جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری

موسسه آشتی

جعفر صابری /تقبل الله...

تقبل الله...

تقبل الله...دو شنبه 7 اردیبهشت 1394

 

تقبل الله ...

 

  جان مولا حرف حق را گوش کن

 

شمع بیت المال را خاموش کن

 ماه پر فیض و برکت رمضان است و خوشا به حال روزه داران واقعی  آنها که روزه میگیرند و همراه گرسنگی و تشنگی جسمشان روحشان را هم صیقل می دهند ،خو شا به حال بندگانی که از دروغ و تهمت و ریا و غیبت در این ماه دوری می ورزند و سعی می کنند سفره ای را هم برای گرسنه ای بگسترانند،خوشا به حال آنان که شک، بین رفتن به کدام مهمانی افطار را  ندارند و به نان و خرمایی بسنده می کنند ،خوشا به حال آنان که به جای گستردن سفرهای افطاری چند رنگ برای سران و مسئولین و بزرگان و رؤسا ... قبل از افطار به درب خانه های  نیاز مندان آبرو دار رفته  نیازشان را بی هیچ منتی بر طرف می کنند،خوشا به حال سحر خیزانی که با چند نوع سحری نه ،که با یک دعا و  نماز عاشقانه  روحشان را آماده روزه داری یک روز می سازند، خوشا به حال آنکه با زبان روزه، گره از کار مردم می گشاید ، خوشا به حال آنکه با لب تشنه  سیراب می سازد نیاز مندانی را که به سراغش می آیند،خو شا به حال روزه داری که از استراحتش می کاهد تا کار مردم را رواج دهد حتی با خواندن و نوشتن و امضاء ،خوشا به حال  روزه داری که با صبر تمام به درد و دل بندگان خدا  گوش می دهد، خوشا به حال روزه داری که زمان تشنگی  همان موقع که سر و تن به آب میزند به یاد  بی آبی  هموطنی باشد که  آبی برای نوشیدن هم ندارند. خوشا به حال روزه داری که کلام خدا را این روزها با گوش جان می شنود و در زندگانی  خویش به کار می بندد، خوشا به حال شما که می فهمید و می دانید مهمان خدا بودن یعنی چه! و هر چه بود آن عزیز سفر کرده گفت و این شبهای پیش رو شبهای عشق بازی است اگرعاشق باشیم  . زیبا دانستیم اگر نامی از شاعر عزیزمان مرحوم آقاسی  آوردیم ابیاتی از شعر شیعه  وی نیز به یادگار تقدیم نمائیم.  التماس دعای فراوان داریم.


یا علی درویش و صوفی نیستم

فاش می گویم که کوفی نیستم

یا علی لعل عقیقی جز تو نیست

هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست

شد زمین لبریز مسکین و یتیم

ما گرفتار کدامین هیأتیم

جان مولا حرف حق را گوش کن

شمع بیت المال را خاموش کن

این تجمل ها که بر خوان شماست

زنگ مرگ و قاتل جان شماست

لنگ لنگان طریقت را ببین مردم دور از حقیقت را ببین

خیل درویشان دکان آراستند کام خود را تحت نامت خواستند

خلق را در اشتباه انداختند یوسف مارا به چاه انداختند

کیستند اینان رفیق نیمه راه وقت جانبازی به کنج خانقاه

فصل جنگ آمد تماشاگر شدند صلح آمد لاله پرپر شدند

دل به کشکول و تبرزین بسته اند بهر قتلت تیغ زرین بسته اند

موجها از بس تلاطم کرده اند راه اقیانوس را گم گرده اند

موجها را می شناسی مو به مو شرحی از زلف پریشانت بگو

باز کن دیباچه توحید را تا بجوید ذره ای خورشید را

یا علی بار دگر اعجاز کن مشتهای کوفیان را باز کن

ای جوانمردان جوانمردی چه شد شیوه رندی و شب گردی چه شد

بنده گی تنها نماز و روزه نیست آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پر کن ز آب معرفت تا در او جوشد شراب معرفت

حرف حق را از محقق گوش کن وز لب قرآن ناطق گوش کن

بعد از آن بشنو ز نظم و امرکم تا شوی آگاه بر اسرار خم

خم ترا سرشار مستی می کند بی نیاز از هر چه هستی می کند

هر چه هستی جان مولا مرد باش گر قلندر نیستی شبگرد باش

یا علی امروز تنها مانده ایم در هجوم اهرمانها مانده ایم

یاعلی شام غریبان را ببین مردم سر در گریبان را ببین

شیعه یعنی شرح منظوم طلب از حجاز و کوفه تا شام حلب

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی غربت صدساله بی دلواپسی


منزل حاج آقا علی صایری و افطاری ساده با جمع دوستان  حسین خرمی -ناصر رستگار-پهلوان قمی-سیاوش خلیلخانی-آقاسعید و دوستان دیگر...عصر روز 17 تیر ماه 93

جعفر صابری/ عمو نوروز

جعفر صابری/ عمو نوروز

سه شنبه 17 اسفند 1395

   عمو نوروزجعفر صابری/ عمو نوروز

 

کم کم بوی بهار می آد و مردم در جای جای ایران می روند تا یک سال دیگر را پشت سر بگذارند و به استقبال بهار بروند، همیشه این وقت سال که میشه بعضی ها با  پوشیدن لباسهای سرخ و سیاه کردن قسمتهایی از صورتشان و نواختن یه ساز یا حتی یه ضرب کوچک سر چهارراه ها جلوی ماشینها سعی می کنند تا با تکان دادن اندامشون، دل سرنشین های اتومبیل را به دست بیاورند و ازشون عیدی بگیرند!

اینکه بیشتروقت ها کمتر کسی چیزی کمک میکنه بماند! یا اینکه بیشتر وقتها حتی کسی بهشون نگاه نمیکنه! اینکه چرا این آدما مهمترین رسم و فرهنگ این ملت را آنقدر خوار می کنند، بماند و یا اینکه یه جورایی موسیقی با آن بزرگیش حقیر میشه...که اگه بخواهیم برای هر کدام مطلبی بنویسیم خودش یه سرمقاله خواهد بود. اما من دلم برای این آدما میسوزه که فکر میکنند با رفتن جلو این ماشینهای گرون قیمت از اونا خیری می بینند!شاید فکر می کنند این جماعت دست به جیب هستند و کمکی  قابل توجهی میکنند.

بیشتر وقتها ،حتی سرنشینان این ماشین ها هیچ نگاهی هم به کناردستشون نمی کنند ،حتی اگه بچه ای بخواهد شیشه ماشین اونها رو پاک کنه، داد می زنند که نکن کثیف میشه! تازه بردم کارواش!

حتماً شما هم مثل من خیلی دیدید! بیشتر وقتها من با موتور سیکلت هستم و برای همین بهتر شاهد این صحنه ها هستم...یادمه وقتی جوان تر بودم خیلی دلم می خواست شبهای سه شنبه برم جمکران و بعد ها نذر کردم اگه ماشین داشتم چند نفر را هم با خودم ببرم و گذشت... این روزها آنهایی که اهل رفتن به جمکران هستند دیدند چند تا جوان هنرمند با قوتی های رنگ میان و روی ماشین ها با اجازه صاحبشون  اسماء اهل بیت و یا شعر های مذهبی مینویسند اما من ندیدم هیچ صاحب ماشین گران قیمتی اجازه بده روی ماشینش ازاین چیزها بنویسند. بدبخت حق هم داره پول رنگ زدن این ماشین ها خودش یه ماشین  میشه!

عمونوروزهای عزیز که سر چهارراه ها می ایستند و ساز میزنید و با لباس های سرخ و صورت سیاه میخواهید پول در بیاورید. پول شما از جیب این آدمها در نمی آد، برعکس جماعتی از جنس خودتون دست به جیب میشن و خرج عید شما را میدن...اگر این جماعت مایه دار میخواست خرج کنه که مایه دار نمی شد و نمی تونست سوار این ماشین ها بشه... حضرت رسول اکرم (ص)می فر ماید :فقر فخر من است! نه اینکه فقیر بودن خوب است نه این که با ثروت مشکلی داریم ولی اگر انسانیت  در جامعه ای جاری باشد فقیری به چشم نمی خورد !اگر هر کس به حقش قانع باشد و اگر مسئولین و دولتمردان بدانند که چگونه باید فقر را ریشه کن کنند فقیری باقی نمی ماند! نکته درد ناک این است که آن کسانی که رسماً لباس عمو نوروز را می پوشند و چهره سیاه می کنند و با تکان دادن اندامشان و زدن سازی سر چهارراهها کسب روزی میکنند بسیار اندک تر از آن جماعت فراوانی هستند که چه مخفی می سازند و روز سیاهشان در مقابل خانواده را پنهان می کنند تا عمونوروز بیاید و برود...حضرت صادق (ع) می فر ماید عزم کردم برای رستگاری ، دیدم هیچ نیست جز اندیشه و اشک! چگونه می توانیم به رستگاری بیندیشیم وقتی این گونه زندگی میکنیم؟هرچه اتومبیل هایمان ارزانتر است دعاو نوشته های مذهبی داخل و یا آویزان شیشه بیشتر است و روی ماشین کلی دعا و شعر می نویسیم.همینکه ماشینمان گران قیمت میشود ساده و شیک میکنیم...خدای ما چگونه خدایی است؟ رنگ خدای ما چیست؟ آسمان بالای سر ما چه رنگی است ؟ تاحالا فکرشو کردید که چرا دعاهایمان کمتر اجابت میشود؟چشمها و گوشهایمان و حتی دستها و دهانمان را برای چه چیز هایی به کار میبریم. این همه نعمتی که خدا وند به رایگان به ما ارزانی داشته  و خیلی ها آرزوی صحت و سلامتی  که در وجود ما است را دارند را چگونه گرامی می داریم . باچشمانمان چه تصاویری را می بینیم و با گوشهایمان چه چیزهایی را می شنویم از دستانمان چگونه استفاده میکنیم و چقدر از عمرمان را در شبانه روز به اندیشیدن می گذرانیم؟فقیر واقعی ما هستیم که در مقابل چیز های بی ارزش این جهان فانی با پوشیدن لباسی و سیاه کردن چهره مان اندام خود را می لرزانیم تا شاید بنده ای ما را ببیند و به ما ترحم کند! در صورتی که خالق هستی و واقعی را می شناسیم ! دل به چه خوش کردیم و در انتظار کدام بهاریم وقتی هنوز ریشه خود را در خاک بیدار نکرده ایم!

 عید در راه است و زمستان می رود یک سال دیگر هم از عمر ما سپری شد و نمی دانیم که آیا سالی دیگر را هم به پایان خواهیم رساند یا نه ! ؟

شاد باشیم و شادمانه بیندیشیم به فردایی که بی شک با ما یا بی ما خواهد آمد!

 حق یارتان نورزتان پیروز

 یا مقلب القلوب والابصار یا مدبراللیل ونهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال .

[ سه شنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۵ ] [ 22:1 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/ لوله باز کن

دو شنبه 9 اسفند 1395
 
جعفر صابری/ لوله باز کن

لوله باز کن

دوستم با  ناراحتی میگفت یکصدو پنجاه هزار تومان بابت  باز کردن لوله زیر سینک آشپزخانه پول داده بودم و زنم با لبخندی طعنه آمیز می گفت سرت کلاه گذاشتند؟ رفتم تأسیساتی سر کوچه مون گفت پنجاه تومان میشه اما شما چهل بده... رفتم اتحادیه گفت زیاد گرفته تماس گرفتند و بالاخره طرف راضی شد پنچاه هزار تومان پس بدهد! حسابی دلش گرفته بود نه برای اینکه سرش کلاه رفته و یا طرف بیشتر ازش پول گرفته نه برای اینکه احساس میکرد تحقیر شده و کوچیکش کردند!

لبخند زدم و گفتم یادته بچه که بودیم وقتی تو کوچه دعوا می کردیم مادرمون چی میگفت: اگه زده بودیم میگفت ننه جون دعوا خوب نیست فردا کسی به آدم شرو شور زن نمی ده ! اگه کتک خورده بودیم و زخمی بودیم نازمون میکرد و میگفت ننه قربونت برم بزرگ میشی یادت میره ،  باید کتک بخوری تا مرد بشی این درسته.. کم کم یاد میگری که دعوا کار خوبی نیست!

و این طوری ما آروم میشدیم ...مادرها مارا سپردند دست زنهامون ولی بعضی وقتها  زنهامون یادشون میره ما هنوز همون پسر بچه های کوچکی هستیم که بیشتر وقتها تو کوچه خیابون دعوامون میشه!کتک می خوریم کوچیک میشیم بخاطر زندگی و عشقمون، بیشتر وقتها چیزی نمی گیم ، ساکت میشیم و ... خلاصه این دوره زمون مرد بودن و مرد موندن خیلی سخت شده و این را کمتر زنهامون میفهمند و خوش بحال آنهایی که زنشون این رو می فهمه و راستی خواهرم، خانم محترم بیا و درک کن که مرد تو همون پسر بچه کوچکی که بیشتر وقتها خسته و خراب به عشق دامن مادرش  میاد خونه تا سرشو بذاره رو زانوش و از یه روز سخت که پشت سر گذاشته براش بگه و تو هم نوازشش کنی ! ولی وقتی تو گرفتار باشی و بگی به من چه ! چرا اون منو درک نمی کنه !خسته شدم از این زندگی !  همه چی دارند ما هیچی نداریم ! مَرد مردم مَرده ! و خلاصه از  این حرفها این آدم میره دنبال یه دامن دیگه یکیش دامن اعتیاده و آن دیگری دامن دیگری!

باور نداری ! باور نمی کنی میگی به من چه، می گی همینه که هست میگی باید بفهمه میخوای لج کنی داری لج میکنی ! می خوای حالیش کنی ! با شه تو موفق میشی اما نه آنطور که فکر میکنی،  این آدم را تو از دست دادی باور کن یواش یواش سردی میاد  هرچقدر با غرور مَردت بازی کنی و بخواهی این غرور رو ازش بگیری بیشتر ازش دور میشی مَردی که روزی چند بار تو این جامعه غرورش را نادیده  می گیره ، به عشق تو و فرزندانش  تنها دل خوشی اش کلام محبت آمیز تو و آرامشی هست که تو باید برایش در خانه بوجود بیاوری. در غیر این صورت نابود میشه ،می شکنه خرد میشه! و اگه مردی خرد بشه خانه و خانواده از هم پاشیده میشه ...بچه ها  نابود میشن  و بیشتر از همه تو خودت لطمه میخوری ...لوله ها را باید باز کرد گاهی وقتها اگه به سراغ لوله نروی رسوب می گیره و کثافت بالا میزنه و زود تر از همه خانه ی خودمان و بعد جامعه ما  را آلودگی میگیره!

گاهی وقتها یه لبخند و یه کلام ساده میتونه آب باشه رو آتیش مثلاً همین که بگی بی خیال عزیزم ما که داریم فدای سرت این بنده ی خدا هم دیده وضع ما شکر خدا خوبه، خواسته یه چیزی بیشتر برای زن و بچه اش ببره توهم شاکر باش که خدا بهت داده، تنت سالم باشه ،فدای سرت  ،مرد با گذشت من، اصلاًمن عاشق همین مرام مردونگی هات شدم که زنت شدم...

کی گفته اگه یه زن برای همسرش خودشو لوس کنه و ناز  کنه خلافه شرعه ، چه غروری، برای چی قیافه گرفتن بگو همسرم،عزیزم سایه ی سرم، من این را میخوام ، من اون را میخوام من باید از تو بخواهم و می دونم خدا هم بهت میده ...نه اینکه وقتی می بینی نداره  شرمنده اش کنی، یه چیزه کوچک بگو یه کار کوچک بخواه ولی بخوا ه بذار اون باور کنه که مرد خانه است و تو به اون احترام میذاری و به بودنش کنارخودت نیاز داری! با گفتن اینکه من نیازی به تو ندارم تو که نمی تونی زندگی  منو اداره کنی اگه مادرم اگه بابام اگه داداشم اگه خواهرم نبود ما که زندگی نداشتیم... فکر نکن بزرگ میشی نه هرچی ساختی خراب میکنی به همین سادگی !اگه تا حالا هر کاری کردی که زندگی را در کنار همسرت بگذرانی پس خرابش نکن ! و اگر واقعاٌ او نمی توانسته زندگی را بچرخاند و همیشه تو نیازمند دیگران بودی او را دوستانه و با احترام ترک کن ،شاید تقدیر تان عوض شود و زندگی بهتری در پیش روی تو یا حتی او باشد!

به بدنش دست بزن و بگو ماشاءالله چه مردونه هست، کوه من ،مرد من و...یه وقتهایی کنارش بشین تا وقتی از خواب بیدار میشه ببینه که تو داری نگاش میکنی ، براش اسفند دود کن و شبها که دیر می اد بگو دلم برات تنگ شده بود ، طی طول روز یه پیام بهش بده و بگو که نگرانش هستی! اگه زندگیت رو دوست داری!

 آره چه اشکالی داره یه وقتهایی به مردمون غرور بدهیم و دلش رو قرص کنیم...اما هیچ وقت بهش دروغ نگین حتی یه دروغ کوچولو چون دیگه راست هم که بگین باور نمی کنه...به روی شما نمی آره اما به همه ی کارهاتون شک میکنه و این هم خودش آخر تیرگی یه زندگی شیرینه!

زندگی خیلی قشنگتر از آنی هست که فکرش را میکنیم ،دنبال راز خوشبختی تو کانال های تلگرام نباشیم ، راز سلامت و ثروت و خوشبختی همین جاست کنار دستمون ...

