ریاضی و املاء فارسی  به دستور مرحوم پدرم باز از ابتدا خواندم و همین مسئله باعث شد که کمی با دیگران متفاوت باشم ،شایان ذکر است که من بدلیل اینکه متولد 21 آذر ماه بودم یک سال دیر تر از همسالان خود مدرسه رفته بودم و یک سال هم که به عقب برگشتم،  پس بسیار  از دوستان هم سن و سالم درشت تر و فهمیده تر به نظر میرسیدم ...که خوب این هم جای شکر داشت...

مرحوم پدرم بدلایلی با رکن دو(ساواک) به مشکل خورده بود و وی را بدلایل سیاسی بعد از چند بار که بدون حقوق کرده بودند سرانجام در اوایل  سال 1357 به منطقه بی آب و علفی تبعید نمودند که پدرم امتنا کرد و مدتی ما در یک مسافر خانه بسیار ساده در شهر سمنان بسر بردیم و این همزمان شد با آتش سوزی سینما رکس آبادن،  پدر با دادن رشوه که دو تخته قالیچه کناری بود توانست مارا به شهر دامغان ببرد و در پاسگا ه دامغان  مشغول شود...که این هم خودش بسیار عالی بود...

 شهر دامغان شهر مذهبی، با مردمی بسیار دوست داشتنی و مهمان نواز است، بخصوص وقتی از سرنوشت ما مطلع شدند  برخوردشان با ما بهتر شده بود. پدرم برای مأموریت  ها که همان سرکوبی تظاهرات  بود، بویژه به معادن ذغال سنگ میرفت اما هرگز با کسی برخورد نمی کرد و من هم به همراه خواهرم به تشکیلات انقلابی پیوسته بودیم...سرود تئاتر و کار های این چنینی ...خوب یادم هست تصویر بزرگ شاه را که در کلاس مان بود من برداشتم و زدم زمین طوری که قاب عکس چوبی آن شکست و مدیرمان از من خواست که پدرم به مدرسه بیاید. و این طور شد که اسم من در لیست  انقلابیان درج شد.و با فرار از مدرسه ، رفتن دنبال تظاهرات ها ادامه یافت.

روز های انقلاب، خیلی زود تمام شد و زیبا ترین خاطرات من از آن روزها بود بخصوص روز های  حضور در فعالیت های اجتماعی مانند جهاد سازندگی ...

 از همان بدو ورودمان به شهر دامغان مرحوم پدر، من و خواهرم را به کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برد و این تاریخ عطف شکوفاعی دانش و بینش در ذهن کوچک من شد ،که به همت دوستان و عزیزانی مانند آقایان  علی وثوقی در بخش تئاتر  و طراحی ، محمد رضاعبدالهی و محمد ناظمی بعنوان معلم نویسندگی بوند.

اولین نوشته های من مورد توجه مسئولین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان و منطقه قرار گرفت و سه سال متوالی که ما در دامغان بودیم همواره شاخص بودم .

گرچه در درس و مشق زیاد موفق نبودم اما عضویت در اتحادیه انجمن اسلامی دانش آموزی شهر بعنوان هیئت مدیره و همین طور شرکت در مسابقات نقاشی من را حسابی مشهور کرده بود حتی یک مجله هم در مدرسه راهنمائی خودمان چاپ می کردیم به نام پیام طالقانی که نام مدرسه ما بود آن زمان امام جمعه شهر مان آقای شاهچراقی، بخش عمده هزینه را پرداخت می کرد و ما دو تومان آن را می فروختیم ...

سختی های زندگی و تبعید پدر، مارا حسابی ساخته  بود تازه به زندگی روزمره عادت کرده بودیم که پدرم بدلایلی  تقاضای بازنشستگی زود هنگام را نمود و از قوانین زمان بنی صدر استفاده کرد و از نظام،خود را بازنشسته نمود. که البته بعد ها پدرم گفت این یک سیاست دولت بنی صدر بود برای پاکسازی نیرو های انقلابی ...و خود همین موضوع خیلی در زندگی و سرنوشت من تأثیر داشت .

بعد از بازنشستگی زود هنگام پدر، ما چاره ای جز ترک شهر دامغان و آمدن به تهران نداشتیم چراکه خانواده پدری  همه در تهران بودند... خزانه بخارائی یکی از محله های پائین شهر تهران محل سکونت ما شد و ادامه دوره راهنمائی را من در این شرایط دنبال کردم...

جنگ از دو جبهه برای من شروع شده بود  خانواده و عراق ،من به جبهه  جنگ با عراق میرفتم و لی جنگ داخلی  خانواده من  ادامه داشت...که خودش برای ایجاد  تغییرات مهم در سرنوشت من بی تأثیر نبود...جدائی پدر از مادر  سرنوشت من بود ولی شکر ...

بعد از ازدواج خواهرم  در تهران  من  به شهر آباده که نزدیک به زادگاه مادرم بود رفتم این بار بعنوان یک مرد جوان شانزده ساله به همراه مادر... اما سرنوشت  این بود که من با مردم خوب شهر آباده آشنا شوم جوانانی که با من درد ودل می کردند  و می گفتند ما  حتی یک سینما در شهرمان نداریم که باز باشد. من با مسئولیت خودم با کمک مسئول پایگاه بسیج یکی از محله های آباده سینمارا باز گشائی کردم و تئاتر توابین را به روی صحنه بردم ...این سرنوشت را به لطف خدا  خودم ساختم  و همزمان داشتم تجربه ساخت اولین خانه خود را هم بدست می آوردم کم کم میدانستم باید چه کنم حالا دیگر هم برای مادرم مغازه  تولیدی  بافندگی باز کرده بودم و هم داشتم خانه می ساختم، خوب یادم هست کسی حاضر نبود برای من چک  بکشد و بشدت نیاز داشتم که برای کار های  ساختمان از چک بانکی استفاده کنم سن من هم اجازه نمی داد و تازه ضامن  من هم برای گرفتن دسته چک باید یک مغازه دار یا کارمند  اداری می شد  و به همین دلایل افتتاح مغازه تولیدی مادرم برایم چند دلیل مهم داشت اولاً ایجاد کسب و کار و درآمد ، ایجاد ثبات شغلی ، ایجاد هویت و شخصیت کاری و از همه مهم تر ایجاد یک ضمانت معتبر در شهر... من  همه ی  کار های هنری شهر را دنبال می کردم...خیلی زود گروه هنری به نام میثاق را که ادامه تلاشم در تهران بود را در آباده برقرار کردم وضمن برگزاری دوره های آموزش نویسندگی ،تئاتر و بازیگری، تئاتر هایی چون توابین ، گزارش ، به روایت تلخک و پاسگاه طلایع قدیم را بر روی صحنه بردم...البته فیلم های بلند ویدئویی مانند طلیعه را هم همزمان با اهواز در آباده ساختم که  آن زمان ها سرو صدا کرد... این قسمتی از سرنوشت من بود...

متأسفانه یا خوشبختانه  علی رغم سالهای حضورم در جبهه بدلیل اینکه من پاسدار افتخاری سپاه پاسداران بودم و بعد از جنگ از سپاه استعفا داده بودم با عنایت به اینکه زمان جنگ خودم نامه ایی را در دفتر خانه شهر نوشته بودم با این عنوان که باتوجه به اینکه من تک فرزند پسر و کفیل مادرم هستم  و می توانم  از سربازی معاف شوم معذالک می خواهم بروم سربازی و لذا ریاست محترم پاسگاه شهر آباده لطفاً دفترچه آماده به خد مت مرا بدهید!

این کاری بود که کمتر آدم عاقلی آن زمان می کرد و لی من کرده بودم و به همین دلیل بعد از پایان جنگ علی رغم بارها مجروحیتم و مشکلات فراوانم،چون از سپا ه پاسداران استعفا داده بودم  پاسگاه ژاندارمری شهر مرا خواست و دفترچه آماده به خد مت مرا با کمال احترام تقدیمم نمود.

طبیعی بود که برای من خیلی دشوار بود بعد از حضورم در جنگ و جبهه و مسئولیت های گوناگونم  بعنوان یک سرباز صفر عازم خد مت شوم  ولی چون سرنوشتم بود راهی شدم...

 این که شروع خدمت من در چه شرایطی بود و چه برسرم آمد را نادیده میگیرم همین اندازه بگم که سرنوشت من این گونه بودکه تلخی های زیادی را بچشم...

من به تهران و نیروی هوایی سپاه آمدم و در قسمت معاونت فرهنگی نیرو ی هوایی سپاه مشغول به خدمت شدم بلافاصله گروه هنری  راه انداختم و اولین کار رسمی خود را بهمن  سال 1367  در سالن ناشنوایان خیابان دماوند  به روی صحنه بردم  و این سرنوشت من بود.

یکی از بهترین دوستان آن زمان من برادر عزیزم استاد مسلم موسیقی سنتی کشور آقای هاشم احمد وند است که آن روز ها هم اتاقی من بود.دوستان خوب تالار وحدت آقای دکتر منتظری و عزیز دلم حسن ضرغا می را می توانم نام ببرم که برای تهیه لوازم صحنه خیلی کمکم می کردو همچنین  آقای  دکترناصر پلنگی که از زمان دفاع مقدس هم می شناختمش و ضمن اینکه هم شهری پدرم بود یکی از بهترین نقاشان کشور هم در بحث دفاع مقدس بودو کمک کرد تا در پروژه کتاب های غنچه که در بخش فرهنگی بنیاد شهید به چاپ می رسید همکاری کنم و  تجربه خوبی برای من بود که این سرنوشت من بود.

 دیگر تمایلی به بازگشت به آباده  را نداشتم و ترجیح دادم در تهران  تحصیل  و کار کنم .

زمان وزارت آقای خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود ،من به ایشان بعنوان عکاس دفاع مقدس معرفی شدم و مجموعه ارزنده ای بیش از 2000 تصویر را که با خط استاد هاشم احمد وند و دوستان دیگر به همراه تزهیبهای بسیار زیبا تهیه کرده بودم را دید و قرار شد نمایشگاهی برگزار کنم که من قبول نکردم  پیشنها د چاپ کتاب شد باز من قبول نکردم و در نهایت به پیشنهاد ایشان راهی دفتر حفظ ارزشهای دفاع مقدس واقع در موزه هنر های معاصر شدم و مشغول کار  بر روی پروژه پیشنهادی به نام قصر شیرین ... با اختتام دوره وزارت آقای خاتمی کلیه معاونین وی نیز جا بجا شدند از جمله مسئول دفتر حفظ ارزشهای دفاع مقدس،  من که عضوهیچ دسته و گروهی نبودم بدلیل نداشتن آشنا و دوست یا پارتی عذرم خواسته شد و جالب اینکه تمام تحقیات من در خصوص فرهنگ عامه ی مردم قصر شیرین را در سطل زباله انداخته بودند و من با کسب اجازه از مدیریت جدید آنها را برای خودم برداشتم و این گنجینه ارزشمند شد سرنوشت من  و نتیجه همکاری با این دفتر ...

کار در بنیاد جانبازان و معاونت بهداشت و درمان را به پیشنهاد یکی از هم خد متی هایم که زمان خد مت بعنوان مسئول به او خیلی  محبت  کرده بودم  پذیرفتم و خیلی زود شدم مسئول روابط  عمومی مرکز ضایعات نخاعی بنیاد جانبازان و این بهترین شرایط بود که با زندگی و سختی های این همرزمان قدیمی بیشتر آشنا شوم و این سرنوشت من بود...

درس می خواندم و با تلاش و همتم به لطف خدا چهار سال را کمتر از سه سال خواندم و خیلی زود در رشته ساختمان فارغ التحصیل شدم . پروژه پایان دوره کارم  نصر شش در شهرک قدس (شهرک غرب بود ) و جالب اینکه دو برابر حقوق ماهیانه  بنیاد جانبازان را بعنوان  حقوق طرح کار آموزی به من دادند. این گونه سرنوشت را تغییر دادم به لطف خدا وند!

گرچه در ابتدا رشته  کشاورزی را انتخاب کرده بودم  ولی نشد بعد  رشته اقتصاد که نتوانستم ولی عاشق رشته ساختمان بودم و بوی خاک را خیلی دوست داشتم  و دارم...

البته در رشته حقوق هم قبول شده بودم دارالمفید قم اما علی رغم علاقه ام ترجیح دادم نروم...این هم سرنوشت من بود...

وقتی صحبت از سرنوشت می شود یاد این شعر می افتم که می گوید :

 اینکه گوی این کنم یا آن کنم

خود دلیل ...است ای صنم

بله از اوقات فراغتم استفاده کردم و در امور تربیتی و مدرسه هم کار مربی گری را دنبال نمودم گروه سرود و تئاتر در چند مدرسه و بعد هم  با دوستانم اولین هنرستان هنری غیر انتفاعی کشور را دایر نمودیم که برای اولین بار در رشته های هنر گرافیک ، فیلم بر داری ، تصویر بر داری ،و رشته های حسابداری ،کامپیوتر دانش آموز ثبت نام کردیم راستش شروع کار ما با  چهار دانش آموز بود و این فاجعه ی بزرگی بود که هیچ عقل سلیمی حاضر نبود کار را ادامه دهد اما  من به لطف خدا ادامه دادم اولین کاری که کردم به تمام مدارس اطراف، نامه دادم که شاگردانی که علاقه مند هستند بصورت رایگان ثبت نام می کنیم و لی مردم همیشه همه چیز دانا با تعجب و ترس نیامدند تنها  هفت نفر  آمدند که از من هم نامه کتبی گرفتند تا آخرین سال  تحصیلشان  که سه سال طول میکشید یک ریال  نپردازند و من قبول کردم .این را دیگر هیچ دیوانه ای نمی پذیرفت اما من می دانستم چه هدفی دارم و برای همین قبول کردم و آنها شاگرد های من شدند.

 متأسفانه ملکی را که من از سازمان زندانها برای مدرسه کرایه کرده بودم بعلت مشارکت با آموزش و پرورش دچار مشکل شد و هنرستان غیر انتفاعی ما همزمان با مدرسه راهنمایی دولتی شروع به کار نمود بیش از سه ماه هم گذشت و خیلی سخت بود ما ناچار بودیم کلاس درسمان را در یک اتاق که هم دفتر من و هم دفتر منشی من بود برگزار کنیم و جالب اینکه معلمین ما هم در همان جا زنگ تفریح حضور داشتند بچه های کلاس ما نیز حق نداشتند زنگ تفریح از کلاس خارج شوند و با دانش آموزان مدرسه دولتی برخورد کنند این دیگر سرنوشتی بود که به هیچ عنوان من درآن نقشی نداشتم ...