یا علی

 حق یارتان

جعفر صابری


[ دوشنبه نهم اسفند ۱۳۹۵ ] [ 14:31 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
تاریخ : دوشنبه نهم اسفند ۱۳۹۵ | 14:28 | نویسنده : خبرنگاران

شما در مقابل دوربین هستید ،لبخند بزنید!

جعفر صابری/شما در مقابل دوربین هستید ،لبخند بزنید!

 

 

باور این نکته  که بیش از دوسوم از عمر فرد فرد ما آدم های شهر نشین در مقابل دوربین سپری می شود کمی دشوار است اما واقعیت دارد ، از زمان خروج از خانه دوربین  های ترافیکی و یا مغازه ها و اداره و خلاصه تمام شهر مارا کنترل می کند و هر جا هم که دوربینی نباشد از ترس نگاه های سنگین مردم اطرافمان سعی می کنیم که بعضی اصول اخلاقی و اجتماعی را  در ظاهر هم  که شده حفظ کنیم و این گونه نشان دهیم که فردی اجتماعی هستیم ،اما به محض آزادی و رسیدن به جای خلوت، رخت بازیگری خود را از تن درآورده و همان می شویم که بودیم!

 این گونه رفتارهای  اجتماعی در دراز مدت انرژی زیادی از ما می گیرد و در واقع  در یک زمان، دوبرابر زندگی کرده ایم و شاید هم چند برابر و این  فشار های روحی، روانی باعث میشود که حتی زود تر از موعود بمیریم.

این که ما با زدن ماسک شادی روی غم هایمان را بپوشانیم شاید بد نباشد اما این که روزانه به طور خواسته و ناخواسته دهها دروغ ،آنهم به نزدیک ترین افرادمان و عزیزانمان بگوئیم بسیار خطر ناک است.

به خانه دوستمان می رویم دوستی در ظاهر  صمیمی ، کمی از ظهر گذشته ما چیزی نخورد ه ایم از ما سئوال میشود،چیزی میل دارید نهار میخوری ؟ با لبخند میگویم نه بابا تازه صبحانه خوردم و یا باز دروغ میگوئیم نه گرسنه بودم سر کوچه شما دوتا ساندویج خوردم... و بیشتر این دروغ ها اساساً لازم نیست که بگوئیم ولی می گوئیم. .

 


 فیلم «نمایش ترومن» را یادتان هست؟ جیم کری بخت برگشته در یک دنیای ساختگی زندگی می کرد که خودش پاک از مصنوعی بودن آن بی خبر بود. یک کارگردان ماهر به مدد تکنولوژی روزی شهری ساخته بود که هم زمینش غیرواقعی بود، هم آسمانش، هم دریا و ساحلش. در عوض، چندین و چند دوربین او را همه جا تعقیب می کردند تا از زندگی واقعی او، به مثابه بازیگری که از بازیگر بودن خود خبر ندارد، فیلم بگیرند و در تلویزیون برای مردم نمایش بدهند..
دنیای جیم کری دنیای ساختگی رسانه ها بود؛ دنیای نیازهای جعلی، حتی باران و ابر جعلی. پیتر ویر، کارگردان نمایش ترومن، داستان را طوری تعریف کرده است که تماشاگر تجربه بازیگر نقش اول را به خوبی حس کند، طوری که ما به عنوان مخاطبان فیلم تا اواخر داستان، درست مثل جیم کری، از ساختگی بودن این دنیا بی اطلاع می مانیم.

بیشتر ما زمانی که برای تهیه لوازم زندگی صرف میکنیم بیشتر از زمانی است که از آن لوازم و امکانات بهره مند هستیم. برای نمونه بیشتر وقتمان کار میکنیم و گاه دست به هر کاری میزنیم تا به اندازه اینچ تلوزیونمان و یا ماکرو فرمان بیفزائیم و یا مثل دختر خاله اقدس، در شمال یک ویلا بخریم در صورتی که هر سه ماه یک بار هم فرصت رفتن به شمال را نخواهیم داشت و یا وقتی به خانه می آئیم تنها فرصت دوش گرفتن و خوابیدن را داریم و دیگر نمی رسیم حتی تلوزیون نگاه کنیم . اما داریم اقساط این وسایل را می دهیم. متأسفانه در تبلیغات  گونا گون نیز این نیاز های کاذب هم بشدت تقویت می شود و ما ناخواسته به این می اندیشیم که چرا ما نباید داشته باشیم. دلایلی هم برای خود و خانواده می آوریم و داشتن این امکانات را حقوق اولیه خود می دانیم بی خبر از اینکه بسیاری از چیز های مهم دیگر را از دست می دهیم و فاجعه این است.

ساعت ها بیرون از منزل در مقابل دهها دوربین و چشم آدم های دیگر زندگی دروغی خود را ادامه میدهیم و وقتی به خانه میرسیم هم باز به برکت تکنو لوژی روز آنلاین می شویم تا در دسترس باشیم و با دوستانمان حتی موقع شام و نهار در گفتگو هستیم و به گروه های مختلف سر میزنیم و پیام می گذاریم...

زندگی که خود مان هم می دانیم دروغی است و جالب این است که با لبخند می گوئیم نه باباچیزی نیست. صبح نشده گوشیمان را از زیر بالشت بیرون میکشیم و بعد از چرخی زدن در شبکه های اجتماعی به اطرافمان نگاه میکنیم آنهایی که دوستمان دارند و یا دوستشا ن داریم بعد از دیگران قرار گرفته اند و نمی فهمیم که با خودمان چه می کنیم...

 در یک کلام، ما دانسته در حال دروغ گفتن و نقش بازی کردن هستیم و این اوج یک بیماری است که به هیچ عنوان باورش نداریم.

امید وار هستم در اولین فرصت تصمیم درستی برای سلامتی خود بگیریم.چرا که بسیار کوتاه و زود گذر است :

رفتم  ز پا خاری کشم

 محمل زچشمم دور شد!

 ارادتمند

جعفر صابری.

[ دوشنبه نهم اسفند ۱۳۹۵ ] [ 14:29 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

چشم پلیس

دو شنبه 2 اسفند 1395

چشم پلیس

 همواره مشکلات اجتماعی از مهمترین دغدغه های مدیران شهری بوده و از مهمترین این مشکلات ترافیک شهری و حمل و نقل عمومی می باشد، متأسفانه به دلایل فراوانی از جمله مسائل فرهنگی،بیشترین آسیب های اجتماعی نیز از همین راه به وجود می آید که باعث درگیری فراوان کاری در تمام ادارات اعم از نیروی انتظامی ،قوه قضائیه و حتی بخشهای خصوصی و بیمه می شود.

بی شک حضور مأموران راهنمایی و رانندگی در سطح کلان شهری مانند تهران، در تمام ساعات شبانه روز و یا جای جای این شهر غیر ممکن می باشد و ضبط و ثبت تصاویر متخلفین نیز در تمام نقاط امکان پذیر نیست. به همین دلیل پیشنهاد زیر با رویکرد فرهنگ سازی و جلوگیری از تخلفات  رانندگی تقدیم محضر آن مقام مسئول، می گردد و امید است که با رفع مشکلات، طرح به جهت جلوگیری از روند تخلفات بیشتر، ان شاءالله  با دستور و راهنمایی حضرت عالی اجرائی گردد.

خلاصه طرح چشم پلیس

بکار گیری از توان بالفعل مردم برای به تصویر کشیدن کلیه تخلفات راهنمائی و  رانندگی در سطح کلان شهر ها.

در این روش عموم مردم با کمک تلفن های همراه می توانند هر گونه تخلف راهنمایی و رانندگی را به تصویر کشیده و به سامانه مشخص شده راهنمایی و رانندگی ارسال نمایند و از همین راه بعد از توقف اتومبیل و راننده متخلف توسط اولین ایستگاه پلیس ابتدا جریمه نقدی به همراه هزینه ای برای ارسال کننده تصویر متخلف، که مشخص شده  است (هر تصویرارسالی  پنجاه هزار تومان) و سپس انتقال اتومبیل به پارکینگ از مدت یک هفته تا شش ماه باشد.

بی شک جریمه هایی این گونه و ثبت تخلف ها توسط مردم  ازهر گونه رفتار غیر اخلاقی در جامعه بشدت می کاهد و رانندگان محترم وسایل نقلیه از این پس  با دقت بیشتری رانندگی خواهند نمود.

اگر چنانچه تصمیم به ریشه کن نمودن معضلات رانندگی و ایجاد یک شرایط مطلوب ،می باشیم باید هزینه کلانی رابپردازیم و آن هزینه بدون حضور و درگیر نمودن خود مردم غیر ممکن است.

 و حضور مردم نیاز به انگیزه دارد و چه انگیزه ای بالاتر از اینکه در ثبت خلاف های رانندگی با پلیس کمک نمایند و هزینه هایی را بعنوان پاداش دریافت بنمایند که شخص خلافکار می پردازد و هیچ تحمیلی بر دولت  و مسئولین دولتی به لحاظ هزینه ها نیست.

شایان ذکر است روش کار بدین گونه است که این هدیه به اولین کسی که تصویر را تهیه و سپس به سامانه مربوطه ارسال نموده باشد تعلق میگیرد و چنانچه افراد دیگری هم از متخلف تصاویری گرفته باشند از این فرصت بهره مند نخواهند شد. اما کمک می کند که به واقعی بودن تصویر بیشتر پی برده شود و متخلف  نمی تواند با انکار موضوع طفره رود.

در این روش مردم هستند که از حقوق حق خود محافظت می نمایند و کار به دست مردم سپرده شده است.

تنها نظارت و همکاری پلیس مهم است . البته نیروهای ویژه و امنیتی که در حال مأموریت و یا مسائل امنیتی هستند  با هماهنگی های لازم هیچ نیازی به برخورد و توضیح موضوع ندارند.

تعریف درستی از جرم و هزینه های نا دیده گرفتن قوانین:

 یکی از مهم ترین عوامل تخلف، نشناختن درست واژه جرم و تخلف است متأسفانه بیشتر تخلفات رانندگی، جرم محسوب نمی شوند، که با همکاری اداره محترم آموزش و در اختیار قرار دادن  این اطلاعات به عموم ،از راه نشریات و همچنین صدا وسیما فرهنگ شناخت درست از جرم ترویج داده می شود .

وضع  قوانین سنگین برای متخلفین ، کمک هرچه بیشتری به ایجاد نظم و قانون می نماید و این باید مهمترین هدف باشد.

و از همه مهمتر توقیف اتومبیل متخلف و انتقال به پارکینگ می باشد و یا توقف  در همان محل،

جریمه های نقدی هم هرچه سنگین تر برای شروع کار بهتر و  شایسته تر است.

یکی از مهمترین تخلفات رانندگی مسافرکشی اتومبیل های شخصی  می باشد که نه تنها چهره بسیار زشت و زننده ای را در سطح شهر بوجود می آورد  بلکه  مسائل  غیر اخلاقی زیادی را نیز به همراه می آورد.

  تعداد بی شماری از ایشان بدلیل عدم رعایت رانندگی صحیح،  همواره خطر ساز  می باشند.

 البته  کم نیستند رانندگان محترمی که  برای کمک به معیشت خانوادگی اقدام به مسافر کشی می نمایند واز این راه  کمک بزرگی به حمل و نقل شهری نیز می شود، اما بوجود آوردن یک سیستم قانون مدار و شناسایی این افراد و داشتن شناسنامه  کاری و داشتن نشان های ویژه این خدمات،مانند تابلو و نوشته های قانونی دیگر ،به مردم و بخصوص بانوان  و دوشیزگان محترم کمک به تشخیص درست می نماید.

بدیهی است افرادی که این قوانین و شرایط را نادیده می گیرند از حمایت های دولتی برخوردار نخواهد شد و در واقع خواسته و دانسته  اقدام به قانون شکنی نموده اند . و حامی متخلفین هستند.

از این پس اگر اتومبیل شخصی در مقابل بانوی محترم ایستاد و فاقد شرایط یاد شده بود کافیست تصویر و یا گزارش خلاف آن درج شود تا با برخورد شایسته قانونی مواجه شوند.

اگر موتور سواری فاقد کلاه ایمنی باشد از کمترین حمایت بیمه و دولت برخوردار نشد و این گونه می توان قانون را جاری و ساری نمود . 

متأسفانه  با ید اذعان داشت شاید در نگاه اول وضع این گونه قوانین خوشایند نباشد، اما بجهت ارتقاء فرهنگ عمومی و حمایت از حقوق شهروندان لازم وضروری است که موارد قانونی به شدت جدی گرفته شود .اینکه اتومبیل های شخصی هر جا به هرشکل قانون و مقرارت را نادیده بگیرند و هرگونه که تمایل دارند رانندگی نمایند ،توهین به کلیه مقدسات و ارزشهای ایرانی و اسلامی ما است و عدم توجه به حقوق حق بانوان و دوشیزگان محترمی که همواره با رفتاری زشت و ناشایست مورد آزار و اذیت عده ای می گردند، خود جای بسی تأسف دارد و به سادگی می توان این معضل اجتماعی را مرتفع نمود . شاید این فرمایش رهبر کبیر انقلاب که کار مردم را باید به دست خود مردم سپرد اینجا معنا و مفهوم یابد که چشم پلیس می تواند کاری مردمی باشد برای ایجاد نظم و قانون.

 در صورت تمایل برای توضیح جزئیات بیشتر این طرح در خدمت هستم.

 

                                                          ارادتمند

                                                        جعفر صابری

                                                 مدیر عامل مؤسسه فرهنگی هنری آشتی

 

 

تلفن جهت توضیحات بیشتر: 09213174722

[ دوشنبه دوم اسفند ۱۳۹۵ ] [ 10:37 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
تاریخ : جمعه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۵ | 14:22 | نویسنده : خبرنگاران

جعفر صابری/کلثوم ننه

جمعه 22 بهمن 1395

  کلثوم ننه

جعفر صابری/کلثوم ننه

 


کلاه کشی را از سر برداشت ابرو نداشت با تعجب پرسیدم با خودت چه کردی و او گفت داستانش بلنده، مادر زنم میگفت شوهر تو چرا همش تو خونه نشسته و میگه دارم کار میکنم ،  مرد باید صبح زود بره بیرون کار کنه و دنبال یک لقمه نان حلال برای زن و بچه اش باشه... و خلاصه تا به خودمان جنبیدیم که به مادرزنمان حالی کنیم کار من تحقیق و نوشتن است گویا یه دعا  و آب دعا گرفته بود ه و داده بود به زنم تا بریزه تو چایی ام و خلاصه دادند به خورد من بیچاره و این هم نتیجش حالا دیگه اگر هم بخواهم بروم بیرون نمی توانم...

هم خندم گرفته بود و هم ترسیدم چون من  هم  بیشتر وقتها در منزل هستم و مشغول کارم !

اماداستان دعا و دعا نویسی و خرافات و ترویج بعضی مطالب و دینی جلوه دادنش هر آدم عاقلی را به فکر وا میدارد. و این داستان نه تنها فقط در ایران،  بلکه ریشه بیشتر فرهنگ ها بخصوص غربی ها هم دارد ، بعضی ها میگویند مسلمانان این گونه هستند ولی باور بفرمائید در تمام ادیان است.

البته فرق بسیاری بین دعا و مناجات تا دعانویسی و خرافات است اما گاهی چنان این فرق در ذهن انسانها باریک می شود که به هیچ وجه قا بل تشخیص نمی باشد.

کتاب زیبا و خواندنی کلثوم ننه به قلم شیوا ی آقای جمال خوانساری که بیش از سیصد سال است موجود است ،دلیل این مدعا می باشد، که خواندنش خالی از لطف نمی باشد. و خوشبختانه در بیشتر سایت ها موجود می باشد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای،‌ رهبر معظم انقلاب اسلامی در رابطه با کتاب کلثوم ننه به نوشه آقا جمال خوانساری اظهار نظر کردند و فرمودند: «مسئله دیگر، مبارزه‌ با خرافات است. در کنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینى و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه کرد. کسانى دارند روزبه‌روز خرافات جدیدى را وارد جامعه‌ ما مى‌کنند. مبارزه با خرافات را باید جدى بگیرید. این روش علماى ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانسارى، عالم معروف، مُحشىّ شرح لمعه - که حاشیه‌هاى او را در حواشى شرح لمعه‌هاى قدیم دیده‌اید. نمى‌دانم حالا هم چاپ مى‌شود یا نه. پسر مرحوم آقا حسین خوانسارى (که پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعه‌اند) - سیصد سال پیش براى اینکه خرافات را برملا کند، کتابى به نام «کلثوم ننه» را نوشت، که الان هست. بنده چاپ‌هاى قدیمش را داشتم و اخیرا هم دیدم مجددا چاپ شده است، که چاپ جدیدش را هم براى من آوردند.

ایشان با زبان طنز، معروف‌ترین خرافات زمان خودش را به زبان فتواى فقهاى زنان درآورده و مى‌گوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یکى‌اش، کلثوم ننه است! یکى، دده بزم‌آراست! یکى، بى‌بى‌شاه زینب است! یکى، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلا در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبى را نقل مى‌کند. یعنى عالم دینى به این چیزها مى‌پردازد. ما خیال مى‌کنیم اگر با یک مطلبى که مورد عقیده‌ مردم است و خرافى و خلاف واقع است، مقاومت کردیم، بر خلاف شئون روحانى عمل کرده‌ایم؛ نه، شأن روحانى این است.