روزهای سختی بود ولی به لطف خدا با صبر و همت پشت سر گذاشتم و در آذر ماه همان سال درست تولد امام رضا ما وارد ملک تازه خودمان که اجاره کردم شدیم ملکی که من باید برای اجاره ماهیانه اش هر ماه 100 هزار تومان می دادم و جالب بود که از کل شاگرد ها همان چهار نفر جمعاً مبلغ 570 هزار تومان  تا پایان سال تحصیلی گرفته بودم حالا چالش بزرگی بود من باید بیش از یک میلیون تومان اجاره میدادم به اضافه حقوق کارکنان و معلمان که نزدیک به یک و نیم میلیون تومان می شد .ولی کل درامدم 570 هزار تومان بود و ملکی که گرفته بودم نیز باید تجهیز میشد میز ،صندلی و نیمکت که به لطف خدا همه چیز درست شد... این سرنوشت من بود...

 کمتر از یک سال بعد آمار شاگردان ما به سیصد نفر رسید و مدرسه راهنمایی ، دبیرستان کار دانش ، هنرستان  در دوشیفت صبح و عصر مشغول به کار شد ملک های ما از هشصد متر به 1800 متر تبدیل شد و کار خوب بود، آمار دانش آموزان از مرز هفتصد نفر هم گذشته بود و در کشور نامی شده بودیم هنر جویان ما بسیار فعال بودند اما صحبت ها زیاد بود دوستان نا درویش گاه می گفتند این بچه ها به جایی نمیرسند اما سیاست کاری هنرستان چیز دیگری بود درس و کار عملی و نمایشگاه های متعدد و خلاصه آمار پذیرش کنکور آن سال نشان داد که تمام بچه های سال آخر مدرسه ،دردانشگاه های کشور قبول شدند حتی چهار نفر که هنوز دیپلم نگرفته بودند هم دانشگاه قبول شدند...این آن سرنوشتی بود که  به لطف  خدا من ساخته بودم ...

یک سال گذشته بود یک سالی که من از شهرستان رباط کریم شهریار هر روز صبح به تهران می آمدم و طوری حرکت می کردم که قبل از ساعت هفت صبح درب مدرسه را باز میکردم  البته زمستان  ناچار بودم قبل از ازان صبح راه بیفتم و در بین راه نماز صبح می خواندم  چراکه اتومبیل نداشتم روزانه بیش از چهار کیلومتر پیاده روی میکردم و این گونه یک سال گذشت و مجتمع آموزشی شهید آوینی جان گرفت و آمار شاگرد هایش از یازده نفر به هفتصد نفر رسید . اما آن روز امروز را میدیدم و دوست داشتم چیز های دیگری که در ذهنم ساخته بودم را هم میدیدم ولی نشد.

 گرچه بیش از هشتاد درصد از هنرجویان فارغ التحصیل  مجتمع ،امروز تحصیلات عالیه دارند و به لطف خدا بی نهایت هم به من احترام می گذارند  ولی این سرنوشت من بود.

خیلی زود طعم درآمد زیاد بین دوستان اختلاف انداخت و من ناچار در اوج موفقیت و پیشرفت مجتمع ناچار شدم آن را ترک کنم و این یعنی انحلال آن، که سرنوشت تلخی بود...

 دیگر روزهای خوش تمام شده بود و تازه با مشکل پاسخ گویی هنرجویان و حرف های مردم من روبرو بودم ...روزها می گذشت و من سختی را بیشتر احساس میکردم راستش هنوز هم این مشکلات بعد از سالها ادامه دارد و این سرنوشت من بود...

هیچ وقت تخم مرغ هایت را در یک سبد نگذار

 این یک مثال انگلیسی است و چقدر هم خوب است چرا که اگر من تمام امیدم به آن مرکز آموزشی بود با انحلالش منهدم می شدیم ولی شکر... ما همزمان مؤسسه آشتی و هفته نامه همسر را داشتیم و مشغول بودیم آموزشگاه سینمایی را دایر کردیم و کار ادامه داشت ...و سرنوشت را ساختیم...

 

 

 


 

 

 

 

چه کسی پنیر مرا برداشت...

 کتابی بود که  خواندنش روح تازه ای به من داد و توجه من را به بیرون از مرزهای کشور جلب کرد و برای همین به محض اینکه توانستم روی پروژه های خارجی مثل بر گزاری جشنواره فیلم و کار های فرهنگی بیرون از ایران کشاند. یکی از این کار ها رفتن به امارات متحده عربی بود که جشنواره فیلم دبی کلید خورد...اما یه جورایی ما دور خوردیم و این سرنوشت من بود ...

از این تجربه استفاده کردم و این بار در کشور عمان سرمایه گذاری کردم ولی مسیر جشنواره به سمت دیگری میرفت و من ناچار بودم که به کشور های اروپایی بروم و سرنوشت این بود...

کار ها خوب پیش میرفت ولی  پشت  این  آرامشی که بسختی بدست آمده بود،داستان یک فاجعه و خیانت در انتظار بود و در صبح روز ششم بهمن ماه 1387 بعد از یک دوره کار های حقوقی و قضائی مالکین اولیه ملک مؤسسه آشتی، بعد از 16 سال  دوستی و آشنائی، با دروغ ودغل کاری کردند که حکم تخلیه ملک مؤسسه را از مرجعی که اساساً مجوز صدور این حکم را نداشت گرفتند و چون می دانستند این حکم بی شک بعداز پیگیری من شکسته خواهد شد ،بلافاصله کمتر از سه ساعت، تمام زندگی و تشکیلات مؤسسه آشتی را به غارت بردند وخیلی زود شروع به تخریب این مرکز فرهنگی آموزشی و مطبوعاتی کشور کردند  وفریاد من در راهروهای دادگستری و داد گاه گم شد. این هم سرنوشت من بود .

 سال 1388 شروع شده بود و نوروز بسیار سختی بود اما شکر... بعد از مرگ ناگهانی پدرم این برایم خیلی سخت بود حتی شناسنامه و کارت ملی هم نداشتم هیچ چیزی برایم نمانده بود هیچ چیز به تمام معنا...

سرنوشت من طوری خودش را نشان داده بود که بیشتر دوستان و آشنایان گاه در سکوت و صبر من حیران می ماندند...

 ترجیح دادم در گیر موضوعات دیگری بشوم هفته نامه باید چاپ می شد و با کمترین امکانات در یکی از اتاقهای خانه مان شروع کردیم به کار و شکر...به اصرار دوستان در گیر کار های انتخاباتی شدم وسعی کردم سرنوشتم را دوباره دنبال کنم...

من آدم سیاسی نبودم و نمی خواستم که سیاسی هم باشم در طول تمام اختشاشات  در خانه ماندم و به لطف خدا اختراعی را با عنوان صفحه کلید تست هوش به مرحله ثبت رساندم.

 اما باز آرام نبودم خسته و دل شکسته بودم برای همین از ایران رفتم چند سال پیش شرکتی را در کشور رمانی ثبت کرده بودم  و رفتم تا زندگی دیگری را شروع کنم...

 رومانی  کشوری است که تعداد ایرانیان کمی در آن هستند و بیشتر مشغول کار های خودشان هستند در بین ایرانیان آنجا  که خیلی هم به من محبت داشتند یک دوست قدیمی داشتم  ولی دوست دیگری که با تمام زن بودنش مرامی بسیار مردانه داشت به من خیلی کمک کرد .

در رومانی هفته نامه تبلیغاتی بهنام دراگ ما یا lovlyرا راه انداختم و قسمتی از هزینه هایم را از این راه تأمین می کردم  بعد از اخذ اقامت برای سال جدید به ایران برگشتم و شکر این سرنوشت من بود که خداوند برایم  رغم زده بود گرچه خودم هم در ساختش آن طور که دلم می خواست نقش بازی می کردم.