خلق را تقلیدشان بر باد داد...

ای دو صد   لعنت براین تقلید با...

 متاسفانه جامعه گرفتار به لحاظ اقتصادی و معیشتی که دچار چند گونگی عقاید مذهبی هم شده و کتاب خدا را فراموش کرده و بجایش مطالب ارسالی در  شبکه های اجتماعی و یا مطبوعات  یا رسانه هایی که شوربختانه بدون تحقیق تهیه و در دسترس عموم قرارگرفته ر به سادگی باور می کنند و حتی زحمت تحقیق در خصوص آن را هم به خود نمی دهند و تنها با بیان اینکه اینجا نوشته و یا این آقا گفته صد در صد باور می کنند. و این تقلید وحشتناک خلق، باعث گرفتاری خودشان می شود. خانواده ها با توجه به عدم شناخت کافی از واقعیت های جاری جامعه به تشخیص سطحی خود از موارد اطرافشان  نه تنها به خودشان بلکه به پیکره اندیشه و شعور جامعه نیز لطمه میزنند . یکی از زشت ترین این خدمات دعا و دعا نویسی است و امید وارم  به مرور زمان با بالا رفتن فرهنگ مردم این مشکل از بین برود و با مراجعه به مشاور و یا روانشناس یا پزشک راه حل های منطقی و درست را در راستای بهبود زندگی خود برگزینند و از نوشتن دعا و یا  خوراندن انواع حشرات و جانوران به آنها که دوستشان داریم و یا می خواهیم شرشان از زندگیمان کم شود خود داری نمائیم.

جعفر صابری

 


[ جمعه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۵ ] [ 14:23 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
تاریخ : سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۵ | 9:7 | نویسنده : خبرنگاران

جعفر صابری/ شغل همسرم را دوست ندارم!

 
جعفر صابری/ شغل همسرم را دوست ندارم!
 
 
 
 
 

شغل همسرم را دوست ندارم...

 

خانم محترمی بود و ابتدا از مشکلات زندگی و بعد از این که او هم صبور و هم با اراده است سخن گفت و در ادامه توضیح داد بیشتر از بیست و هشت سال پیش ،وی ازدواج کرده بود همسرش ده سال از او بزرگتر بوده ولی بدلیل اصرارپدر و خانواده او می پذیرد او که آن زمان کمتر از هیجده سال داشته بعد از ازدواج متوجه می شود همسرش اعتیاد دارد ولی بدیل داشتن یک فرزند تحمل میکند و بعد فرزند دیگر ،دو بار از همسرش جدا شده بود بار اول بعد از اصرار دوستان و اقوام به زندگی برگشته  بود اما این بار چهار سال بود که از همسرش جدا شده و تنها با مادرش زندگی میکرد. از این که مرد دیگری را در طول این چند سال دوست داشته ولی آن مرد تصمیم به ازدواج با او را نداشته حرف میزد و از بی لیاقتی های همسرش و ...بالاخره نوبت به حرف زدن من رسید و گفتم خواهرم یعنی در طول این مدت زندگی هیچ چیز دلخوش کننده ای میان شما نبود؟ حتی  وجود همین دو فرزند پسر؟ باستی او هیچ حس انسانی و عاطفی نداشت و از عاطفه و انسانیت بدور بود؟ ...باز ادامه داد که نه خیر او اتفاقاً بسیار آدم با احساسی بود او یک هنر مند ماهر در رشته منبت و تذهیب بود مرد ساده ای بود که گاهی وقتها حتی از شاگردانش هم شهریه نمی گرفت ولی این که زندگی نشد شغل نشد و ...دیگر حرفهایش را نمی شنیدم و به این موضوع می اندیشیدم که چرا بیشتر مشاغل ما این اندازه مظلوم و حقیر هستند؟ بی شک شما برنامه دور همی  را در کانال نسیم می بینید با اجراء بسیار خوب همکار عزیزمان جناب آقای دکتر مهران مدیری ،در این برنامه او در انتهای مصاحبه هایش از میهمان برنامه سئوال می کند از زندگی خود راضی هستی ؟ نمیدانم این سئوالی است که هر کس می تواند از خودش بپرسد و در خلوت بدان پاسخ دهد اما این که در مقابل جمعی و از یک شبکه تلویزیونی اجبار به پاسخ داشته باشد کمی بی انصافی است ! اگر جوابش مثبت باشد که بسیار عالی است و اما اگر جوابش منفی باشد آیا او به راحتی می تواند بیان کند که من از زندگی خود راضی نیستم! البته درود به شرف بعضی از هنر مندان میهمان این برنامه که  خیلی راحت میگفتند خیر و دلایلی هم داشتند اما وقتی به درد ودل ایشان توجه میکنیم می بینیم این دوستان و عزیزان در واقع بدلیل سادگی و درستی رفتار و کردارشان ،امروز نمی توانند چون دیگران از زندگی خود لذت ببرند و شاد باشند. هنرمندی که بیش از سه سال است جلو دوربین نرفته و یا آهنگی نساخته و یا کنسرتی نداده و یاتابلویی نفروخته از کجا و چطور شاد زندگی کند! متاسفانه جماعت هنرمند و بدلیل حضورشان در بین مردم ناچار هستند خوب بپوشند ،خوب بگردند و این موضوع خود  بسیار جای تأمل و دقت دارد، هیچ حمایت رسمی از این عزیزان نمی شود ، صندوق حمایت از نویسندگان و هنرمندان و روزنامه نگاران با کمبود بودجه مواجه است و بسیاری از نویسندگان و روزنامه نگاران  با مشکلات معیشتی روبرو هستند. کدام یک از ما به گالری میرویم و تابلو نقاشی و یا تابلو عکسی را می خریم .کدام یک از حضراتی که میلیاردی حقوق می گیرند یک صدم حقوق شان را صرف خرید یک کالای هنری و یا صنایع دستی می نمایند. کدام یک  البسه ایرانی می خرند و به تن می کنند. حتی اتومبیل ایرانی هم سوار نمی شوند. گرچه سخن ما در این باره نیست اما این ها را گفتم نه بدان جهت که مسئولین بدانند که یا می دانند و کاری نمی کنند یا نمی دانند که اصاصاً مسئول نیستند و بی دلیل آن جایگاه را اشغال نموده اند.

روی سخن من با شما است خواهرم تو که دغدغه اصلیت رفتار و کردار همسرت است می دانی او از چه راهی باید مخارج جاری زندگی را  فرارهم سازد.

ساده است که رو به همسرت بگویی به ما چه، چشمت کور دنده ات نرم، این مشکل تو است قربون مرد مردم بری ببین فلانی چطور زندگی میکنه ،ببین چقدر زن و بچه اش خوش هستند و...واژگانی این گونه ،زندگی را به خوشبختی  نمی کشاند و مردش را موفق نمی کند! وای اگر در مقابل بچه ها این گونه موارد گفته بشود دیگر جایی برای تربیت  و اخلاق باقی نمی ماند.و این داستانی است بسیار وحشتناک که متاسفانه همه روزه در بیشتر خانواده های ما ایرانیان به وقوع می پیوندد.

عزیزانم ،بزرگواران با بیانی دلسوزانه و همدردی با مردت است که می توانی زندگی را به سمت موفقیت و پیروزی جلو ببری اگر فکر میکنی او نمی تواند، در کنارش قراربگیر و با دادن  ایده های بهتر به کارش رونق بده و یا اگر نمی توانی ،از توهین و تحقیرش بشدت خودداری نما.در جمع از او و موفقیت ها و برنامه های کاریش تعریف و تمجید کن ، در خلوت به او بفهمان که عاشق او هستی و به کارش و صداقت و درستیش افتخار میکنی بگو دوستش داری و اگر باز هم پیش می آمد با او  ازدواج میکردی باور کنید که تاثیر این گونه حرف ها بیشتر است و مردت را مصر می کند که تلاش بیشتری کند اما هرگز فکرش هم نکن که با حیله گری این حرف ها را بزنی چرا که دروغ ،آفت همه چیز بویژه زندگی مشترک است و شک نکن که همسرت خیلی زود متوجه ریا کاری تو میشود این فقط قدرت عشق و باور آن است که زندگی تو را تغییر می دهد. کم نیستند زنانی که مرد معتادشان را دوباره به زندگی باز گرداندند و کم نیستند زنانی که همسرشان را بعد از سالها حبس و زندان تحمل نمودند اما امروز صاحب بهترین زندگی ها هستند .

همسر تو یا قبل از ازدواج با شما شغلش را انتخاب کرده بوده که خوب شما می دانستی با چه کسی و دارای چه شغلی ازدواج می کنید و یا بعد از ازدواج بوده که بی شک با هماهنگی شما بوده ... اینکه اقتصاد امروز کمر شکن شده بی شک مقصر همسر تو نیست این واقعیت را بپذیر و دوشادوش همسرت از این بحران بگذر ... تو می توانی چرا که بانویی سربلند و نجیب ایرانی هستی!

درود بر شما

 جعفر صابری

[ سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۵ ] [ 9:8 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/ چرا طلاق!

دو شنبه 11 بهمن 1395

چقدر زندگیت را دوست داری!

چرا طلاق!

جعفر صابری/ چرا طلاق!

 

 

 

 

 

 

باورم نمی شد اما خودش بود به نظرم بیست سال پیر تر می رسید لبخند تلخی بر لب داشت و وقتی پرسیدم چی شده گفت بگذریم:

داستان عجیبی داشت ،بعد از هیجده سال زندگی مشترک می گفت همش از یک شوخی شروع شد و چهار سال پیش شروع شد و همسرم به پیشنهاد خواهرش گفت بروم آرایشگری یاد بگیرم ،او میگفت بچه ها بزرگ شدند من هم در خانه حوصله ام سر میرود تو هم که مدام درسفر هستی میروم هم یه چیزی یاد میگرم و هم کمک خرج خونه میشوم و من بخاطر خودش و علاقه ام به او احساس کردم با قبول این موضوع میتوانم کمکش کنم تا سرزنده تر شود و بداند که دوستش دارم.

خیلی زود او کار را یاد گفت و بعد قرارشد من برایش در منزلمان یک اتاق درست کنم تا  همانجا کارش را شروع کند ولی بعد از مدتی گفت اینجا مشتری نداره به من پیشنهاد شده برم تهران در یک آرایشگاه بالا شهر کار کنم و خلاصه از ما نه ،از او آره، حالا چند وقت برم و ...هرروز صبح حتی قبل از من بیدارمیشد و جلو آینه می ایستاد بعد از آرایش و آماده شدن راهی تهران میشد و شبها هم بیشتر وقتها بعد از من خسته و خراب به خانه می رسید وروزهای تعطیل هم باید میرفت میگفت مشتری داریم ،خلاصه من دیدم کل زندگیم به هم ریخته شاکی شدم و او گفت همینه که هست من نمی تونم کارم رو بذارم کنار و اینکه تومیگی من چی بپوشم و چطور بگردم نمیشه کار من این طوریه باید خوب لباس بپوشم، جلو مردم آرایش خوب کنم و ...کار بالا کشید طوری که رفت و مهریه اش را اجرا گذاشت ...دیگر هرچی بود سردی و بی مهری و توهین و تحقیر، من از خودم متنفر شده بودم عشق ما تبدیل شده بود به اینکه من باید همه رفتار های او وگفتارش را می دیدم و هیچی نمی گفتم نتیجه این شد که بروم و هرچی داشتم بدهم و او برود دنبال کارش و زندگیش و من هم برم خانه بابام و بشینم تواین سن و سال هم نه دیگه کسی به من کار میده و نه من حس کار کردن دارم...حتی بچه ها هم رفتن پیش او بچه ای که باید این روزها راهی دانشگاه میشدند، دارند کار میکنند یکی شون در یک موبایل فروشی و آن یکی هم فروشند بوتیک شده، دوتا دختر بدون سایه پدر...زندگی خوبی داشتیم معمولی بود اما خوب بود ...                 

 

خانه ماشین و من کار میکردم هر چهارنفر جلو دوست و آشنا خوب بود ...نمی دونم چرا این طوری شد!

و ده ها داستان این گونه، هر روز و یا هر هفته من می شنوم داستانهایی که وقتی بررسی میکنم به نتیجه تلخی میرسم که جای تأمل دارد.

 حضرت عیسی مسیح به صراحت می گوید زنانتان را طلاق ندهید هر زنی که طلاق می دهید یک فاحشه زیاد میشود. و کلام خدا در قرآن این است که با طلاق عرش خدا می لرزد. اما چقدر ساده قبح این موضوع در جامعه ما ریخته شده.هر ساعت سه طلاق ثبت میشود !

دوستی میگفت : به ازای هر زنی که مشغول کار است یک مرد بیکار،یک زن بی شوهر است!

 این واقعیت را باید پذیرفت واقرار کرد ، با تمام حقوقی که برای زنان در جهان قائل هستند متاسفانه بیشترین حق کشی و ظلم به ایشان در حال اجرا است و این درد ناک است که خود زنان هستند که به همنوعشان ظلم می کنند نه مرد ها!

وقتی صحبت از برابری و حقوق یکسان میکنند در واقع اصل را بر بدبختی و گرفتاری خود می نمایند. این چه برابری است که اصرار به آن دارند. کدام مؤسسه و شرکت است که حقوق یکسان برای زنان و مردان را فراهم سازد ،همواره زنان بعنوان نیروی انسانی ارزان بکار گرفته میشوند و متاسفانه با هزاران حربه ی گوناگون در بخش های عظیم تبلیغاتی نیز  برای عرضه کالا هایشان بکار گرفته می شوند.

برهنگی، ساده ترین و بیشترین استفاده ابزاری از زنان است و  تا زمانی که زنان به سادگی تن به این گونه امور بدهند باید در انتظار خشونت های بیشتر هم باشند . هر لحظه در جهان چندین جنایت بر علیه زنان صورت می گیرد که طلاق کمترین آن است اما باید گفت سرآغاز بیشتر این جنایات طلاق و نداشتن کانون خانواده و امنیت است . زنان این نیمه مهم جامعه بشری باید در امنیت و آسایش بسر ببرند تا اسباب آسایش و امنیت را برای فرد فرد خانواده بوجود بیاوند مرد خانواده با آرامش به خانه بیاید و فرزندان نیز در کمال امنیت و آسایش پرورش یابند . این حق اصلی زنان است و چنانچه این امنیت از او گرفته شود و یا او بخواهد خودش تغییری در این روش از زندگی بوجود بیاورد در واقع تلاشی سخت برای تغییرغریزه و تحولی در خلقت است . باید قبول کرد زایمان مرد همانقدر نا بخردانه است که کلاغی را برای نگهبانی گله برگزینیم و یا تلاش کنیم،میمونی به سخن در بیاید و حرف بزند، اینکه میان این همه مشاغل مورد نیاز بانوان و شایسته برای شخصیت او اصرار به کاری داشته باشد که شأن و شخصیتش زیر سؤال برود و یا امنیتش در جامعه مورد تهدید قرار گیرد ،خود دلیل نابخردی او است و از شخصیت دانا و هوشمند او بدور است. اصراربرای اینکه کاری مردانه را انجام دهد مانند رانندگی تریلر و یا راندن اتوبوس و یا حتی جنگیدن کنار مردان و سربازان یا راندن لیفتراک و یا تراکتورو یا دستفروشی و ...گرچه در ظاهر شاید هیچ مشکلی نداشته باشد اما در واقع ظلمیست که زنان در حق خود می نمایند. و تنها بهانه هم این است که مگر چه ایرادی دارد. در بیشتر کشور ها مشاغلی مانند رفتگری و یا تعمیرات ساختمان و کارگری ساده نیز به زنان داد میشود و ایشان بدلیل مشکلات معیشتی و گرفتاری های اقتصادی ناچار به این کار ها، نیز تن در می دهند. زنی که همسر بیمار و یا فرزندانی چشم انتظار دارد، ناچار است تن به این گونه مشاغل دشوار نیز بد هد   تا مشکل مالی خود را برطرف نماید . زنانی که به سختی کار میکنند کم نیستند اما در مقابل هستند زنانی که کانون خانواده و امنیت خود را به سادگی به خطر می اندازند و با درشتی و خشونت در مقابل همسر خود سعی می کنند تا چیزی را بدست آورند که باید هزینه گرانی را در مقابلش بپردازند.

هرگز هیچ مردی نمی تواند به اندازه یک مادر دلسوز فرزندش باشد و هرگز هیچ زنی نمی تواند به اندازه یک مردی مدافع حقوق خانواده اش در مقابل سختی ها باشد اگر هر یک دچار نقصانی شوند یک جای کار می لنگد!

باید زنانی که پس از سالها زندگی مشترک رو به اشتغال و کار در بیرون از منزل   می آورند و با مخالفت همسرشان رو برو می شوند بپذیرند که همسرشان زن شاغل نمی خواسته  و به این گونه زندگی علاقه ای ندارد و اگر به ناچار تن در می دهد بیشتر برای حفظ ادامه زندگی است و نباید طرف مقابل احساس خود بزرگی و خود رای نماید . او نیز شایسته است تا قدم هایش کوتا هتر و منطقی تر باشد و حفظ احترام دو طرفه باشد . توهین ، تحقیر و تهدید ،روش منطقی برای ادامه زندگی  مشترک نخواهد بود . ذکاوت و مدیریت شایسته یک بانوی زیرک است. جدایی و ترک کانون گرم خانواده آغاز بیچارگی و تنهایی و تحقیر شدن خود زنان است . بخصوص در ایران و یا کشور های مسلمان که هنوز این پارادکس حقوق شهروندی معنای واقعی خود را پیدا نکرده است. تنهایی و نگاه های حریص اطرافیان و خلاصه همه و همه فضای ناامن و دشواری را برای یک زن تنها و یا صاحب اولاد بوجود می آورد که نشان میدهد بازنده واقعی همان زن است.