سال 1389 چنان در ایران درگیر کار هایم شده بودم که تا آمدم بجنبم خیلی دیر شد و دیگر نشد که برگردم رمانی و این طور اقامتم باطل شد...این هم سرنوشت من بود...

  من در ایران ماندم و مشغول شدم دیگر ترجیح دادم که بیشتر کار کنم در همین ایام چند فیلم ساختم و مشغول تحقیق و امور اجتماعی شدم ستاد سازمان های مردم نهاد شورای شهر تهران و کار هایی این گونه، انجیو های مردمی و در اوایل سال 1393 تصمیم گرفتم تا بیشتر توانم را برای انجام خد مات مردمی بخصوص اشتغال زائی و کار آفرینی بگذارم و این سرنوشت را دنبال کنم .

 گرچه این تمام داستان و سرنوشت من نیست ولی تنها اشاره ای دارد به اینکه همیشه هم زندگی به وفق مراد من نبوده و خیلی  هم کمر شکن میشد.

زندگی این است و به همین دلیل زیباست سرنوشت را میشود نوشت گرچه من بشدت به این جمله خیام معتقدم.


 

دهها برنامه و طرح دارم که هنوز نا نوشته است ،خیلی از کارهایم نیمه  تمام است و هنوز کلی مطلب برای گفتن و نوشتن دارم ،چقدر خوبه همیشه به زندگی به چشم یه آدم زنده نگاه کرد و برای هر روز و هر دقیقه کلی برنامه داشت ،چقدر خوبه که به مشکلات جامعه توجه نمود و سعی کرد راه حل هایی را پیدا و بعد به بهترین شکل ممکن به مردم  و مسئولین گفت و چقدر ساده هست که بگی به من چه!لازم نیست دنیا را عوض کرد به قول :




این جمله چارلی چاپلین را به یاد داشته باشیم که :

 



 

داستان سرنوشت من یا شما در هر شرایطی می تواند به دست خود مان و توکل بر خدا تغییر کند  باید حرکت کرد همین حالا...

من سایه ای از نیمه پنهانی خویشم

تصویر هزار آینه حیرانی خویشم

عالم همه هر چند که زندان من و توست

از همه آزادم و زندانی خویشم

زند یاد  قیصر امین  پور

جعفر صابری/ معیار های فراموش شده...

جعفر صابری/ معیار های فراموش شده...

جعفر صابری/ معیار های فراموش شده...جمعه 17 مهر 1394

معیار های فراموش شده...

 

 

 

آیا تا کنون به این اندیشیده اید که جوانی بیست ساله یا حتی سی ساله، دختر یا پسر را در همسایگی خود دیده اید که با پدر و مادر خود زندگی می کند؟آیا تا کنون اندیشیده اید که این جوانان هم فرزندان ما هستند و حقوقی بر دوش ما بعنوان  یک مسلمان  هست ؟

 خیلی ها نه تنها نماز یومیه بلکه نماز های مستحبی را هم به جامی آورند ،خیلی ها  نه تنها اعمال واجب بلکه بیشتر اعمال مستحبی را هم انجام می دهند و این بسیار نیکوست که در سرزمین مسلمانان افرادی تا این اندازه مقید به اصول دینی باشند که در کنار واجبات  دینی  مستحبات را نیز بجا آورند.

اما  به واقع تمام دینداری همین است که اعمال مستحب را درست انجام دهیم ،گاهی وقت ها نماز یومیه بخصوص نماز صبح مان قضا می شود اما در خصوص نماز مستحب و یا زیارت رفتن  از هیچ کاری دریغ نمی کنیم . اگر انجام موارد دینی را پذیرفته ایم و لازم می دانیم همین دین و قرآن مجید و اهل بیت ومراجع تقلید هم دستوراتی داده اند و مواردی را گوشزد کرده اند از جمله اینکه  فرزندان  پسر باید در 14 سالگی و دختر در نه سالگی ازدواج نمایند!

 از صاحب این قلم آزرده خاطر نشوید و هزار دلیل برای این که این اتفاق نباید بیفتد نیاورید !

داستان ساده است ؛ازدواج  و تشکیل خانواد حق همه افراد  جامعه است ،اما این که واجبی چنین روشن را ما نا دیده می گیریم و می گوئیم مشکلات مالی از مهم ترین دلایل  ازدواج نکردن جوانان ما می باشد  هم کاملاً درست است .

پس چه  باید کرد؟

آیا از حضور سیدالشهدا در کربلا هیچ درسی در طول سالها عزاداری و سینه زنی آموخته ایم ؟ آیا حضرت سید الشهدا (ع) فریاد بر نیاورد که من برای احیاء دین خدا ،خود و فرزندانم را قربانی خواهم نمود؟

چه بجا است در این ایام به معیار های کم رنگ شده اسلامی بیشتر بیندیشیم و فرامین خداو اهل بیت  (ع) را در زندگی خود جاری نمائیم. اینکه به مشکلات یکدیگر توجه نموده و اگر جوانی در همسایگی ما وجود دارد که از وقت ازدواج و تشکیل خانواده او سالها است گذشته بجای اینکه دکوراسیون خانه وابعاد تلویزیون مان را افزایش دهیم به او ومشکلات خانواده ی او بیندیشیم! به این که او هم حق دارد که بعد از سالها تحصیل و تلاش صاحب کار و زندگی شود و در کنار همسر و فرزندش روزگار بگذراند.

 چه راحت بلیط سفر خارج از کشور تهیه میکنیم و فیلم و عکسش را در شبکه های اجتماعی به نمایش می گذاریم !چه راحت شانه هایمان را بالا می اندازیم و می گوئیم این مشکل ما نیست !چه راحت نان  خود را می خوریم و از کنار درد ها و رنج های یکدیگر می گذریم . چه راحت سفره خیرات برای سید الشهدا می اندازیم و خیرات می کنیم !چه راحت خیمه امام حسین بر پا می کنیم!

                                     

این تمام دینداری من و تواست ای بردر و خواهر مسلمان!

آیا معیار های دیگری جز نذر کردن پلو برای اسلام نیست ؟ آیا نظر کنیم گره از مشکلمان باز شود ومخارج ازدواج یک جوان مسلمان با آبرو را بپردازیم ؟ آیا شایسته است در یک کوچه بن بست هشت متری سه یا چهار خیمه سیدو الشهدا(ع)  بر پا کنیم و دیگ برنج و پلو بار بگذاریم اما خبر از مشکلات همسایه آبرو دارمان نداشته باشیم که با سیلی صورت خود را سرخ میکند !

 این کدام آموزش  دینی و آینی است که ما با افتخار برایش خیمه بر پا می کنیم ،کدام یک از وعاظ  و خادمان واقعی اهل بیت مشوق چنین عزاداری هستند !کدام یک از رو حانیون محترم و وعاظ عالی مقام  بر سر منبر ، اهل بیت را این گونه معرفی نموده اند ؟ پس چرا این همه نصایح و دستورات دینی را ما جماعت ظاهر بین فراموش می کنیم  و به تعداد دیگ هایمان که برای چشم و هم چشمی بار گذاشتیم می نازیم.

 وای از مسلمان نمایی ما ! وای از دینداری ما ! وای بر ما که هر چیزی را بر دین خدا  و حقانیتش ترجیح می دهیم . وای بر ما که معیارهای درست دینی و اخلاقی را به فراموشی سپرده ایم و به جایش تیغه عَلَم های سر کوچه هیئتمان را افزوده ایم ! وای بر ما که به تعداد گوسفند هایی که در مقابل عَلَم های آهنی سربریده می شود به هم فخر می فروشیم . وای بر ما...وای بر ما که بر طبل هایی می کوبیم که بجای نام حسین (ع) بررویش نوشته yamaha وای بر ما که اولین نیاز های انسانی جوانانمان را نادیده میگیریم، اما مستحبات مان را پر رنگ جلوه می دهیم .