جامعه ای که کمتر جوانی به دلایل گونا گون حاضر است ازدواج نماید بستر مناسبی نیست که زنان خورا بدان بیندازند.

وقتی دلسوزانه به موضوع اشتغال زنان می نگریم در بسیاری مواقع ناچار، حق را به ایشان می دهیم ،چرا که با توجه به هزینه های فراوان زندگی و شرایط بد اقتصادی چاره ای نمی ماند،بخصوص برای زنانی که می خواهند دوشادوش همسرشان چرخ کند اقتصاد منزل را بچرخانند اما باز نکته تربیتی و اخلاقی این است قرارنیست شغل مورد نظرشان همانی باشد که آنها می پسندد و یا دوست دارند گاهی وقتها ناچار هستند مسائل مهم دیگری از جمله شرایط محیط کار ،زمان و ساعت کار و مسائلی از این دسته را نیز مورد توجه قراردهند و شاید به لحاظ درآمدی، آنچه مورد نظرشان است نباشد اما برای حفظ کانون خانواده که اهمیتش بسیار زیاد تر از درآمد حاصله از کاری است که باید بدان تن در بدهند. در غیر این صورت تشنج و اختلاف بین خانواده ها بالا می گیرد و متأسفانه طلاق راه حلی است که در بیشتر مواقع به ذهن این افراد میرسد.

تحقیر کردن همسر، توهین به او یا شغلش و یا جایگاه اجتماعی اش یا  مقایسه او با دیگران آسیبی وحشتناک به پیکره خانواده وارد میسازد که کمتر امکان باز سازی آن وجود دارد.

هرگز از جملاتی مانند تو لیاقتش را نداری ،قربان مرد های مردم بروی ، ما که چیزی نداریم ، این چه زندگیه که ما داریم ، مرد مردم مرده توهم ...و...اگر می خواهید آرامش داشته باشید نباید در مقابل همسرتان استفاده کنید. حتی اگر حق با شما هم باشد !در نظر بگیرید این  همان مردی است که روزگاری عاشقانه وارد خانه مهرش شدید ولی امروز به هزار و یک دلیل بخصوص مسائل اقتصادی و معیشتی او نیز مانند هزاران مرد دیگر دچار بحران شده و در سختی های زندگی مانده، از در سازش و نرمی و یاری به او و تقویت شخصیتش برآئید ، اجازه ندهید فرزندانتان به همسرتان درشتی کنند و هرگز در مقابل دید فرزندانتان به همسرتان توهین نکنید بحث و گفت و گو های شما در مقابل چشم فرزندانتان موضوعی نیست که آنها فراموش کنند و دردراز مدت بر علیه شما بکار می بندند. اگر فکر می کنید که فرزند شما نمی فهمد و یا حق را به شما می دهد کاملاً در  اشتباه هستید ،جالب این است که در بیشتر جوامع  شرقی، بخصوص ادیان اسلامی زنان بشدت فرزندمحور میشوند و بعد از تولد فرزندشان بطور کلی فراموش میکنند که همسری هم دارند و تمام توجه شان به فرزندشان می شود و وقتی به خودشان می آیند که همسرشان راهی مسیر دیگری شده و آنها نیز می خواهند تلافی کنند و با همین بیان که من هم حق دارم و خسته شده ام از اینکه فقط در خانه بودم و بچه ها هم بزرگ شدند،  می روند تا فصل جدید را در زندگی خود شروع نمایند. درست زمانی که فرزندان و یا حتی همسرشان بشدت نیاز عاطفی به بودن کنارشان را دارد.

مرد ها بعد از مدتی سرخوشی و سرگردانی های دوران جوانی در میانسالی بیشتر نیاز به بودن کنار همسر و خانواده را دارند و این بهترین زمان برای اصلا ح و حل مشکلات است . بازگشت به گذشته و توجه به آنچه روزگاری بین شما پیش آمده بیشتر باعث درگیری های بی فایده آینده میشود.

برای چند دقیقه چشمانتان را ببندید کدام یک از دوستان و اقوام خواهر یا برادر و یا مادر حتی پدر می تواند میزبان شما و مشکلات بعد از طلاقتان باشد چقدر می توانید نقش مادر و پدر را همزمان برای فرزند یا  فرزندانتان داشته باشید آیا بهتر نیست عاقلانه همین زندگی را مدیریت کنید و نشان دهید که می توانید آنچه سالها برایش تلاش کرده اید را به سادگی از دست ندهید .

فکر کنید همسرتان دچار یک بیماری شده و یا بدلیلی به حبس افتاده و یا مشکل روحی برایش پیش آمده آیا این آن مشارکت و همیاری بوده که ابتداء زندگی بدان تعهد نمودید . آیا حاضر هستید تا با کنار کشیدن از این زندگی نشان دهید که پیروز شدید و برنده بازی شما هستید! این چه بردی است که بدان باید افتخار کنید. بعد از سالها با هم بودن، سختی کشیدن ،همسر بودن و همراه بودن این چه سودی است که بدان دل خوش می شوید. لحظه ای بیندیشید، فرزند تان در بهترین شرایط در مقابل خانواده همسر آینده اش چه پاسخی خواهد داشت وقتی شما و همسرتان کنار هم نباشید. خوشبختانه ما ایرانیان همواره به لحاظ عاطفی بشدت احساسی عمل می کنیم و حتی در ادبیات خود می گوئیم از محبت خار ها گل می شود . خواهرم این را من بعنوان یک دوست و برادر کوچک عرض میکنم مشکلات اقتصادی و معیشتی آفت بزرگ خانواده ها شده و متاسفانه چشم و هم چشمی و نادیده گرفتن واژه زیبای عشق و محبت باعث شده تا ما از هم دور شویم .  برای ارزشهایی که برای آن روزگاری از خیلی چیز ها گذشتیم به سادگی نگذریم و قدر زندگی مشترکتان را بدانید . مرد ها پسر بچه های کوچکی هستند که شما می توانید خوب با آنها زندگی کنید کافیست دوستشان بدارید هر چقدر هم که بزرگ شده باشند اگر به موقع ترو خشکشان کنید همیشه در کنارتان هستند و زندگی شیرین است . شکستنشان بی شک شکست با خود شما را به همراه خواهد داشت . کافیست یک بار  برای کسب حقوق خود اقدام کنید...اگر منصف باشید می پذیرید که مردتان در بسیاری موارد از خیلی ها مرد تر است.

التماس دعا

 جعفر صابری

[ دوشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۵ ] [ 15:22 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
 

جعفر صابری.مرد من نمونه است،زن من تو دنیا تکه...

 
جعفر صابری.مرد من نمونه است،زن من تو دنیا تکه...
 
 

مرد من نمونه است،

                                                                                             زن من تو دنیا تکه...

مردت رابغل کن و با شوق بگو تو بهترین مرد دنیا هستی من اگه صدبار به دنیا می آمدم بازم زن تو می شدم تو بهترین هستی و من عاشقتم تو بهترین همسر و بهترین پدر هستی تو تمام تلاشت رو میکنی که ما خوشبخت باشیم!این را بگو و به این واژه ها ایمان داشته باش. با همین چند کلمه تو تا ابد صاحب مردت میشی و اون هرچقدر هم بد باشه از این همه محبت شرمنده تو میشه و باورکنید او نیز عاشق شما میشه و هزار بار بیشتر برای خوشبختی شما تلاش میکنه ...نه نگو...بجاش بگو ول کن بابا تو لیاقتش رو نداری من اگه زن هرکی میشدم هزار بار بیشتر از تو منو خوشبخت میکرد!تو پدر خوبی نیستی و بلد نیستی با بچه  ارتباط بر قرار کنی، بچه می ترسه با تو حرف بزنه، شده یکبار ما رو ببری سینما ، تاحالا رفتیم تو پارک یه شام مثل مردم بخوریم؟ گاهی وقتا نمیدونید تأثیر این حرفها چقدر زیاده و وقتی چشمهاتون رو می بندید و دهانتون رو باز میکنید نمیدونید چگونه آتش به زندگی قشنگتون میزنید ، حتی اگه همه ی این حرف ها هم درست باشه با این ادبیات هرگز به نتیجه مطلوب نخواهید رسید و جز نفرت و کینه و تنفر در قلب مردتان هیچ چیز را زنده نمی کنید.وای، وای اگر این گونه بیانات هم در مقابل چشمان فرزندانتان باشد .درنگ نکنید که بازنده واقعی این زندگی شما خواهید بود و فرزندانتان را نابود میکنید نکته درد ناک این است که نه تنها فرزندانتان را بلکه فرزند فرزندانتان را نیز به ورطه نابودی می کشاند. امان از بد دهنی و یا دست درازی روی مردتان، کم نیستند مرد هایی که در مقابل همسرشان سکوت میکنند تا شاید این گونه کانون گرم خانواده را از نابودی دور نگه دارند و زنانشان با بی شرمی دست برروی این مرد بلند می کند و او سکوت میکند ...و فرزندتان می بیند این چه زندگی خواهد بود اگر به دادش نرسید.وای بر زنی که هر لباسی را بپوشد وهر طور دلش میخواهد آرایش کند و بگوید همین هست که هست به هیچ کس هم ربطی ندارد ...من اینم، میخواهم این طور باشم ...باور ندارید اما هستند ...و مردش نه از روی بی غیرتی که از روی انسانیت می ماند با این زن که  هنوز خرجیش را از مردش میگیرد چه برخوردی کند... باور کنید جنون ،یک آن است و به همین سادگی است که یک جنایت اتفاق می افتد و یا کمترینش جدایی است و سرخوردگی فرزندتان! فرزندی که برای داشتنش بسیار تلاش کردید و ریشه جانتان است .بسنجید چه شغلی و چه درآمدی بالاتراززندگی مشترک و آسایش در کنار همسر و فرزندتان است . اما اگر انتخاب شما این است روش انسانیش را برگزینید نه...                          

با پرخاش و بی ادبی و تهدید و توحین، انسانی بایستید و مسیر زندگی را جدا کنید ...نشه یک وقت باور کنی، مردی که می دونه تو همسر داری و زندگی و صاحب بچه هستی، مردی که امکان داره تورا خوشبخت تر از همسرت کنه ،این نامرد اگه ذره ای مردانگی و انسانیت حالیش بود به تو نزدیک هم نمیشد چه برسه به  اینکه پیش بده تورا خوشبخت میکنه و تو حیفی و از این حرفها...مرد اگه خوب بود که مرد خودت  بابای بچت بود دیگه!تو اگه میتونستی درستش کنی همین اولی را درست کن که ریشش هم پیشت گیره!

 و اما تو برادر، کجای آسمان خدا می لرزد اگر هر روز به همسرت بگویی دوستت دارم و عاشقت هستم و تو زن آرزوهایم هستی و اگر تو نبودی من تنها ترین مرد دنیا بودم. چه می شود هراز چندی به یاد زمان جوانی و نامزد بازی بروی و همسرت را بدزدی و بروید یک جای دنج خلوت کنید. چه میشود هر روز بدنش را نوازش کنی و نازش رابکشی نترس او هرچقدر هم بد باشد از نوازش تو خوشش می آید و ای برادر اگر تو برایش پیام عاشقانه نفرستی و جملات زیبا ننویسی او بدنبال این جمله ها در جای دیگری می گردد . کار و زندگی بسیار ارزشمند است زندگی سخت است اقتصاد مردم را نابود کرده بخصوص قشر آسیب پذیر جامعه را ،اما زن و بچه تو چه گناهی کرده اند که باید قیافه شش در چهار تو را همیشه خشمگین ببینند. برادر من، عزیز من، مردی گفتن زنی گفتن تو بسلامتی مرد خونه هستی باید سنگ صبور باشی بی خیال اگه همسرت یه چیزی هم گفت بخند و زیر سبیلی رد کن .وای بر مردی که چشمش دنبال این و اون باشه و خدای ناخواسته زنش را با دیگران مثال بزند  ،بزرگوار اگه دوست نداری زنت مسیر خطا را در زندگی برود تو هم نرو، فرق نمی کنه چه مرد و چه زن هر دو باید قداست خانواده را حفظ کند . سالار اگه دیدی رفیقت از زنها بد میگه  برو دست زنت رو ببوس که یه فرشته است، بذار فرشته بمونه ...اگه دیدی زنی در مسیر زندگیت قرار گرفته انسان باش کمکش کن تا در مسیر درست قراربگیره با همسرت صحبت کن تا اون کمکش کنه و با هم به آینده یک انسان که میتونه یک جامعه رو نابود کنه کمک کنید نه اینکه خودت در مسیر غلط قراربگیری .برادر دنیا خیلی کوچیکه بزنی دری را میزنند  درت را... این زن اگه زن زندگی بود  با تو نبود...چرا خودت را گول میزنی چطور دلت میاد حق زن و بچت را خرج این آدم کنی ؟

خلاصه از دست من و نوشته هایم دلخورنشوید مرحوم زنده یاد پدرم می گفت پسرم قدر دوستی را بدان که چون آیینه روبرویت حرفها را میزند و نه مانند شانه پشت سرت مو به مو می گوید!

حق یارتان باد

مارا هم دعا کنید

 

جعفر صابری/ الو هستی؟

تاریخ : شنبه یازدهم دی ۱۳۹۵ | 19:51 | نویسنده : خبرنگاران

جعفر صابری/ الو هستی؟

 
جعفر صابری/ الو هستی؟

الو هستی!

یه  وقت ها یی  بوده که با یکی کار داشتیم و فکر میکردیم همه ی مشکلاتمان با یک تماس با او  حل میشه  ولی وقتی زنگ زدیم شنیدیم! مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد،  تماس  شما از طریق پیامک  به او منتقل می شود...و یا بوق اشغال و یا بوق و موزیک انتظار شنیدیم و لی خبری نشد که نشد...

تا اینکه با دل شکسته و نا امید ،ته دلمون گفتیم

 

خدایا خودت کمک کن...وهمه چی درست شد...

 

درست مثل حال آن شب مجنون که :

 

 یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
 

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
 

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
 

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
 

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

– شعر از: مرتضی عبداللهی

باید در سجاده عشق یار نشست و  و با دل شکسته گفت: خدایا خودت کمکم کن! تا کمکت کنه وگرنه در خونه ی این و اون رفتن جز رو سیاهی به همراه نمیاره...

 

مولا نا زیبا میگوید:

با درد بساز ،چون دوای تو منم   

                درکس منگر،که آشنای تو منم

گر کشته شوی مگو که من کشته شدم    

    شکرانه بده که خون بهای تو منم

 

گاهی وقتها خدا آنقدر دوستمان دارد که تمام دوست داشتنی هایمان را از ما میگیرد تا فقط جا برای دوست داشتن خودش بمونه! بفهمونه  و نشون میده که مادر ، پدر ، خواهر ، برادر ، یا همسر ، فرزند و دوست ...هیچ کدام به اندازه  خودش ما را دوست ندارد و وقتی دردی داریم هیچ مال دنیا یی نمی تونه به  ما کمک کنه.خیلی وقتها ما آدمها آنچه داریم را نمی بینیم و دل به یه چیزهایی خوش می کنیم که حتی ارزش نگاه کردنش را هم نداره. خیلی وقتها خیلی چیزها را داریم مثل آرامش ،آسایش، سلامتی خود و اطرافیانمان ،ولی نگرانیم و دنبال چیزهای دیگه میگردیم و خلاصه یک وقت به خودمان می آییم که همه چیز را از دست داده ایم . مرحوم پدر بزرگم  بعد از مرگ  مادر بزرگم میگفت بچه از مادر یتیم میشه و درستشم همینه مرد خیلی مهمه ولی تهش در گیر امور بیرونه خانه است  و آرامش و آسایش خانه و گرمایش به وجود مادر خانه است ،بچه ها حتی مرد خانه وقتی به خانه میرسند اولین چیزی که بهشون آرامش میده بوی خوب نهار و یا شامی که به محض باز کردن در خانه به مشامشان میرسه ، موقع خواب هرچقدر هم که بزرگ شده باشند باز برطبق عادت  دوست دارند مادر بهشون سربزنه و جای خابشان را درست کنه و یا صبح ها با صدای مادرشون بیدار بشن و پای سفره صبحانه که مادر فراهم کرده بنشینن و خلاصه  اگر شده یه لقمه نون و پنیر هم مادر برای میان وعده ی روزشان بگذارد و اگر مریض بشن این مادره که دلسوزه و بهشون میرسه...حتی خود آقای خونه...اما همین مادر با تمام پر رنگیش تو زندگیامون  یه وقتایی خیلی کمرنگ میشه و اون وقتی که خودش سعی میکنه پرنگ بشه ،میخواد به چشم بیاد و دیده بشه از زندگی یکنواخت خسته میشه و میگه مگه من چیم از دیگرون کمتره ، همیشه یه دیگرونی هستند و این طوری میشه که یواش یواش غذا ها حاضری میشه و از رستوران سفارش میدن و شبها هم یه چیزی همینجوری درست میشه و فرداش هم آقای خونه غذایی برای بردن نداره و با دوستاش میره رستوران و بچه ها هم با پول توجیبیشون میرن فسفوت و خلاصه اجاق خونه کم کم سرد میشه... خانم خونه گاهی وقتها بعد از بچه ها و یا حتی مرد خونه به خونه میرسه و از بس خسته اس دیگه حس رسیدگی به بچه ها را نداره و بچه ها هم که بزرگ شدن خودشون میرن میخوابند و این درست زمانی است که بچه ها یا به سن بلوغ نزدیک شده اند و یا دوران نوجوانی و جوانی را طی می نمایند و چند برابر کودکی نیاز به توجه و مشاوره دارند  چرا که سن بحران و انحرافات اخلاقی  ودرست از همین جا شروع میشود و اگر آغوش گرم خانواده و محبت فرد فرد اعضاء خانواده بویژه مادر نباشد ایشان به آغوش نا امن دیگری مانند مواد مخدر و یا دیگر بزهکاری ها ی اجتماعی پناه می برند...یه نوشته دیدم که به نقل از رابرت مرداک مدیر شبکه ماهوارای فارسی 1 که گفته بود برای نابودی ایران باید در خصوص کلمه ی مقدسی به نام خانواده  هزینه کرد و من قصد دارم تا موضوع مادر را در دستور کار خود قرار دهم ،در ایران مادر خانواده همه چیز را مدیریت میکند و اگر مادر را به لجن بکشیم تمام این جامعه به لجن کشیده خواهد شد، راستش من این جمله را در شبکه های اجتماعی دیدم و نمی توانم منبع آن را تأیید و یا رد کنم ،اما آمار وحشتناک طلاق را نمی توان انکار کرد.وجود شبکه های ماهورای و این روز ها شبکه های اجتماعی بدلیل عدم فرهنگ سازی بین مردم، باعث سرد شدن  روابط خانواده ها شده و متاسفانه آمار جدایی بین همسران و فرزندان بیشتر در خانواده هایی به چشم میخورد که بیش از ده یا پانزده حتی بیست سال است که زندگی مشترک دارند. و این درست زمانی است که هر دو زن و مرد به شدت نیاز به وجود یکدیگر دارند اما بدلیل عدم فر هنگ سازی درست در جامعه به خصوص توسط ما ارباب جراید فاجعه ای به نام جدایی در خانواده ها  هر روز بیشتر میشود . قبح موضوع طلاق و جدایی، بطور کل در خانواده ها از بین رفته و قناعت ، صبر و توکل و خلاصه خدا کاملاً فراموش شده و همین  مسئله در بیشتر خانواده ها بحران ساز شده است. موضوع اقتصادی و شرایط نا بسامان  جامعه هم مزید بر علت است و به همین دلایل افسردگی، اضطراب ،خشونت و پرخاشگری در بین  بیشتر خانواده ها وجود دارد و باید عدم آشنایی با موارد جنسی را مزید بر علت دانست  که تبدیل به  معضل  روابط جنسی  می شود و خود بهانه ای  برای سردی بیشتر همسران میشود.

 ادبیات غلط و حتی گفتار ناشایستی که  نه تنها در شبکه های ماهواره ای بلکه صدا وسیمای ما رایج است و نامش را ادبیات مردمی می گذاریم نتیجه بسیار غلطی را به همراه می آورد که این گونه گفتمان در خانواده ها رواج می یابد . حقم را می خواهم، مهریه ام را بده ، این حق منه ، و خیانت مرد ها ،روابط  غیر اخلاقی دوطرف و خیانت،همه و همه بدان دلیل ساده است که خدا را فراموش کرده ایم ؛و دیگر اتصالمان به ارزشهای خدایی کم رنگ شده است . به دنبال یکی هستیم واین یکی را نمی شناسیم . سینمای ما برای داشتن مخاطب بیشتر سعی به بیان هر واژه ای می کند تا مخاطب لبخندد بزند و حتی قسمت های مهم  فیلم که این گونه بیانات  و صحنه ها را دارد در آگهی ها بیشتر تکرار میشود  تا فیلم پر بیننده تر شود. دیگر این روز ها کسی به فکر سنت ها و باور های ارزشمند  رایج بین خانواده ها نیست ؛و عجبا بشدت به ایرانی بودن و داشتن فرهنگ تاریخی مان می نازیم. هیچ مناسبت و یا روزی را که در شبکه های اجتماعی بیان می شود را فراموش نمی کنیم و بشدت به آن توجه داریم  با تمام ریزه کاریهایش حتی در مدارس و سر کلاس درس برای بچه هایمان شب چله می گیرم و لی در خانه و خانواده نه... بی خبر از اینکه همه ی این سنت ها برای داشتن خانواده و عشق به خانواده و فرزندان است میلیار د ها ثروت و دارایی به یک دانه انار نمی ارزد که شب چله بدست بانوی خانه دانه دانه شده و در بشقاب های خانه قرار میگیرد. بی خبر از حج، به حج میرویم بیخبر از اینکه به کج میرویم.

 تا فرد فرد مان نخواهیم درست نمی شود و باید بپذیریم که این مسیر ،راه بی بازگشتی است که مارا ابتدا از خود و بعد از خانواده دور می سازد . چه مرد خانه باشی چه زن، باید بدانی که ستون خانه  و خانواده تو هستی و این سقف بر دوش تو استوار است دوشی که گاه با گذشت و گاه با صبر و حوصه باید لرزش های چند ریشتری خانواده را از سر بگذراند تا سقف بر سر اعضا ی خانواده نریزد.

 یا حق...

جعفر صابری

 

جعفر صابری

تلفن را الکساندر گراهام بل اختراع کرد

 اولین خط تلفن را به خانه معشوقه اش "آلساندرا لولیتا اوسوالدو "

وصل کرد. در هر تماس او را با نام کاملش میخواند.

گراهام بل مدتی بعد نام معشوقه اش را کوتاه کرد

 "آله لول اس"!

و دفعات دیگر نیز کوتاهتر: الو.

از آن پس بل با گفتن "الو" تلفن جواب میداد.

بل به چند نقطه شهر خط تلفن کشید و انسان ها مانند بل موقع زنگ زدن تلفن "الو" می‌گفتند.

امروزه از هر نقطه دنیا صدای "الو" شنیده می‌شود اما بیشتر افراد ماجرای الو را یا نمی‌دانند و یا اصلاً کنجکاوی هم نمی‌کنند.

[ شنبه یازدهم دی ۱۳۹۵ ] [ 19:53 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

نمایشنامه دینامیت

 

متن کامل نمایش نامه برای تمرین و اجراء گروه  های هنری 

 

از : یان دردا ( نویسنده چک )

 

ترجمه : مهندس کاظم انصاری

 

برداشتی آزاد از: جعفر صابری

 

 

 

 

 

دینامیت

دینامیت

ناشر: آشتی
زبان: فارسی
رده‌بندی دیویی: 8fa2.62
سال چاپ: 1386
نوبت چاپ: 1
تیراژ: 3000 نسخه
تعداد صفحات: 22
شابک 10 رقمی: 9645534429
شابک 13 رقمی: 9789645534422
کد کتاب در گیسوم: 1434275
شناسنامۀ کتاب

 

 

 

 

مقدمه :

دینامیت نوشته یان دردا نویسنده چک به سال 1341 در مجموعه ای با نام کتاب هفته(کیهان هفته) به چاپ رسید ، ترجمه این متن که توسط جناب آقای مهندس کاظم انصاری صورت گرفته بود آنقدر به نظرم زیبا آمد که تصمیم گرفتم در اولین فرصت آن را برگردان نموده و با برداشتی آزاد تبدیل به نمایشنامه کنم ..... این تصمیم از سال 1367در ذهن من جای داشت و بعد از مطالعه و بررسی و بحث فراوان با تنی چند از دوستان و سروران عزیز و ارجمند تصمیم به تهیه متن حاضر به این شکل گرفته شد که امید دارم مورد قبول قرار گیرد .

شب 15 خرداد 1371 تهران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاصه داستان

فرانس ملیک مسؤل انبار یک معدن است ، او به خواهش تنی چند از دوستان و همکارانش حاضر می شود مقداری دینامیت را هر هفته در اختیار آن ها قرار دهد ، تا بتوانند به ماشین جنگی آلمانیها آسیب وارد نمایند .

در این میان بتوشکا همسر فرانس از خود گذشتگی فراوانی نشان می دهد ، و با یک حرکت منطقی و شجاعانه ضمن استقامت فراوان در مقابل شکنجه های گشتاپو ، خود را قربانی می کند تا همه ی آنها را به نابودی بکشد .

نقش ها :

فرانس ملیک

بتوشکا

ژوزف کارانت

ماریا

مارتینک

یاردایهنه

کارداس

هاوارنیک

مدیر معدن

افسر آلمانی

چهار سرباز مسلح

 

صحنه :

اتاقی با یک میز نهار خوری که چهار صندلی به دورش گذارده شده یک صندلی در کنار شومینه بر روی پیش بخاری چند مجسمه و یک مجسمه از عیسی مسیح تختخواب در گوشه ای از صحنه کنارش صندلی چوبی دیگری است . چند ظرف آشپرخانه که به دیوار آویزان است و یک پنجره طوری که نیمی از آن دیده می شود  درب و وسایل دیگر که در یک اتاق می باشد ، ( زنی که با لباس بلند در حدود چهل پنجاه ساله پیشبند بلندی جلوی پیراهن بسته و روسری خود را محکم بسر پیچانده با یک تشت پر از لباس که تازه شسته وارد خانه می شود ( بتوشکا ) در حالی که زیر لب آهنگی می خواند تشت را کنار اتاق می گذارد و در حالی که سعی می کند لباسها را بر روی بندی که در گوشه دیگر اتاق آویزان است بیندازد شروع به حرف زدن می کند ...

بتوشکا :

چه هوای سردی . استخوان آدم هم یخ می بندد ... این زمستون لعنتی هم تمام نمی شه ! ( با تعجب و کمی دلخوری ) پس چرا فرانس نیامد ؟ ... ساعت از پنج هم گذشت .

( صدای در بتوشکا به طرف در می دود پشت در زنی با لباس ساده و تشتی در دست که حدود پنجاه سالی هم سن دارد ( ماریا )

.... ادامه ...


ادامه مطلب
[ پنجشنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۵ ] [ 22:48 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری /

تلگرامی...

پنج شنبه 25 آذر 1395
 
جعفر صابری /

تشکر...





جعفر صابری

بیشتر معتادین  هر وقت به آنها می گویید شما دچار اعتیاد هستید با لبخندی بر لب تمسخر آمیز نگاهت میکنند و میگویند چی فکر میکنی من معتادم؟ گیرم که این طور باشد هر وقت بخواهم به آنی میگذارمش کنار! دست خودمه، تو نگران نباش برای چند لحظه است و...بله  ! ولی او معتاد است و نمی خواهد باور کند .

اما اعتیاد چیست؟

بدون شک بیشتر ما به موضوع و یا موضو عاتی اعتیاد داریم و این بیماری را بدون آنکه بخواهیم بپذیریم در خود تقویت می کنیم ،تعجب نکنید اعتیاد میتواند یک سری عادات خاص باشد  خوب یا بد ،اینکه  گلدان گل را روی کدام میز بگذاریم و یا مسواکمان باید کجا باشد هم می تواند اعتیاد شود که بشدت به وسواس نزدیک می شود و لی بدلیل اصرار به اجرایش و تکرار آن برای ما ساده و بی اهمیت می شود همین موضوع ساده و بی اهمیت از نگاه اطرافیانمان گاهی بسیار درد ناک است و آنها را رنج زیادی میدهد ،شکل زشت و بد اعتیاد که بیشتر ما فکر میکنیم این تنها نوع اعتیاد است اعتیاد به مواد مخدر و یا حتی سیگار است که به آن نوعی بیماری هم میگویند و این روزها معتادین را بیمار خطاب می کند،اما همین ارتباطات تلگرامی و یا اینترنتی و خلاصه داستان گوشی های همراه و پیام زدن و پیام گرفتن هاهم نوعی اعتیاد است که با کمال تعجب هیچ کس آن را اعتیاد نمی داند و لی همه ی مبتلایان به آن معتاد هستند ، حتی آمار وحشت ناکی در انگلستان  نشان میدهد که بیست و چهار درصد از مردم  حتی مسواک نمی زنند تا مگر از موبایلشان دور نشوند!

این روز ها رابطه های  زن و شوهر ها هم تلگرامی شده و پیام هایشان را از طریق تلگرام به هم میرسانند و جالب تر اینکه  بیشتر وقتها حتی دیگر از نوشتن نیز کمک نمی گیرند و از تصاویری موجود در سیستم بهرمند می شوند و این اشکال هر کدام یک یا چند معنی دارد که مخاطب باید بسته به متن تشخیص بدهد که چه پیامی مورد نظر ارسال کننده است .

متاسفانه بیشتر دوستان و عزیزان نیز چنان در گیر این موضوع تلگرام و شبکه های اجتماعی هستند که حضورشان در گرو های اجتماعی اگر لحضه ای با تاخیر مواجه شود چنان با عجله خود را به جمع می رسانند و اعلام تاسف میکنند که آدم می ماند راستی راستی باورشان شده که این یک شغل است و کار بسیار مهمی در حال صورت گرفتن است!

تو این روزا ما آدما گل نمی دیم به دست هم از یادمون...

تو این روزا ما آدما
گل نمی دیم به دست هم
از یادمون داره میره
دلتنگی های دم به دم

این روزا دیگه همه جا
صحبت بی وفاییه
ورد زبون آدما
تنهایی و جداییه

هرکی به فکر خودشه
همدلی معنا نداره
حتی دیگه بی بهونه
عشق میره تنهات می ذاره

یکی بیاد داد بزنه
که دوره دوره ی وفاست
دشمنی معنی نداره
دنیا پر از صلح و صفاست

من می مونم تا که نگن
عشق دیگه بی دووم شده
من می مونم تا که نگن
دوره ی عشق تموم شده

من می مونم تا که بگم
دوست داشتنم حقیقته
برای اعتبار عشق
همین خودش غنیمته
همین خودش غنیمته

یکی بیاد یکی بیاد
تا آخر عاشق بمونه
دلزده و خسته نشه
دل کسی رو نشکونه

من می مونم تا بدونم
عاشق و با وفا کیه؟
تا که دیگه کسی نگه
یک دل با صفا چیه؟

یکی بیاد یکی بیاد تا آخر عاشق بمونه
دلزده و خسته نشه دل کسی رو نشکونه

من می مونم تا بدونم عاشق و با وفا کیه؟؟
تا که دیگه کسی نگه یک دل با صفا چیه؟؟

یکی بیاد یکی بیاد تا آخر عاشق بمونه
دلزده و خسته نشه دل کسی رو نشکونه

من می مونم تا بدونم عاشقو با وفا کیه؟؟
تا که دیگه کسی نگه یک دل با صفا چیه؟؟

 

و راستی راستی عشق و دوستی خلاصه  شده به چند تصویر و عکس  که مدام در شبکه های اجتماعی کپی و دست بدست میشود . و با چند پیام متاسفم ، این جای تاسف دارد ، باید کاری کرد ، و از این پیام ها و یا تصاویری  مانند این تایید  یا حتی رد می شود و حتی زحمت نوشتن یک متن کامل را هم به خودمان نمی دهیم از دوستی می پرسیم خوبی خوشی چه خبر؟ و او برایمان  این تصویر را می فرستد که یعنی خوب هستم.

 

 

 

 لااقل معتادین برای لذت بیشتر با هم از یک مواد مصرف میکنند و یا سرنگ خود را برای تزریق به دست دوستشان میدهند اما این اعتیاد بشدت خلوت میطلبد وعجیب اینکه هر کس  فکر میکند همان زمان که در گروه است کل گروه او را می بینند و ری اکشن  های گونا گون را از خود بروز می دهد.

 بعضی ها با موبایلشان می خوابند و با همان هم بیدار میشوند و کم نیستند زنان و شوهرانی که با دیدن رخ صفحه موبایلشان چشمشان را در پاسی از شب می بنددند و قبل از طلوع خورشید هم با دیدن همان صفحه موبایل از رختخواب برمیخیزد.

به قول معروف :

چنگی به دل نمیزنه این روزا عشق و عاشقی

از ته دل برات بگم نمونده قلب صادقی

اونا که اهل دل بودن دلو گذاشتن زیر پا

بی سر و سکه مونده دل شکسته بازار وفا

عاشق خوب شهرمون معرکه بود رنگ چشاش

تو این روزای قحط عشق راستی عجب خالیه جاش

یادش به خیر که عشقشو از دل و از جون میخرید

نگاه گرم یارشو به قیمت خون میخرید

اما تو این روزا که دل منگوله ی عروسکاست

واژه ی خوب عاشقی بازیچه ی آدمکاست

تو حجره های رنگارنگ تجارت دل میکنن

بعد یه چشم بهم زدن عشقشونو ول میکنن

 از آنجا که زنان و مردان هر دو بیمار این بیماری شده اند شخصاً دعا میکنم که شفا حاصل شود و این بلای هزار بار بد تر از ایدز از بین مردم بخصوص مردم کشور ما برود، اما وحشت من از برای فرزندانمان است که در این میان چه بلایی در آینده به سراغشان خواهد آمد .نسلی سرد و بی عاطفه بدون عشق و محبت !چند هزار بار شاهد برخورد والدین با بچه ها بودیم که به نظرشان مزاحم کار مان بودن و در بر قراری ارتباط های مجازی مان مارا دچار مشکل می کردند جالب این است که وقتی  به این افراد می گوئیم چه می کنی که از تربیت و ارتباط با بچه خودت و یا همسرت مهم تر است می گوید: دارم یک متن روانشناسی و یا تربیتی در خصوص کودکان می خوانم و یا رمز همسر داری و آئین عشق ورزی به همسر را  می خوانم! و یا دارم بیزینس میکنم و کار من این است !و عجبا که یا بیشترشان مطلقه هستند و یا اساساً به هزارو یک دلیل نتوانسته اند هنوز ازدواج نمایند...نکته جالب دیگر این است که  همیشه کسانی که مشوق اصلی برای افراد  هستند و آنها را به اعتیاد های گو نا گون میکشانند خود علی رغم شور و حال اولش هرگز معتاد نیستند و معتاد هم نمی شوند ! برای نمونه میگویند همسرم نگذاشت من بیام . موبایلم را شکست ! برای من کاری پیش آمد و نشد که بیام و خلاصه داستانی را میسازند و خود را به حاشیه  موضوع میکشند و افراد احساساتی و مغرور نا خود آگاه به منجلابی که برایشان فراهم شده فرو میروند و گاهی با خشم به طرف اصلی داستان هم میگن تو لیاقتش را نداشتی و یا تو عرضه نداری و ....دیگر نمی دانند آنها برای همین اندازه که پا پیش گذاشتن بسیار هم با عرضه و با لیاقت بودن و در واقع کارشان را به بهترین شکل انجام دادند حالا این فرد معتاد است که باید از این باتلاق خودش را بیرون بکشد!و همان دوستش نظاره گر بسیار هوشیاری است که به او و بدبختیهایش مینگرد و گاه هم میگوید من که گفتم  برای همین من نیامدم و ...