 برادر و خواهر مسلمان حضرت حافظ چه نیکو می فر ماید که:

گر مسلمانی از  اینست  که حافظ دارد

آه  اگر از پی امروز بود فر دایی...

 


جعفر صابری/محله ما شهر ما

محله ما شهر ما

محله ما شهر مایک شنبه 26 مهر 1394

محله ما شهر ما

 

 

 

با توجه به شیوه نامه حوزه اختیارات و نحوه تصمیم گیری های داخلی هیئات امنای محلات، در مسیر تحقق بخشیدن به توسعه مشارکتهای اجتماعی و اداره امور محلات ،با بهره گیری  بهینه از خرد جمعی ، هم افزایی استفاده از استعداد ها و ظرفیتهای محلی و توانمند یهای هیئات  امنای محله،وهم چنین با هدف ایجاد وحدت، رویه و قاعده مند سازی فعالیت های هیئات امنا در حوزه تصمیم گیری و هدایتگری ،به استناد مصوبه دستورالعمل سازماندهی مشارکتهای اجتماعی در محلات شهر تهران، ابلاغیه شهر داری تهران به تاریخ 27/12/ 93  طرحهای زیر را تقدیم دوستداران ایرانی آباد  می نمائیم.

گفتنی است این موضوعات هم در کلان شهر تهران و هم در دیگر شهر ها و بخشهای ایران عزیزمان می تواند اجرائی شود . با توجه به تلاش قابل ستایش عزیزان شورای اسلامی شهر تهران بخصوص جناب آقای دکتر مرتضی طلائی  که جمعی 6 نفر بعنوان منتخبین دستگاهای دولتی و همچنین نهاد های مردمی نیز در کنار اعضاء شورایاری های محله به عنوان هیئت امنا مطرح شوندبسیار ارزشمند می باشد.

در همین خصوص شایسته دیدیم که با آقای جعفر صابری بعنوان نماینده معرفی شده به محله باغ فیض منطقه پنج شهر تهران برای عضویت در هیئت امنا  از طرف ستاد  توان افزایی و حمایت از فعالیت  سازمانهای مردم نهاد شهرتهران به گفتگو بنشینیم .

ضمن عرض تشکر، خرسند هستم که نظرات و پیشنهادات خود و همکارانم را که ثمره سالها تلاش و تحقیق در بخش مدیریت شهری است را به اطلاع شما برسانم . شایان ذکر است این خد مات در نگاه اول شاید کوچک باشد اما در بحث کلان می تواند تحولات عظیمی در سیستم مدیریت شهری و حتی کشوری  به وجود بیاورد. 

نکات مهم

با عنایت به زمان حضور اعضاء  در هیئت امنای محلی، پیشنهاد می شود طی یک بر نامه کاری اهم موضوعات را مشخص و در طول تصدی این سمت، به اهداف مشخص شده دست یابیم .که این اهداف بطور کلی اهداف عمرانی و فر هنگی هنری خواهد بود.

 به همین منظور شایسته است تقویمی از مهمترین ایام سال و مناسبت ها همواره در نظر باشد تا اقدامات و بر نامه ها با مناسبت و زمانهای مهم  هماهنگ  و مطابقت گردد.

طرح ها

 با عنایت به اینکه قطب معنوی جامعه اسلامی مکان مقدس مساجد می باشد، شایسته است که اهداف و برنامه های فرهنگی از کانون مساجد ساماندهی شود به همین دلیل طرح پیوست در خصوص مساجد تقدیم می شود.

 همواره نقش افراد خیّر و کسبه محترم در مناطق، مورد توجه مسئولین بود و هماهنگی این افراد در آبادانی و خد مات محلی اهمیّت فراوانی داشته و دارد با عنایت به اینکه غالب این افراد خود از مؤمنین و معتمدین محل نیز می باشند و نه تنها در امور خیر بلکه خد مات مذهبی پیشقدم بوده و هستند به همین دلیل طرح اهداء گواهی نامه هایی به شکل پیوست تقدیم می شود تا ضمن شناسایی ایشان از توان معنوی و مادی ایشان نیز در ساماندهی محله بیش از گذشته و در قالب  و فرمتی صحیح تر بهره مند شویم.

شایان ذکر است این گو اهی نامه ها  نه تنها به کسبه بلکه افراد و اشخاص مطرح محله، مانند فرمانده های محترم نیروی انتظامی و یا اساتید و مدیران، حتی پزشکان و وکلا  و... نیز اهداء شود .

 با عنایت به گستردگی محله و زمان اندک اعضاء، شایسته است که با هماهنگی قبلی و برنامه ریزی وظیفه ملاقات با افراد و بازدیدهای اعضاء هیئت امنا  در طول هفت روز هفته، بسته به زمان و امکان حضور اعضاء در محل تعریف شود وهمواره این بازدید ها صورت گیرد و خلاصه بازدید ها در هر جلسه به اطلاع ریاست هیئت امنا و دیگر اعضا ءبرسد.

 

 

 به جهت ارائه خدمات بیشتر به اهالی محل ،شایسته است هماهنگی با بخشهای خصوصی و عمومی محل،مانند پزشکان،وکلا ومشاورین مستقر درمحل صورت گیرد ،تا خدماتی را به صورت رایگان و یا با تخفیف ویژه  به نیازمندان هم محلی ارائه نمایند.

 از آنجا که خانواده محترم شهدا و جانبازان چشم وچراغ ملت هستند حضور و قدردانی از ایشان در مناسبتهای مختلف بسیارشایسته است.معذالک بسیارشایسته وبایسته است که از حضورپرمعنای معنوی ایشان در امور گونا گون ،بویژه خدمات فرهنگی،هنری درمحلات استفاده شایسته ای به عمل آید و ایشان با حضورشان کنار اعضاء هیئت امنای محله به خصوص در باز دید ها و مراسم، بار معنوی و ارزشی بیشتری به موضوع خواهند بخشید.

 شناسائی نیازمندان و افرادی که به نوعی ناهنجارهای محله به شمار می آیند و برطرف نمودن نیازهای مادی و معنوی ایشان، بی شک از اهم واجبات هیئت امناءیک محله می باشد چرا که این افراد در پیکره جامعه وجود دارند و چنانچه شناسایی و درمان نشوند بیش از هرچیز دیگری به پیکره جامعه لطمه می زنند و اگر در فصل پیشگیری اقدامات لازم صورت نگیرد ،باید در بخش درمان هزاران بار هزینه بیشتری در یک جامعه صورت گیرد و گاه همین اقدامات کوچک باعث میشود که از نا هنجاری محله و کاستی های بعدی  جلوگیری شود.

همواره استفاده از امکانات موجود و بالفعل درراستای بهبود شرایط فعلی بهتر از بوجود آوردن امکانات بالقوه می باشد و این مهم تنها با شناخت امکانات و توان فعلی مکانی و زمانی و نیروی انسانی  محل  امکان پذیر است .در این خصوص برنامه های خاصی موجود است ازجمله تعامل با مراکز موجود درمحله ،مانند مساجد وبخصوص مدارس،خوشبختانه درحال حاضرحضور نمایندگانی از مساجد ،هیئات مذهبی و بخصوص مدارس و پایگاهای بسیج کمک شایانی به ایجاد این تعامل و همکاری ها می نماید و امید است مسئولین مربوطه ،شورایاری ها و هیئت امنا از این شرایط کمال بهره برداری را بنمایند.