چندی پیش مطلبی را خواندم که برداشتی زیبا از داستان مثنوی مولانا بود داستان شیر جنگل و خرگوش ... با عنوان این که شیرمن جای تو در چاه نیست ... این داستان که قصه بسیار زیبائی است داستان شیری است که  می نشسته تا برایش غذارا بیاورند و روزی خرگوش باهوشی به نمایندگی حیوانات جنگل  با یک ترفند شیر را در میان چاه میندازد و...این برداشت که توست دانشمند گرامی استاد سعید روح افزار نوشته شده بسیار خواندنی است . این کتابچه کوچک را انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسانده است.

 ما در کشوری زندگی میکنیم که رسماً نیمی از سال را با توجه به تعطیلات دیگر کشور ها یعنی شنبه و یک شنبه ها رسماً تعطیل  هستیم   پس  تو چه زمانی مشغول کار و کسب درآمد هستیم !

روایتی از رسول خدا است که می فر ماید رطب خورده را منع رطب نتوان و لذا حقیر نیز به همین مدار بسنده می کنم تا اینکه در اولین فرصت اول خودم از این منجلاب نجات یابم و بعد در خدمت شما باشم .

یا حق

جعفر صابری

[ پنجشنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۵ ] [ 22:10 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/ ما گلهای خندانیم


ما گل های خندانیم...

 

جعفر صابری/ ما گلهای خندانیم

 

چندی پیش دوستی از مردان نیک سیستان و بلوچستان  تصاویری از وضعیت نا بسامان  تحصیلی دانش آموزان این استان برای هفته نامه همسر ارسال نمود که بسیار درد ناک بود حتی فیلمی از یک مدرسه که تخته سیاه هم نداشت فرستاده بود که در کانال تلگرام موسسه آشتی موجود است . همین دوست عزیزمان به نکته مهمی اشاره نمود که قابل تامل است و آن این است که  همه ساله چند هزار برگ کاغذ که میتواند سرمایه ساخت دهها مدرسه شود را ما دور میریزیم و این فاجعه است ! این که سیاست دولت در حمایت از کشور و یا دولتی است بطور کل موردی است که ورود به آن به هیچ عنوان وظیفه من و یا حتی افراد غیر مسئول دیگر نیست ما  از دید خود مان و بعد انسانی داستان به موضوع می نگریم .  بیشتر معلمین عزیز به دانش آموزان اعلام می کنند که باید دفترتان را عوض کنید و یا دفتر نو بیارید و بچه ها نیز گاه با آنکه هنوز چند صفحه از دفترشان سفید است آن را دور میریزند و متاسفانه با عنایت به اینکه فرهنگ باز یافت  در کشور ما هنوز جا نیفتاد   بیشترین درصد این دفاتر در شهر ها ی بزرگ به زباله سپرده میشود و این گونه سرمایه عظیمی از کشور نابود میشود...سرمایه ای که  می تواند به بهترین شکل در سیستم آموزشی کشور هزینه شود.شاید باورش برای شما مشکل باشد اما هر برگ کاغذی که تولید و یا وارد کشور می شود هزینه ای بیش از ارزش واقعیش را به فرد فرد جامعه تحمیل می کند و این درست زمانی است که زمزمه های تحریم برای ده سال دیگر سایه خود ..


 

را بر سر همین ملت می اندازد. فرزندان این سرزمین بدون اینکه بخواهند و بدانند در گیر موضوعات بزرگی شده اند که چون ما بزرگتر ها برایشان فراهم ساختیم پس باید خودمان نیز آن را هدایت نمائیم و از بوجود آمن بحران ها ی بعدی بکاهیم ، این حقوق اولیه  همه فرزندان کشور ایران است که از تحصیل رایگان و اولین امکانات آموزشی در سراسر ایران بهره مند باشد چنانچه در قانون اساسی این کشور نیز آورد ه شد ه است معذالک جای بسی تاسف است که ما هنوز شاهد رنج و درد بسیاری از کودکانمان هستیم که برای لوازم تحصیلی و یا فضای آموزشی دچار مشکل هستند . موسسه آشتی و هفته نامه همسر بران است  تا با یاری و حمایت شما عزیزان و هموطنان گرامی اقدام به جمع آوری کمک های در همین خصوص بنماید در حال حاضر به لطف خدا هستند افرادی که مدرسه سازی می نمایند اما همین  بعضی از مدارس ما حتی یک بخاری برای گرم کردن کلاس ندارند پس می توانیم با کمک های اندک خود گامی هرچند کوچک اما کار ساز در این خصوص برداریم و به این فکر کنیم که در این سال تحصیلی شرایطی را برای یک دانش آموز هم وطنمان  بوجود بیاورید تا بهتر بتواند درس را متوجه شود.

با شعار ما گلهای خندانیم  کمک های نقدی  خود را در راستای آبادنی بخش آموزش نقاط محروم کشورمان هزینه کنیم.

 شماره تلفن روابط عمومی هفته نامه همسر در ساعت اداری در اختیار شما است تا آن گونه که تمایل دارید در خدمتتان باشیم.

09213174722

                                                     یا حق

جعفر صابری

[ چهارشنبه هفدهم آذر ۱۳۹۵ ] [ 14:31 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/دچرخه آبی

یک شنبه 14 آذر 1395

 

دوچرخه آبی

 

جعفر صابری/دچرخه آبی

 

با چشمانی پر از اشک گفت: پسر بچه ده دوازده ساله ای را ندیدید که دوچرخه آبی داشته باشد؟ او پسر من است !ده سال او را ندیده بودم سال پیش که آزادی مشروط گرفتم دیدمش در طول این مدت نمی خواستم ببینمش طاقت دیدنش را نداشتم . و یک سال ماندم کنارش به قیمت نا دیده گرفتن آزادی مشروطم و لی وقتی  از من یک جفت کفش خواست و من دیدم هزینه خریدش را ندارم ناچار باز دزدی کردم ! من یک دزد سابقه دار هستم آخرین بار 10 سال حبس و قبلش هم باز حبس بیش از پانزده سال از عمرم را در حبس بودم از بیست و دو سالگی تا امروز ،تمام جوانیم در زندان گذشت به جرم دزدی ! هروقت آزاد شدم دنبال هر کاری رفتم این ننگ سابقه دار بودن در پیشانیم بود و هیچ کس به من کار نمیداد بخصوص که جرمم نیز دزدی بود کدام آدم عاقلی مالش را دست دزد میسپارد؟ کمتر از نیمساعت از دزدیم نگذشته بود که گرفتنم و حتی نتوانستم برای بچه ام  کفش بخرم!حالا او هر روز صبح میاید دم دادسرا تا وقتی ماشین آگاهی میاد مرا ببیند!

حمید نگاهی به من انداخت و گفت : 19 سالم بود ،مادرم مرده بود پدرم زن دیگری گرفت و خانه را فروخت و رفت  قوچان زندگی کند من مدتی منزل خواهر بزرگم بودم و کار میکردم ولی شب ها منزل او بودم شما بگو چند شب منزل خواهرم باید می ماندم ...رفیق نامرد به من گفت دوتا کیف بزنیم پول پیش یه خونه مجردی درست میشه کیف سوم گیر افتادیم و ده سال حبس برام نوشتن و سی ساله بودم که آزاد شدم ،تعجب نکن وقتی گیر افتادیم به هزار کار نکرده اعتراف کردم دوستم این کاره بود بدبختم کرد...معتاد هم شدم و خلاصه ...بگذریم ،تازه با عفو مشروط آزاد شده بودم که ماشین بهم زد پام پنج سانت کوتا شد، خرج دکتر و در مان بیچارم کرد رفتم دنبال کسی که بهم زده بود داد چند تا قل چماق زدن پای دیگرم را هم شکوندن و من چه میکردم به عالم و آدم بده کار بودم و ناچار رفتم کیف قاپی اولی هیچی تو کیفش نبود دومی سه هزار تومان و سومی گیر افتادم ، ده تا شاکی آمدن داد گاه هرکی یه چیزی میگفت یکشون یه خانم بود آن چنانی ! من مونده بودم این چطوری تونسته وارد دادگاه بشه جلو میز قاضی میگفت ساعت دو نیم شب این آقا زیر پل فردیس منو خفت کرد گوشیم را گرفت ! زد زیر خنده گفتم آقای قاضی خدا وکیلی شما جای من باشید ساعت دونیم شب زیر پل فردیس این خانم  که با این قیافه آمده داد گاه تو خیابون ببینید خودشو میبرید یا موبایلشو!

اصغر بچه لرستان بود و به یازده فقره سرقت ماشین اعتراف کرده بود میگفت در کمتر از نیم ساعت دو تا زانتیا را دزدیده بود!تنها نگرانیش این بود که همسرش وقت زایمانش است و دوست داشت بچه خودش را ببیند!

و ده ها نفر دیگر که هر کدام دنیای حرف داشتند !گاهی وقتا بد نیست وقتی از در خانه خارج میشویم و به داخل خیابان و کوچه و بازار می آئیم اول به آسمان نگاه کنیم و یک نفس عمیق بکشیم که زنده هستیم و آزاد و بعد به این بیندیشیم که زیر این سقف کبود چه داستانهایی در جریان است، آدمهایی هستن که برای کمتر از پانصد هزار تومان مدتها است که در حبس هستند آدمهای هستند که بدلیل ندانستن یک مسئله ساده حقوقی گرفتار شدن و کارشان با کرام الکاتبین است و خلاصه دنیای رنگارنگی داریم.

امام صادرق (ع) جمله زیبایی میگه :

 

 

هر کس مومنی را بر انجام  دادن گناهی سرزنش کند، نمی میرد تا آن که خود آن گناه را مرتکب شود.

برای همین نمی شود کسی را شماتت کرد، تا در موقعیت آدمی قرار نگرفتیم نمی توانیم او را قضا وت کنیم .

این روز ها روز میلاد پیامبر رحمت و محبت است و چقدر زیباست که دست به دست هم بدیم و به اندازه توانمان گره از کار انسانی بگشائیم . چقدر خوبه اگه  در اطرافمان آدمی را سراغ داریم که زندان بوده به هر جرمی بریم سراغش و دستش را بگیرم و یا اگه هنوز زندان است  به خانوادش کمکی کنیم . باور کنیم که فقط از راه محبت و دوست داشتن میشه دنیا را درست کرد و با نشان دادن تصاویر و حسرت خوردن هیچ اتفاقی نمی افتد و دنیا تعقیر نمی کند . این ما هستیم که می توانیم دنیا را عوض کنیم .

یا حق

 جعفر صابری

اول ربیع الاول1395

[ یکشنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۵ ] [ 7:53 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/ عینک

 
جعفر صابری/ عینک
 
 

عینک

گاهی وقتا حسادت قشنگه ...حسادت برای اینکه شادی دیگران را بببینی و از خدا بخواهی که همیشه شاد باشند و تو هم مثل اونا شاد باشی ،حسادت برای وقتی که موفقیت یکی را ببینی و ضمن آرزوی سلامت و سربلندی بیشتر برای اون از خدا بخواهی که به تو هم توان بده تا بتوانی مثل اون موفق بشی...شاید اسم اینا حسادت نباشه ولی هرچی هست قشنگه...اما راستش یه حسادت دیگه هم هست که من خیلی دوست دام و اون حسادت اینه که زن و شوهر ها با هم پیر میشوند و هنوز دستشون تو دست همه ...کاشکی هنرمندای ما بخصوص آنهای که کار فیلم سازی میکنند بگردند و این زن و شوهر های باحال را پیدا کنند و از زندگیاشون فیلم بسازند کاشکی میشد ساعت ها جوانترها پای  درد دل این زوجهای عاشق مینشستند و حرفاشونو گوش میکردن کاشکی میشد بی تفاوت از کنار این همه خاطره و لحظات تلخ و شیرین رد نشد و عشق و صبوری را در این جماعت دید...کاشکی میدیدم که حتی سوی چشماشون هم با هم کم شد وشماره عینکاشون هم با هم یکی و برای خوندن یه متن از یک عینک استفاده میکنند ...چه لذتی داره با هم پیر شدن و با هم دیدن...دوستی میگفت :بیشتر وقتها وقتی دلم میگرفت میرفتم خونه ی بابام و مادرم میدیدم دوتایی نشستن و تا من میرفتم چای  جلوم میزاشتن انگار این سماور همیشه براشون جوشه و نه انتظارکسی را بکشن برای خودشون چای دم کردن...میگفت همیشه دور تا دور خونه اشعاری را میدیدم که رو ی کاغذ معمولی یا با خودکار و یا تایپ و پیرینت شده با پونز به دیوار ای خونه چسبیده و مدام عوض میشود یه روز پرسیدم اینا چیه؟مادرم  مثل دخترای چهارده ساله خنده ای از روی خجالت کرد و گفت باباته دیگه برای من شعر میگه...بابامم میگفت شما ها که نیستید ما هم که اهل دیدن تلویزیون و این برنامه ها نیستیم تمام ذوقمون اینه که یا من برای مادرت شعر بخونم یا اون بعد هم از هر کدوم خوشمون آمد میریم این کافی نت سرکوچه میدیم تایپ میکنه میاریم میزنیم جلو چشمون حالشو میبریم...

آره من با دیدن و یا شنیدن این حرفها حسودیم میشه و دلم میخواد این جوری با عشقم پیر بشم ...ودعا میکنم شما هم این جوری پیر بشید ، کنار اونیکه دوستش داری و اون هم شمارا دوست داره اما خیلی سخته بخصوص حالا با این همه اسباب و وسایل جور  بجور که همش آمده تا خلوت مارا پر کنه بله خلوت مارا  اما تا ما به چی خلوت بگوییم خلوت تنهایی مان را یا خلوت با هم بودنایمان رو آری این که بدون کمترین هزینه با عزیزی در آن طرف دنیا حر ف بزنیم  و یا ببینیمش خیلی عالی اما بشرط اینکه عزیز دیگری که کنار دستمون هست را فراموش نکنیم.اینکه  کلی مطلب عاشقانه و عارفانه را تو این کانال ها بخونیم  و از نویسنده یا فرستندش تشکر کنیم و نشان بدهیم که آدم قدر شناس واجتماعی هستیم عالیه اما یادمون نره عشقمون درست کنار دستمون نشسته و داره زیرچشمی به ما نگاه میکنه تا با یک لبخند و یا نگاه عاشقانه خستگی روزانه اش را از تنش دربیاریم....فرق نمی کنه زن باشی یا مرد...مهم اینکه عاقل باشی و منصف...اگه قرار پیربشیم خوبه که قشنگ  با هم پیر بشیم  ...

یا حق

جعفر صابری

وفا )اخوان ثالث)

 در زمانیکه وفا 

 قصّه ی برف به تابستان است

 و صداقت گل نایابی

 ودر چشمان پاک شقایق ها

 عابر بی عاطفه ی غم جاری است

 به چه کسی باید گفت

 با تو انسانم و خوشبخت ترین؟


[ دوشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۵ ] [ 10:25 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

                   

جعفر صابری/قانون گریزی

           

 

قانون گریزی

 

در قسمتی از داستان شازده کوچولوآنتوان دو سن ‌اگزوپری سلطانی که حاکم یک سیاره است رو به شاهزاده کوچولو میگوید :یک حاکم نباید دستوری بدهد که مردمش آن را نادیده بگیرند و قانون شکنی کنند ...همواره بعنوان یک شهر وند که سعی میکند قوانین را رعایت کند در حیرت هستم که چرا بیشتر وقت ها مردم بخصوص هموطنانم قانون شکنی میکنند ،وقتی ناچار میشوم به هر دلیلی از شبکه های ممنوع  اجتماعی مانند فیسبوک یا تویتر  با کمک فیلتر شکن استفاده کنم نوعی شرمندگی و عرق خجالت برپیشانیم می نشیند و حس یک انسان خطا کار را دارم ،وقتی برای چند دقیقه که روی موتور هستم کلاه ایمنی نمی گذارم از این رفتارم شرمنده میشوم وساعت ها بعدش هم از خودم بدم می آید نه اینکه من خیلی خوب هستم و بطور کل رفتارم خلاف نیست اما بعضی وقت ها شرمنده میشوم ،وقتی می بینم هموطن عزیزی به سادگی یک طرفه را می رود و یا وارد خط ویژه میشود و یا ورود ممنوع می آید و یا ...هزاران خلاف دیگر ،حیران میشوم و بعد که می بینم میشود بعضی خلاف ها را خرید می اندیشم، پس این کار که دیگر خلاف نیست ،حیرانم چگونه زن خارجی به کشورم که می آید  وبدلیل رعایت قوانین ایران اسلامی حجاب بر سر میکند ولی زن ایرانی که تابع قانون ایران و تبعه ایران است وقتی میرود خارج ،با اینکه هیچ کس برایش محدودیتی هم ندارد اما حجابش را برمیدارد!

می روی وام بگیری هزار قانون درست یا غلط برایت می گذارند،آن هم با بهره ی 28 یا 30 درصد ولی یکی می آید میرود بدون هیچ مشکلی صد برابر بیشتر با شرایطی راحت تر و زمانی کوتاه تر می گیرد.

میروی بیمارستان با امید اینکه سالها حق بیمه داده ای ولی نوبت میدهند برای یک یا سه ماه دیگر اما دوستی می گوید من آشنا دارم و این نوبت میشود یکی دوروز دیگر...بیمار بیچاره بدون آشنا هم باید بماند و بمیرد!

حیرانم چطور میشود که مجوز ساخت ساختمانی چند طبقه برای خدمات اداری داده می شود و با علم براینکه در هر یک از اتاقهای این ساختمان یک یا دو نفر یا بیشتر بعنوان کارمند  کار میکنند و روزانه صد یا حتی هزار نفر مراجعه کننده وارد و خارج می شوند واین جمعیت حتی اگر یک پنجمش با ماشین شخصی آمده باشند برای پارک دچار مشکل خواهند شد و این همه تابلو توقف ممنو ع که نادیده گرفته میشود، خود یک قانون شکنی آشکار است و چرا باید این گونه باشد؟

انسان بدوی در ابتدای زندگیش تعریفی از قانون نداشت اما برای اینکه زند ه بماند و از زندگی خود لذت ببرد قوانین ساده ای را مقرر نمود اول این قوانین در قبیله و بعد بین قبیله ها بوجود آمد و این نتیجه جنگ های فراوان بود...قوانین به مرور بین ملت ها و کشور ها جای خود را پیدا کرد و حتی اگر کشوری قانون شکنی کرد دیگر کشور ها برای حفظ قانون میانشان به آن کشور حمله کردند ... گاهی وقت ها پدر و یا مادر و یا حتی بزرگ خانواده ،اقدام به برقراری یک سری قوانین می نماید برای نمونه هیچ کس حق ندارد بعد از ساعت هشت شب در منزل نباشد و یا به محض آمدن از مدرسه باید تکالیف را بنویسد و تمام موارد مورد نیاز برای فردا را آماده سازند...این قوانین گاهی به مزاج بچه ها خوش نمی آید مثلاً وقتی که باید ساعت ده یا یازده حتماً بخوابند و لی ناچار تن در میدهند ولی همین که می بینند راهی برای قانون گریزی هست و میتوانند قانون را بپیچند بی درنگ این کار را می کنند و جالب این است که ما خودمان بعنوان بزرگتر به آنها می آموزیم که چگونه قانون را دور بزنیم و نادیده بگیریم . و با آوردن هزارو یک دلیل هم سعی می کنیم این قانون شکنی را منطقی جلوه دهیم و باز جای تعجب است که گاهی قوانین به مرور زمان تغییر می کند برای نمونه یک روزی قانون بود که ویدئو ممنوع است و حتی بعضی ها تنبیه بدنی هم شدند اما امروز یکی از ادارات رسمی و دولتی، مؤسسه رسانه های تصویری است و به سادگی در بیشتر خانه ها این مورد هست و هیچ منع قانونی ندارد ،شاید در آینده نیز ماهواره آزاد شود و از نظر قانون  داشتن و دیدنش اشکال نداشته باشد ،اما اینکه بعضی ها دارند و بعضی ها به احترام رعایت قوانین از تهیه آن خود داری میکنند برای فرزندان مان کمی تضاد به وجود می آورد که بالاخره اگر قانونی نیست چرا این همسایه بالائی و پایینی و بغلی دارد اما ما نداریم؟گاهی وقت ها در صف ایستاده ایم تا به قانون احترام بگذاریم ولی شاهدیم که شخصی و یا اشخاصی می آیند و به سادگی از کنار ما میگذرند و میروند یا دوستی دارند و یا فامیلی ...و انسان در مقابل فرزندانش شرمنده می شود و حقیر حالا هرچی می خواهی به این بچه بفهمانی این کار ما درست است وآن کار ناشایسته ...ترافیک سنگین است و همه ی اتومبیل ها ایستاده اند اما یک یا دونفر می آیند و حتی از حاشیه جاده ...مسیری برای خود پیدا میکنند و میروند آنها می روند و ما می مانیم و ترافیک و شلوغی و سکوت پر معنای فرزندانمان که چه پدر بی لیاقتی داریم!

بیشک تلاش ارزشمند نیرو های انتظامی کشور است که همین اندازه امنیت  در کشور جاری است و قانون گریزان چاره ای جز رعایت قانون را ندارند. که باید قدردان این عزیزان نیز باشیم. 

بیشتر وقتها قوانین اهمیّت خود را از دست میدهند و گاهی  وقتها هم قانون گزار با بی تفاوت نشان دادن خود این فرصت را می دهد که افراد جامعه به خود اجازه بدهند به دیگر قوانین هم با نگاه تردید و بی توجهی برخورد نمایند و گاهی مواقع دیه چند گونه اجراء و برخورد با قوانین و مجرمان قانونی انسان را به حیرت وامی دارد و این سلیقه ای برخورد کردن هم فرصتی میدهد تا  بعضی،  قانون را نادیده بگیرند.بد نیست ما که دارای هزاران سال تمدن و فرهنگ هستیم اولاً قوانین درستی را صادر نمائیم وثانیاً درهر صورت بدانها احترام بگذاریم . قوانینی که همواره قابل احترام باشد و عقل سلیم نیز پذیرای آن باشد و  همه افراد جامعه نیز بتوانند آن را اجراء نمایند و فرقی در برخورد با متخلفین نباشد انشاءالله!

التماس دعا

 جعفر صابری

[ پنجشنبه ششم آبان ۱۳۹۵ ] [ 14:16 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/نذر یاب

چهار شنبه 21 مهر 1395
 
 
جعفر صابری/نذر یاب
 
 

بنام خدابی بخشنده مهربان

 نذر یاب

مرحوم پدربزرگم غلامرضا نام داشت و درای قد و قامتی بلند و کشیده بود که از پدر به ارث برده بود،جد پدری من بدلیل همین خصوصیت از ابتدای جوانی در تعزیه خوانی ها یا نقش حر را بازی میکرد و یا نقش شمر را!مرحوم پدر بزرگم از پدر این را به ارث برده بودو همه ساله در ایام محرم بویژه روزهای تاسوعا و عاشورا کتابهای دست نوشته خود و مرحوم پدرش را کنار دستش می گذاشت و در گوشه ای از خانه و یا حیاط می نشست و شروع به خواندن میکرد او تمام عمرش هرروز حتی روز های تعطیل به محل کارش می رفت. اما  تحت هیچ شرایطی در این دو روز از خانه خارج نمی شد و تمام روز تعزیه می خواند... یک روز علت این همه مراقبت و دقت را از او سئوال کردم و او داستان را برایم این گونه گفت که : مرحوم پدرش یعنی دریا قلی بعد از بیست سالی که نقش حر و شمر را در تعزیه ها بازی میکرد مورد شوخی  چند تن از هم محلی ها شده بود و او را با نام شمر در مراسم و مجالس خوانده  بودند ، وی نیز به همین دلیل در یک از ده های  محرم تصمیم می گیرد که دیگر در تعزیه بازی نکند وبه خانه می رود اما بیمار میشود و از شب اول دهه ی محرم تا صبح روز تاسوعا  درد در وجودش بود،طوری که هیچ دوا و دکتری هم برایش کار ساز نمی افتد ، وی نیز در همان حال بیماری دست به دعا برمیدارد و میگوید  اگر شفا یابد تا آخر عمرش  فقط نقش شمر را بازی  خواهد کرد و به لطف خدا شفا هم پیدا میکند و این گونه این نقش از پدر به پسر می رسد ولی بدلیل مسائل سیاسی و تعطیلی  بعضی تعزیه ها مرحوم پدر بزرگم ازروستای  صالح آباد همدان به تهران مهاجرت می کند و ناچار در خانه و تنها تعزیه می خواند...درس مهمی که ایشان به من داد این بود که هرگز تعزیه خوان واقعی بعد از پوشیدن لباس و آماده شدن در مقابل آینه نمی ایستاد تا خود را ببیند ... جماعت تعزیه خوان تنها برای خدا و عشقشان به سالار شهدا این لباس را می پوشیدند و در میان جمعیت می رفتند تا بدین وسیله ابعاد فاجعه عاشورا را به مردم نشان دهند و بدلیل نبود سینما و تلوزیون این بهترین روش برای بیان آن  واقعه بود....

استاد زنده یاد دکتر جابر عناصری که به حق تلاش های بسیار ارزنده ای در خصوص ثبت و ضبط فر هنگ عامه کشور بخصوص تعزیه در ایران نمود گنجینهای ارزشمندی از فرهنگ مداحی و روضه خوانی نیز فراهم نمود ه که خواندنش برای عموم  خالی از لطف نمی باشد و تازه بعد از مطالعه این اشعار است که ما می فهمیم عزاداری و سینه زنی برای اهل بیت بخصوص سید الشهدا(ع) باید چگونه باشد . البته خوشبختانه هنوز در بیشتر شهرستانها و دهستان های کشور عزیزمان ایران فرهنگ واقعی عزاداری با کمترین دست خوردگی در حال اجراء است معذالک آنچه امروز ما  در تهران و شهر های بزرگ  بعنوان عزا داری محرم شاهد آن هستیم بخصوص عزاداری ها و سینه زنی ها و مداحی ها هر انسان باشعور و درک را دچار افسردگی و آشفتگی میکند که بواقع ما به کجا می رویم ، عجبا من با توجه به گنجینه به ارث رسیده از جدم و پدربزرگم وقتی اشعار آن زمان رامیخوانم ،قدرت بیان و صلابت کلام، بسیار زیبا و دقیق و مثال زدنی است ، ونکته جالب تر اینکه همین چند ماه پیش به همت سازمان تبلیغات اسلامی بخصوص شمال غرب تهران ،با تقدیر و تشکر از مدیریت آن ،حاج آقا محمدی و همچنین آقای حبیب جمشیدی مسئول هیئت های مذهبی و آقای هاشمی در شهرداری منطقه پنج،که جلساتی در همین خصوص مبنی بر اینکه چگونه عزاداری شود و اشعار را با دقت کنترل کنیم  برگزار شد اما چه سود؟...گوش اگر گوش تو ناله اگر اگر ناله ماست آنچه البته به جایی نرسد فریاد است...متأسفانه تعداد زیادی سی دی  به همت شهرداری تهران در بین هیئت های عزاداری در نمایشگاه عطر سیب پخش شد که بیش از هشتاد درصد آن نیز از همین گونه عزاداری ها بود . جای خالی اشعار محلی و منطقه ای از جای جای ایران عزیزمان یا سخنرانی های کوتاه و مفید علما نشان از بی تفاوتی فرهنگی است و تخریب بزرگتری که به پیکره واقعی این مراسم واردمیشود این است که به تازگی  برنامه  ندر یاب نیز در بازار آمد و حتی در سایت های اینترنتی موجود می باشد و این که بدانیم کجا جوجه یا کوبیده و یا قیمه میدهد انسان را به فکر می اندازد وای ما کجا هستیم!بد نیست کمی بیندیشیم بستن کانالهای  ماهواره ای و فیلتر کردن سایت ها شاید یکی از راهکار های مبارزه  با دشمن باشد اما این بی توجهی  ها لطمه به اصل دین و شیعه می زند . نفس اطلاع رسانی مورد نظر نیست ای کاش در این ایام که قشر عظیمی از ملت، بخصوص جوانان در حسینیه ها و مساجد شرکت می کنند  به بررسی مشکلات و ارائه طریق می پرداختیم و از این تریبون عالی کمال بهره برداری را برای بالا بردن شعور نه شور ملت استفاده میکردیم.

 جای تأسف است که ما هنوز خطیبی چون مرحوم کافی را در جمع  خطیبان خود کم داریم. ای کاش دوستان رسانه ای نیز اقدام به برنامه سازی های شایسته می کردند و با بررسی موضوع واقعه ی کربلا به درک بهتر این واقعیت در بین مردم کمک می کردند . ای کاش از بیانات مقام معظم رهبری که در این خصوص هم کم نیست بهره می گرفتیم .والله هدف از برگزاری مراسم برای امام حسین (ع) نباید خلاصه به قیمه و قورمه باشد ای کاش هیئت های عزاداری که در هر چند قدم بساط چای و قهوه و شیرو آب میوه را برقرارکرده اند دست به دست هم می دادند و قسمتی از این هزینه ها را صرف ساخت  مدرسه ای در مناطق نیاز مند می کردند و نام سالار شهدا را بر آن می گذاشتند تا سالها هموطنان ما بدون توجه به دین و مذهبشان از آن بهره مند می شدند . یاران و برادران ،عزیزان، خواهران گرامی که سفره حضرت عباس (س) به گستردگی پنج متر با انواع غدا ها  می گسترانید به فکر آن جماعتی هم باشید که در آرزوی داشتن کمترین امکانات برای ازدواجشان هستند . عزادران سالار شهدا، تا چهلم آقا نیامده دست به دست هم بدهیم و یک کار حسینی کنیم و به جای خرید آخرین تکنولوژی صوتی و تصویری برای هیئتمان دست بیمار نیازمندی را بگیریم که حتی دراین ایام باید کنار بیمارستانهای تهران بسر ببرد، وای بر ما اگر حسین زهرا (س) روز قیامت از انسانیت ما سئوال کند وما فقط سینه خود را نشان دهیم که برای عزایش سرخ کردیم! سینه بدون قلب و عشق به همنوع چه دردی از ما درمان می نماید ، وای بر ما که با تغیر و تلاش نذری های گونا گون را  از هیئات مختلف جمع می کنیم و حتی نمی توانیم میل کنیم . ما کجائیم و به کجا میرویم ...این دین ماست این آئین ماست این بود انقلاب اسلامی ما این است ثمره خون عزیزترین، عزیزان ما پاسخ شهدا را چه خواهیم داد که از جانشان برای یاری حسین زمان گذشتند تا وجبی از خاک کشور عزیزمان به دشمن داده نشود . این است نتیچه حضور سبز و ارزشمند مدافعان واقعی حرم که ما در این ایام پشت میکروفن ها این عزاداری ها را بشنویم وسکوت کنیم و یا همراه ایشان شویم .

خدایا مارا به راه راست هدایت کن!

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.

افسوس که به جای افکارش

زخم های تنش را نشانمان دادند

و بزرگترین دردش را

بی آبی نامیدند.....

عاشورای 1395

جعفر صابری

 

مرز در عقل و جنون ...

مرز در عقل و جنون باریک است
 
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم

گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا

خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی

عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده

من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاه

از من تازه مسلمان بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر

دین دیوانه بدین عشق تو شد
جاده شک به یقین عشق تو شد

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی

شعر از:افشین یدالهی

[ چهارشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۵ ] [ 15:57 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/ نارنگی

شنبه 27 شهریور 1395

نارنگی

 

جعفر صابری/ نارنگی

 

 

دوست عزیزی که سالهاست  یکی از بهترین های مدیران آموزشی  کشور است ،از داخل کشوی میز کارش چیزی را درآورد و به من گفت فکر میکنی این چیست؟ تشخیص برایم بسیار مشکل بود و او با لبخند گفت: خواهم گفت:اوایل مهر سال گذشته شاگردی در مدرسه ما بود که با هم کلاسی هایش مدام در گیر بود و شیطنت میکرد چند بار به دفتر مدرسه آوردندش و او چیزی نمی گفت ،بیشتر وقت ها  والدینش دیر برای بردنش می آمدند و او گاه چند ساعت بعد از بچه های دیگر میرفت منزلشان و در حیاط مدرسه بود خلاصه هر وقت هم که پدرش می آمد دنبالش زمانی را برای گفت و گو با من صرف میکرد و برای من از نکات مهم آموزشی و پرورشی صحبت می کرد و نواقص پرورشی و آموزشی کشور را گوشزد می کرد ،گاهی وقت ها هم مادر بچه می آمد و از این که دیر شده پوزش می خواست و میگفت کارش طول کشیده است...