 معذالک با عنایت به طرح ارائه شده توسط  مؤسسه آشتی  دراسفند 1389 با عنوان تصویر شهر که به معاونت محترم وقت ،هماهنگی امور عمرانی وزارت کشور و رئیس سازمان شهر داری ها و دهداری ها ارائه شد . سعی شده بود که تصویری مدون از هر محل و کوچه در جای جای ایران تهیه شود که حتی هر فصل بروز رسانی شده و آمار دقیقی از امکانات و حتی فضا سازی یک کوچه به نمایش گذارده شود و این اطلاعات آماری، کمک شایانی به مدیریت شهری می نماید و حال شایسته است در مقیاس کوچکتردر هرمحله با کمک نیروهای محلی انجام پذیرد و به سازندگی محله هایمان کمک نماید.

در این راستا شایسته است از نیرو های جوان و علاقه مند بسیجی و محصلین ، پس از آموزش های لازم بهره مند شد و این نیرو های محلی با نام همیار محله به انجام امور فرهنگی و اجتماعی بکار گرفته شوند.

 بدیهی است از نیروی بالفعل همین عزیزان ، می توان در خصوص اهداف مهمی چون محیط زیست و سلامت محله نیز  بهره مند شد .

 

شایسته است از علایق ایشان در خصوص مسائلی چون ورزش (برگزاری مسابقات محله و بین محله ای حتی شهری و کشوری ) بهره مند شد. این مسابقات می تواند در خصوص عکاسی – سرود و آهنگ های انقلابی ،اسلامی  - فیلمسازی –  مقاله نویسی و... باشد که بهترین شکل درگیر نمودن مردم بخصوص جوانان با موضوع  هم اندیشی  است.

 در این خصوص طرح ارائه مسابقه پیامکی و یا حتی تصویری و خبری در سایت محله و یا شبکه های اجتماعی را می توان مطرح نمود و با مطرح نمودن موضوع مورد نظر  خرد جمعی را درگیر  نمود تا محله و شهری سالمتر و بهتر داشته باشیم.

ما باید تلاش کنیم تا برنامه های فرهنگی ،هنری مانند اجراء سرود و موسیقی  - تئاتر و از این گونه را به مناسبت های گو نا گون توسط اهالی محله خود مان به نمایش بگذاریم و این مراسم با حضور همه جانبه مردم همان محله برگزار شود.

یکی دیگر از معضلات اجتماعی، بحث زباله است که چنانچه با برنامه ریزی درستی پیش بینی شود می تواند نه تنهااشتغال زایی به همراه بیاورد بلکه اگر مدیریت لازم صورت گیرد بعنوان یک سرمایه ملی نیز دید شود . که مؤسسه آشتی از سال 1382 طرح بازیافت و تفکیک زباله در مبدأ را مطرح نموده و مدارک و اصل طرح موجود است که می توان مورد توجه قرارداد و به کار بست. شایان ذکر است این طرح پس از مطرح نمودن ما ،به بد ترین شکل ممکن اجراء شد و متأسفانه مجریان ناشی ،تنها ازما بعنوان مطرح کنندگان اصلی طرح هیچ گونه استفاده ای ننمودند و لذا خروجی مطلوبی نیز حاصل نشد.

با توجه به مشکل کم آبی ،شایسته است فرهنگ درست مصرف کردن آب را در خانواده ها نهادینه بنمائیم و در این خصوص از مراکز عمومی مانند پارکها و مدارس باید شروع بنمائیم بکارگیری سیستم آبیاری درست قطره ای، گرچه در نگاه اول هزینه بر است اما در کوتاه مدت منافع مالی زیادی به همراه خواهد داشت. مدارس و مجتمع های مسکونی با حمایت و همکاری و راهنمایی هیئت امنا می توانند از بر نامه های اصلی در محلات باشند که الگوی دیگر مناطق هم شوند.

 در همین راستا طرح مطرح شده همشهری نمونه  را که در اوایل سال 93 توسط مؤسسه آشتی مطرح و درهفته نامه همسر قسمت هایی از آن به چاپ رسیده و اصل موضوع در سایت اینجانب موجود است را مطرح می نمایم و امید وارهستم با توجه به ابعاد گسترده این طرح کمک شایسته ای برای بهبود روند همکاری مردم در انجام امور خود باشند و این در واقع اجراء درست و شایسته  قانون اساسی است که کار مردم را به دست مردم باید سپرد.(که به پیوست تقدیم می شود)

اما اهداف اصلی و بلند مدت  هیئت امنا ، ضمن انجام امور روزمره و دستوری که بر حسب وظیفه باید انجام شود بهتر و شایسته تر است که در قالب یک برنامه دراز مدت تعریف شود برای نمونه ما در پایان این دوره اطلاعات کامل و درستی از امکانات و توان محله خود در اختیار داشته باشیم- فر هنگ زیست محیطی و محیط زیست را در محله خود نهادینه نموده باشیم – آمار مشارکت های مردمی را در محله به بالاترین حد ممکن رسانده باشیم – مشارکت بین مراکز گونا گون موجود در محل را با یکدیگر در حد مطلوبی رسانده باشیم واموری از این دست که گرچه نیاز زیادی به موارد مالی ندارد اما نشان دهنده مشارکت های مردمی می باشد.

آبادی خیابان ها و رفع موانع و زیبا سازی شهری و طبیعی، درخت کاری و ایجاد پارک هاو  فضاهای سبز برای رفاه حال همشهریان  محترم.

در این خصوص نیز طرحی با عنوان گُل خر زهره مطرح شده بود که در شماره های گذشته هفته نامه همسر همان اوایل سال 93 به چاپ رسید و پیشنهاد شد که چقدر شایسته است فرهنگ کشت درختان میوه، مانند گردو یا توت و یا حتی میوه های دیگر، که سالها پیش، از خد مات عام المنفعه مردمی به شمار می آمد و سنتی نیکو در بین مردم ایران زمین بود  مجدد مورد نظر قرار گیرد وانجام شود.

در ادامه شایسته است به بحث آسمان آبی نیز توجه شود که در کنار زمین پاک مطرح می شود و در همین خصوص نظر شما را  به مطلبی که اخیراً با عنوان چشم پلیس  در شماره 396 هفته نامه همسر و سایت های مربوط  به مؤسسه آشتی مطرح شده جلب میکنم.

امید است مطالب آورده شد بعنوان طرح های اولیه مورد  توجه همشهریان و هموطنان عزیز قرار گیرد و ما شاهد ایرانی آباد و آزاد که ثمره خون هزاران جوان گلگون کفن که کمتر محله ای با نام یکی از آنها مزین شده  است باشیم.

باز هم انتخاب شایسته  شما را تبریک ارض می نمائیم و امید وار هستیم کمافی سابق در امر خد مت به مردم کوشا باشید.

                                                                         التماس دعا

                                                                         جعفر صابری

 عضو کوچکی از هیئت امنای محله باغ فیض

 

 

جعفر صابری/فقر آشکار ،گنج پنهان

جعفر صابری/فقر آشکار ،گنج پنهان

جعفر صابری/فقر آشکار ،گنج پنهانچهار شنبه 6 آبان 1394

بسم الله الرحمن الرحیم

بر بال مرز نشینان مهربان

فقر آشکار ، گنج پنهان

آنچه در ادامه می آید طرحی به جهت خد مات رسانی به هموطنان عزیزمان می باشد که در سخت ترین شرایط زندگی و در حاشیه این خاک گهر بار بعنوان مرز نشین ها زندگی می نمایند و متاسفانه از کمترین امکانات رفاهی و معیشتی برخوردار نیستند و به واقع بال های پر از مهر و محبتشان را بر روی نوار مرزی کشور عزیزمان ایران گسترده اند...در حالی که فقری آشکار دارند و گنجی پنهان.

در طول تاریخ پر از فراز و نشیب ایران عزیزمان همواره  مردم شریف مرز نشین   با صبوری و بزرگواری شاهد تقسیم بیشترین امکانات رفاهی در بین  شهر نشینان  بوده اند و آنها از امکانات کمی بر خوردار بوده اند ، این موضوع تقسیم نا عادلانه حتی در جزایری مانند قشم و  هرمز نیز بشدت به چشم می خورد درکل جزیره قشم ،علی رغم وجود دهها پاساژ و هتل، هیچ درمانگاه و کلینیک مجهزی وجود ندارد و مردم این نقطه از کشور برای ساده ترین مشکلات در مانی باید به شهر هایی مانند یزد ،شیراز و یا حتی تهران سفر کنند...

معذالک روح والا و بزرگوار ایشان بعنوان یک ایرانی مسلمان همیشه زبانزد بوده و هست.

در منطقه سیستان و بلوچستان نیز مشکلات مرز نشینان عزیز فراوان است ،و بیشتر این عزیزان یا بیکار و یا مشغول شغل های کاذبی هستند و از کمترین  درآمد برخوردار می باشند. همچنین مردم کردستان  نیز به شغل های خطر ناکی رو می آورند و نام قاچاقچی  برازنده  ایشان نیست.

همه ی این مشکلات در نگاهی مسئولانه درد های جامعه ما می باشند و لذا شایسته است که هر ایرانی وطن پرست در حد توان و امکان خود به رفع مشکلات این عزیزان همت لازم را مبذول دارد.

  به همین دلیل طرح  زیر تقدیم می شود.

 با توجه به روحیه و امکانات و شرایط  زندگی و فرهنگی مردم هر گوشه از ایران که خوشبختانه  دارای فرهنگ های گو نا گون و سرشار از سلایق و نظرات مختلف می باشند  طرح های زیر در دو بخش کلی و  اختصاصی  تفکیک شده و تقدیم می گردد.

 طرح های کلی

در این بخش ما به موارد عمدتاً رفاهی و معیشتی بخصوص بهداشتی و شغلی توجه می نمائیم که شامل همه مردم و فرهنگ ها می شود و لازم است حمایت های دولتی و مردمی بخصوص خیرین را در گیر  این موضوعات نمائیم.

 طرح های اختصاصی  و منطقه ای

 با عنایت به فرهنگ های خاص مناطق و نظرات گو نا گون  مردم  در مناطق مرز نشین  باید طرح ها فرا خور  حال و توقعات این  عزیزان تعریف شود که به ماندگاری و دوام بینجامد در غیر این صورت در کوتاه زمان بدلیل نا هماهنگی های فرهنگی و قبیله ای  از حیطه ی اجرایی خارج خواهد شد .

 شایان  ذکر است نقش مهم ائمه جماعات وبزرگان مذهبی حاضر در این مناطق را باید بشدت جدی گرفت و تجارب ایشان را در ساخت بهتر این مناطق کاملاً جدی گرفت.

 شرح طرح

  بیشک بیشترین کمک و یاری را در اجراء صحیح بر نامه ها و طرح ها خود این عزیان مرز نشین  و بخصوص جوانان و افراد تحصیل کرده این مناطق می توانند اجرائی نمایند. به همین دلیل  برنامه اصلی ما نشست های جمعی و استفاده از خرد جمعی این عزیان می باشد که  نه تنها از کمک فکری بلکه یاری حضوری ایشان نیز بهره مند شویم.

 افراد سرشناس و خیرین منطقه نیز در بهبود طرح ها کمک شایسته ای در اجراء صحیح امور می نمایند و باید از وجود ایشان نیز  بهره مند شد.

 تأمین سر مایه و بودجه بعد از برآورد هزینه های مورد نظر  برای موارد بهداشتی و اشتغال زایی  از اهمیت فراوانی برخوردار است .

 طرح حاضر به ایجاد مشاغل بومی و اشتغالهای کوچک و زود بازده توجه می نماید که هر خانواده  با کمترین امکانات بتواند به درآمد لازم دست یابد و  میانگین درآمد روزی دو تا پنج دلار  برای هر نفر(به استناد میانگین بانک جهانی )  را برایش بوجود بیاورد که از خط فقر فاصله بگیرد.

با توجه به مشکلات فراوان کشاورزی و کم آبی و یا مهیا نبودن امکانات لازم در این بخش باید به اموری چون دامپروری و دامداری توجه فراوان شود و در نظر داشت که بدلیل کمبود علوفه لازم برای تغذیه دام ها این فرایند هم خالی از مشکل نخواهد  بود و می طلبد که بر نامه ریزی درستی صورت بگیرد .و لذا پرورش شتر – و بوقلمون  یکی از راههای مطرح شده می تواند باشد.

 پیش بینی لازم برای برآورد امکانات و دارائی های هر منطقه از اهمیت فراوانی بر خوردار است که طی بررسی اولیه و تحقیقات میدانی ابتدائی  و سطحی که صورت گرفته به نواقص و مشکلات بسیاری ،از جمله منابع مالی و مشکلات تأمین بودجه بشدت اشاره میشود . این مهم را بخش دولتی با تأسیس کار خانه های سنگین و حتی نیم سنگین بخش صنعت می تواند مرتفع سازد نظر به وجود نیرو های کاری و امکانات فراوان فیزیکی، شایسته است که به این موضوع بیش از گذشته توجه شود.

یکی دیگر از مشکلات این  منطقه نبود مسیر های تردد برای وسایل است و زیرساختهای درست صنعت حمل و نقل در بیشتر نقاط مرزی  با مشکل رو برو است .

در بررسی های به عمل آمده ،مشخص شد که به ارزشهای انسانی و شخصیتی افراد و بومیان محل کمتر توجه شد ه و همین بی اعتنائی باعث بی تفاوتی محلیان با موضوعات و طرح های مطرح شده و اجرائی در محل می شود که در واقع بیشترین آسیب را ابتدا به خود ایشان و بعد به سرمایه ملی  وارد می کند...

ولذا سعی خواهد شد زین پس معتمدین محلی و ریش سفیدان همچنین جوانان هر محل را در موضوع کاری و طرح ها مستقیماً دخالت داد و از نظرات و برنامه های ایشان استفاده نمود.

مهمترین مسائل مالی دراین مناطق  تأمین سر مایه از طریق منابع  بانکی است که بدلیل  اعتقادات مذهبی  ایشان هیچ تمایلی برای تأمین سرمایه مورد نیازشان از طرف بانک ها نشان نمی دهند و دلیل اصلی آن بهره و کار مزد موجود در سیستم بانکی کشور است که بشدت با عقاید مذهبی ایشان مغایرت دارد.

متأسفانه عدم توجه لازم به عزیزان مرز نشین در طول سالهای گذشته و همچنین عدم انعکاس درست خد مات ارائه شده در مناطق محروم ،همه و همه باعث شد که نسل فعلی این مناطق اساساً خود را شهر وند ایرانی به حساب نیاورند و از هر گونه حقوق شهر وندی خود را محروم می دانند.که باید در عمل، این  ذهنیت برطرف شود.

جای تأسف دارد که علی رغم نظر و فرمایشات مقام معظم رهبری و نگاه روشن بین ایشان و مسئولین، دستهایی بعد از بیش از سی و شش سال انقلاب اسلامی و ملی مردم هنوز بحث شیعه و سعی را مطرح می نمایند که این خود از تفکرات خیانت کاران و فرصت  طلبان می باشد.

پروژه اصلی ما :

 تأمین بخش اصلی سرمایه مورد نیاز برای  ایجاد اشتغال از منابع محلی و همکاری خود ایشان است و سپس ایجاد مشاغل زود بازده  با سرمایه اندک است و از نیرو های علاقه مند نیز در بخش فروش و تبلیغات بهره مند شویم . طرح اصلی مخصوص یک منطقه نمی باشد و با توجه به گستردگی میهن عزیزمان در کل کشور اجراءمی شود .

در پایان امید وار هستیم در سایه لطف خدا وند همکاری مردم و مسئولین منطقه و همچنین افراد خیر  به اجراء درست طرح های عمرانی و خد ماتی و بویژه اشتغال زایی ما کمک نماید.

                                                                                                     با سپاس

جعفر صابری

مهر 1394

 

آندرانیک خچومیان

آندرانیک خچومیان

آندرانیک خچومیاندو شنبه 18 آبان 1394

 سالهای نفرین شده

در خانه ای که کتاب وجود ندارد اجنه  در  پرواز است  ( مثال ارمنی)

  سالهای نفرین شده  نام کتابی است که نویسند ه گرانمایه  یرواند  اوتیان  از روزهای سخت قتل عام و نسل کشی ارامنه نوشته است ،شایان ذکراست دراردیبهشت ماه سال جاری مقاله ای تحت عنوان آدنا به  بهانه  یکصدمین سال نسل کشی ارامنه در هفته نامه به چاپ رساندیم و قسمتی از وظیفه انسانی خود را در افشا گری  این واقعه تلخ تاریخی انجام دادیم.

کتاب سالهای  نفرین شده مجموعه  یادداشتهای شخصی  یرواند اتیان  است که صاحب قلم خود سبک خاصی از نوشتن است و به همت آقای  آندرانیک خچومیان  اخیراً به فارسی برگردانده شده و گفتنی است از این نویسنده تا کنون کتاب دیگری نیز ترجمه شده  که رفیق پا جونی  نام دارد،

شایسته است نه تنها به معرفی این کتاب و نویسنده بلکه فاجعه نسل کشی ارامنه توسط جوانان عثمانی در سالهای سیاه 1914و 1919  در فرصتی بیشتر بپردازیم ، و از تلاش جناب آقای آندرانیک خچومیان  که پل ارتباطی فرهنگ ایران و ارمنستان است کمال تشکر را به عمل آوریم و از ایشان و یا هر بزرگوار دیگری که با صحه صبر و دقت کافی  همت به ترجمه آثار دیگر ملل  می پردازند کمال تشکر را بنمائیم  وگفتنی است که ایشان نه تنها از زبان ارمنی کتاب هایی را به فارسی برگردانده بلکه از فارسی نیز کتابهایی را به ارمنی ترجمه نموده است و شخصیتی کاملاً فرهنگی در ایران و ارمنسان می باشد .

 این هموطن مسیحی ما  متولد 1334 است و در سال 1360 ازدواج نموده و صاحب  دو  فرزند است او بیشترین وقت خود را به نوشتن – ترجمه -  بازیگری – نمایشنامه نویسی- کارگردانی  و بطور کل امور فرهنگی و هنری در ایران و ارمنستان مشغول است .

 در مراسمی که به همت  جامعه ارامنه  در سالن رافیک روز  شانزدهم آبان ماه برگزار شد از کتاب سالهای نفرین شده رو نمائی شد و در این جلسه ادبی افراد شاخصی در زمینه فرهنگ و ادب حضور داشتند .

و این همه بهانه ای شد که ما به موضوع مهم  24 آبان ماه روز  کتاب و کتابخوانی  بپردازیم.

یکی از مهمترین  مباحث این  اقدامات فرهنگی  هموطنان ارمنی ما این بود که صدمین سالگرد کشتار ارامنه را با چاپ این کتاب گوشزد نمودند. مورد دیگر ایجاد فضای مناسب تبادل فرهنگی است که جامعه ارامنه ایران و ایرانیان با ارامنه جهان بویژه کشور ارمنستان  به وجود می آورند .  اما  نکته مهم این است که جامعه ارامنه ایران در طول سالهای گذشته با حفظ ارزشهای ایرانی خود به زبان و فرهنگ و تمدن خود نیز بسیار اهمیّت داده اند و  باعث افتخار ایرانیان است که با توجه به داشتن دین اسلام بعنوان دین اصلی کشورمان ایران سالها  در کنار عزیزان ارامنه ، زرتشتی ، یهودی  صمیمانه زندگی نموده ایم وشرایط اقداماتی این چنین ارزشمند را نیز برایشان فراهم نموده ایم .حتی بعد از انقلاب اسلامی نیز این پیوند بمراتب بیشتر شده است ،و هموطنان عزیز ارمنی ما چون دیگر اقلیت های دینی برادرانه در کنار مان زندگی می نمایند.

 نکته بسیار مهم:

 نکته بسیار مهم این کتاب و حرکت فرهنگی درست بدین دلیل است که در صفحه نخست آن نوشته شده ،این کتاب به همت برگزار کنندگان یک صدمین سال نسل کشی ارمنیان  - منتخب انجمن ها و نهاد های مستقل ارمنی ایران و به یاد مرحوم آراما ئیس میرزاخانیان  فعال  فرهنگی و اجتماعی ارمنی که سالها در ایران ، ارمنستان  و سوئد به فعالیت  پرداخت چاپ می شود.

 و در ادامه قسمتی از زندگی مرحوم  میرزاخانیان آورده شده است.

 بله  ملتی که چند تکه شده است و شاهد فجیع ترین نسل کشی تاریخ در آغاز  سده جدید بوده این  اندیشه اش است ( در خانه ای که  کتاب نیست اجنه در حرکتند ) و فرهیختگانش همت می نمایند، نه تنها زبانشان و دانشمندانشان را به دیگران معرفی می کنند بلکه فر هنگ و تمدن دیگران را نیز ترجمه و در اختیار همزبانان خود قرار می دهند و این گونه نام و یاد عزیزان ازدست رفته شان را گرامی می دارند که هزینه چاپ کتاب را بپردازند و فرهنگ خود را زنده نگه دارند .

 بله نکته بسیار مهم این است که عزیزان هموطن بیاموزیم این گونه فرهنگ را باید ارج بنهیم ،

گرچه کم نیستند عزیزانی چون دوست عزیز و هنرمند گرامی آقای  ماهی صفت که کتابهای  آموزش نماز و یا دینی را خریداری و هدیه می نمایند اما بیائید  کمی هم فرهنگی عمل کنیم و قسمتی از درآمد و خیرات خود را صرف چاپ و نشر فرهنگ بنمائیم.

 با سپاس فراوان از دقت شما سروران گرامی ، لازم می دانم از دوست گرامی جناب آقای کشیشان  سردبیر محترم  هفته نامه وزین آراکس در این خصوص کمال تشکر را به عمل آورم و همچنین برای دوست خوبم جناب آندرانیک عزیز و همسر گرامی و محترمش که به واقع یکی از مهمترین پشتیبانان فرهنگی  ایشان، بوده کمال تشکر را به عمل آورم.همچنین دست اندر کاران انجمن ارامنه بویژه مسئولین مرکز فرهنگی رافیک ازجمله  جناب آقای ژوزف امیریان .