مدتها  گذشت و سال تحصیلی به پایان  نزدیک می شد من از پدر و مادر این دانش آموز  دعوت کردم که یک روز مشترک برای گفت و گو بیایند و آنها یک روز عصر به دفتر کار من آمدند و برای اولین بار در طول سال تحصیلی من این دو را کنار هم دیدم و بعد همین چیزی که به شما نشان دادم  را از داخل کشوی میزم در آوردم و به آنها نشان دادم و گفتم فکر می کنید این چیست؟ پدرش گفت انجیر خشک شده است و مادرش گفت آلو است چطو ر مگر؟ برایشان توضیح دادم که  نه این یک نارنگی است که تا همین سه روز پیش داخل کیف مدرسه فرزندتان بوده است ...واین یعنی شما در طول  سال تحصیلی حتی یک بار کیف مدرسه فرزندتان را باز نکرده اید که داخلش را ببینید ،بار ها جلسه انجمن و اولیا بود اما شما تشریف نیاوردید ، چندین بار به مدرسه تشریف آوردید و لی هرگز به صحبتهای من که در حاشیه صحبت های شما میشد گوش نمی دادید ،این نارنگی روزی نارنگی بود و به مرور زمان آبش را از دست داد و این گونه خشک و بی شکل و زشت شده است ! نارنگی که شما برای فرزندتان فراهم کرده بودید تا او نوش جان کند اما او به این خد مت شما توجه نداشته .  شاید او بیشتر به محبت و حضور شما در کنار خودش نیاز داشته با رها خد مت شما عرض کردم فرزندتان پرخاشگر است و این از روی کمبود محبت می تواند باشد و لی شما گفتید ما برایش همه چیز فرا هم کردیم و زندگی ما چیزی کم ندارد ...

دوستم ادامه داد که این زن و شوهر بحثشان را در مقابل من شروع کردند و کارشان بالا گرفت طوری که من ناچار اتاق را ترک کردم تا شاهد و ناظر صحبت های شان که گاه به فحاشی میرسید نباشم.

اما می شنیدم که  مرد میگفت : بتو گفتم به زندگی برس به بچه برس تو گفتی خسته شدم درس خوندم ده سال تو خونه نشستم می خوام برم سرکار مگه چی ام  از مردم کمتره میخوام من هم تو اجتماع باشم و همش به من گفتی تو چشم دیدن موفقیت من را نداری و زن میگفت مگه این همه زن کار میکنند کجای زندگیشون به هم خورده تو پدری میکردی این هم شغله که داری اگه من کار نکنم هشتمون گرو نوهمونه ...

 باشنیدن صحبت های دوست فر هنگیم  در خصوص این دانش آموز باعث شد من  چیزی بنویسم نمی شود گفت حق با کدام یک از این والدین است و لی واقعیت این است که با توجه به هزینه های جاری  در کشور و مشکلات معیشتی و اقتصادی بیشتر خانوادها ی ایرانی اشتغال مادران  در کنار پدران اجتناب نا پذیر است  معذالک این مشکلات نباید به آیند بچه ما لطمه وارد کند ،دوستان زیادی را می شناسم که این اشتغال خانم خانه ارکان زندگیشان را به هم زده و زن متوجه شده که مردش با شخص و یا اشخاص دیگری ارتباط پیدا کرده و یا متاسفانه حالت دیگر که  زن بدلیل سادگی و نیاز شدید به محبت  در دام   هوس بازی گرفتار شده است .

بی شک تمام تلاش ما برای  ساختن آیندی بهتر و زیبا تر برای فرزندمان است و این حق ما می باشد که صاحب فرزندانی سالم و صادق باشیم اما به چه قیمتی دوری از فرزندمان نداشتن خبر از شرایط تحصیلی و پرورشی بچه  عدم حضور  فعال در فعالیت های آموزشی و پرورشی فرزندانمان لطمات شدید روحی و روانی به شخصیت بچه وارد می کند ، فاصله بین زن و شوهر بخصوص در مسائل عاطفی و جنسی باعث میشود ایشان بدنبال ارضاء خود در مسیر  خطر ناک جبران باشند و فاجعه جدایی و طلاق  بیش از هر چیز به همان لطمه می زند که برایش تلاش میکنیم ، بی احترامی و بد زبانی توهین به یک دیگر و خلاصه نا دید گرفتن شرایط و مشکلات باعث سردی می شود ، کم نیستند مردانی که بدلیل توهین  همسرشان ترجیح می دهند با زن دیگری ارتباط برقرار کنند و یا وقتشان را بیشتر بیرون از خانه سپری نمایند، با ید توجه داشت مهمترین نقش زن حفظ کانون خانواده است و و این از هر کاری اهمیتش بیشتر است زن اگر توانا باشد مدیریت همسر و فرزندانش را بطور کل در اختیار میگیرد ، شاید خیلی ها به صاحب  این قلم خورده بگیرند و لی باید قبول کنیم که اگر زن کارش را خوب انجام دهد مردش  سرش جای دیگری گرم نمی شود ،  چطور می شو د خانمی یک ساعت قبل از رفتن سر کارش خودش را حاضر می کند تا زیبا و شایسته در محل کار و جامعه حاضر باشد اما یک سوم این وقت را در منزل و برای همسرش نمی گذارد، مردش این ها را می بیند و شاهد برخورد های اجتماعی او با دیگران است ،زنی که میرود و کار ی را شروع میکند که بیشتر برخوردش با مردان در جامعه است از نظر شوهرش که شاهد رفتار بعضی زنان اطراف خود است در دراز مدت می افتد ، اینجا قصد بررسی درست یا غلط بودن موضوع را نداریم تنها به بیان واقعیت می پردازیم و این که این اتفاق در حال جریان است، بدون شک هم مرد و هم زنش هیچ نیت بدی ندارند اما متاسفانه جامعه بستر نا مطلوبی شده است ، جوانان بی کار و مجرد یا زنانی که بدلیل مشکلات مادی رو به تن فروشی  آورده اند همه و همه زنگ خطری است که باید بیش از مردان زنان خانواده نقش مدیریتی خود را بیش از گذشته اجراء کنند اگر کم هست باشد کم بخورند ، باید از بیانی شیوا و برخواسته از محبت و دوستی با همسر و فرزندانشان برخورد کنند ،به هیچ عنوان با فرزندانشان با ادبیات توهین آمیز برخورد ننمایند ، باید تلاش کنند تا کانون خانواد بستری مناسب و آرام بخش برای فرد فرد اعضاء خانواده باشد . استرس را بکاهند و با رواج قناعت به زندگیشان سامان دهند . با زیرکی به خلوت همسر و فرزندشان وارد شوند و از هر چیز کوچکی که شاید خانواده را مورد تخریب قرار دهد مطلع باشند باید  باور داشت که زندگی مانند یک کشتی است که ناخدایش شما هستید بله شما خواهر عزیز و ارجمند خانم محترم این کشتی اگر به بزرگی تایتانیک هم  باشد کافیست یک سوراخ ریز در آن پدید بیاید تا غرقش کند...

در طبیعت نقش شیر ماده آماده سازی  خوراک و رسیدگی به همسر و فرزندان است و یا بد نیست بدانید که گرگ ها هرگز به گله های که سگ نگهبانش ماده است نزدیک هم نمی شوند و سکوت و متانت و آرامش سگ  های ماده  همیشه زبان زدنی است . بیشترین محبت را در طبیعت حیوانات ماده  به فرزندان  خود نشان میدهند و بشدت از حریم زندگیشان و فرزندانشان دفع میکنند.

انسان اشرف مخلوقات است و این انسان از مادر زاده شده پس ای مادر اشرف مخلوقات نقش خود را شایسته دان و جایگاهت به انجام رسان.

ارادتمند

 جعفر صابری

جعفر صابری/عندالمطالبه...

جعفر صابری/عندالمطالبه...

شنبه 27 شهریور 1395

عندالمطالبه

 

جعفر صابری/عندالمطالبه...

 

 

دوستی که سرانجامش به ازدواج منجرب شود یکی از زیبا ترین انواع ازدواج ها  است و بدون شک هیچ قدر و اندازه ای هم در آن وجود ندارد، معذالک بر حسب یک سنت زیبا و  شایسته برای زوجه هدیه ای را بعنوان مهریه در همان ابتدای عقد ازدواج معین می نمایند که زوج با قبول آن می پذیرد که این هدیه و مهریه را بپردازد و البته مطالبی دیگر نیز گاه به این مورد افزوده می شود مانند حق طلاق ، حق مسکن ، حق  کار و حتی مطالبی  و حقوقش که گاهی درعین  ناباوری زوج می پذیرد و این گونه قبول می کند که موضوع این قرار داد ازدواج و پیوند زیبا تبدیل به یک معامله و کسب شود و کم نیستند فامیلی که همان ابتدا با مشکل های گونا گون روبرو میشوند و یا بدلیل چشم و هم چشمی کار های عجیبی را انجام می دهند و در همین خصوص مواردی را بیان می کنند که والدین آقا دامادم دادشان به افلاک می کشد اما شاه داماد که تنها نگاهش به گوشه ی چشمان عروسش دوخته شده هیچ  نگاهی را نمی بیند و جز صدای قلبش هیچ صدایی را نمی شنود و حتی متوجه نیست که عاقد می گوید بنویسم عندالمطالبه  یا عندالاستطاعه ...خلاصه شاه داماد می پذیرد که آنچه عروس خانم اراده کند را برایش فراهم سازد و این گونه می شود که ناخواسته همین دوست داشتن زیبا گاهی به فاجعه ای تبدیل می شود و آقا داماد و خانواده اش را و حتی گاه کل فامیل را در گیر موضوع پرداخت مهریه مینماید و از همه بد تر نکته غیر اخلاقی است که برای دیگر جوانان بوجود می آورد، دوست جوانی با اذعان این موضوع که وقتی می شود با هر دختری دوست بود و حتی خانه مشترک داشت چرا ازدواج که بعد دچار مشکل مهریه شویم! ما عاشق هم هستیم و داریم زندگی هم می کنیم ازدواج دیگر برای چه؟ وبا کمال تاسف باید گفت وقتی سخت گیری  بعضی خانواده ها را در خصوص ازدواج می بینیم و یا اصرار برای ازدواج های سنگین با مخارج وحشتناکش را  شاهد هستیم باید در انتظار بد تر از این موارد هم باشیم.

 طی یک بررسی به عمل آمده مشخص شد علی الرغم  چند سال گذشته که بیشتر آمار طلاق بین زوج های جوان بود این روز ها میانگین طلاق بین زوجهایی است که گاه ده سال یا بیشتر از ازدواجشان سپری می شود و این دیگر دلایل کم تجربه بودن زوجها و مسائل این گونه را ندارد.طلاق که در روزگار نه چندان دوری در جامعه از جایگاه زیبنده ایی در بین مردم برخوردار نبو د این روز ها کاری بسیار ساده و آسان شده و بسادگی با آن برخورد می شود و با توجه به شرایط نسبتا  دشوارش گاه به سادگی صورت می گیرد و کانون یک خانواده متلاشی می شود ،دیگر تعریفی از تعمیر و باز سازی نیست وقتی می توان به  تازگی  اندیشید چرا تحمل درد ! بچه ها نیز باید با این شرایط کنار بیایند.

 دوستی می گفت من نمی دانم عشق چیست ولی همانقدر بگویم وقتی می بینم  پسر  ده ساله ام به من نگاه میکند و با نگاهش می خواهد که سکوت کنم و فر یاد نزنم خشم را در خود فرو میدهم و می اندیشم که عشق یعنی این ...

دوست دیگری میگوید پس از جنگ با همسر شهیدی ازدواج کردم  که صاحب یک دختر از شهید بود و بعد از مدتی ما صاحب دو فرزند پسر شدیم، دخترمان وارد دانشگاه شد و تحصیلات عالیه دارد اما مدتی است که همسرم  مراترک کرده و میگوید می خواهم طلاق بگیرم!

دوست دیگری می گوید شانزده سال  از زندگی مشترکمان می گذرد ولی مدتی است که همسرم می گوید می خواهم بروم سرکار و از نشستن در خانه خسته شده ام!من با کار همسرم مشکلی ندارم ولی این تغییر مرا بد جوری ناراحت می کند.

دوستی میگفت سر سفره عقد هرچی به پسرم گفتم بابا دقت کن این موضوع مهمی است پذیرش این موارد یعنی دربست در اختیار عروس خانم بودن او فقط گفت بابا دوره این حرفا گذشته!

عزیزی میگفت شاید در نگاه اول  بیشتر حقوق به آقایان داده می شود اما باور کنید این طور نیست و فاجعه است به زندان ها و یا دادگاههای طلاق بروید من نمی گویم همیشه حق با آقایان است اما یک وقت هایی داستان هایی از طلاق را می بینیم و می شنویم که خودش باعث میشود جوانان جرات اندیشیدن به ازدواج را نداشته باشند.

 هنوز کم نیستند افرادی که در طول زمان زندگی مشترکشان عشق و عقلشان چند برابر شده و هر روز هم بیشتر می شود  امید وار هستیم این روابط زیبا را بیشتر در نظر بگیرم و همسران  بیشتر با هم سر سازگاری داشته باشند ،باور کنید کمی گذشت و صبر می تواند خیلی از موارد را برطرف نماید .

به امید روزگاری خوش برای فرد فرد شما عزیزان

جعفر صابری


[ شنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۵ ] [ 12:53 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]


یک فرصت استثنایی
قابل توجه خانواده های محترم
اجراء مجموعه تست های روانشناسی ارزیابی سلامت
تست عزت نفس
تست سلامت روان
مقیاس سازگاری زناشوئی
مقیاس حل مشکلات خانوادگی
تست افسردگی
رفع مشکلات جنسی
و تست های ویژه کودکان و نوجوانان
با ارائه پاسخنامه و برگه نتیجه کتبی
زیر نظر آقای جعفر صابری
مخترع صفحه کلید تست هوش در دنیا
مدیر عامل موسسه فرهنگی هنری آشتی
و صاحب امتیاز هفته نامه بین المللی همسر اولین
و تنها هفته نامه ویژه همسران
تلفن جهت هناهنگی :09213174722
www.hamsar-magazine.ir
www.ashti.co
www.ashti.ir
www.jafar-saberi.ir

 

 


فقط برای شما که می خواهید متفاوت باشید
قابل توجه مدیران بخش های خصوصی و دولتی
آموزشی و تولیدی و همچنین خدماتی و تبلیغاتی
مشاوره وآموزش
 خصوصی و ویژه جهت بالا بردن کیفیت خدمات و برنامه های کاری شما
بررسی شرایط موجود برنامه ریزی برای توسعه بیشتر و پایدار
شناخت مشکلات و موانع پیشرفت
گسترش بازار خدمات و فروش
آموزش و شناخت برنامه های روز جهان
همراه با تست های ویژه
(ارائه گواهینامه  های بین المللی جهت افراد و شرکت ها و موسسات)
 زیر نظر استاد جعفر صابری
مخترع صفحه کلید تست هوش در دنیا
مدیر عامل موسسه فرهنگی هنری آشتی
و صاحب امتیاز هفته نامه بین المللی همسر
 اولینو تنها هفته نامه ویژه همسران
تلفن جهت هناهنگی: 09213174722
www.hamsar-magazine.ir
www.ashti.co
www.ashti.ir
www.jafar-saberi.ir

[ چهارشنبه دهم شهریور ۱۳۹۵ ] [ 10:13 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

نمایشنامه حضرت یوسف (ع)

 

 

 

 

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                          

 

نویسنده: جعفر صابری

مجلس اول

صحنه:

بازیها:برادران یوسف چرخی زده  ودرحالی که نور صحنه روشن میشود تاروشنای کامل بدور خود میچرخند نوعی اضطراب با روشن شدن کامل صحنه یکی ازآنها میگوید:

برادر2:آنکه چندین برادر یم پدر چنان دلبسته یوسف است که اوراتنها بیش از همه ما دوست میدارد وضلالت او در حبّ

یوسف نیک پدیدار است

 

when they said: certainly yusuf and his brother are dearer to our father than we, though we are a (stronger) company; most surely our father is in manifest error: (8)

برادر3: باید  یوسف را بکشید یادردیاری د.ر از پدر بیفکنید وروی پدر را یک جهت  به طرف خود کنید آنگاه بعد از این عمل مردمی صالح و درستکار شوید

slay yusuf or cast him (forth) into some land, so that your father's regard may be exclusively for you, and after that you may be a righteous people (9)

همه  چرخی  میزنند  و باز می ایستند طوری که نشان داده شود رأی را پذیرفته اند

برادر 1: اگر ناچار سوءقصدی دارید البته از کشتن وی صرف نظر کنیدولیاورابر سرراه کاروانان به چاهی درافکنید  که کاروانی اورابابد با خود به دیار دور برد.

a speaker from among them said: do not slay yusuf, and cast him down into the bottom of the pit if you must do (it), (so that) some of the travellers may pick him up (10)

همه میخندند  و دستهایشان را به نشاهنه وحدت دراین امر  در یکدیگر قرار میدهند –صحنه تاریک میشود

مجلس دوم

صحنه:

یعقوب نشسته بر سجده گاه در مناجات  است –برادران براو وارد میشوندوبه گردش مؤدبانه می نشینند

برادر 1: ای پدر چرا توبر یوسف ازما ایمن  نیستی و همراه ما اورا نمیفرستی درصورتیکه برادران  همه خیر خواه  یوسفیم واز ما به او هرگز آزاری نخواهد رسید

they said: o our father! what reason have you that you do not trust in us with respect to yusuf? and most surely we are his sincere well-wishers: (11)

برادر2: ای پدر فردا اورا باما به صحرا فرست که در چمن ومراتع بگردیم و بازی کند والبته ما همه  از هرخطری نگهبان اوییم

send him with us tomorrow that he may enjoy himself and sport, and surely we will guard him well (12)

یعقوب آهی از حسرت کشید و گویی بدل میداند آرام میگوید:

ای فرزندان  من ازآن ترسان و پریشان خاطرم که از او دربیابان غفلت کنید و طعمه گرگان شود.

he said: surely it grieves me that you should take him off, and i fear lest the wolf devour him while you are heedless of him (13)

برادر 3: والبته این  هرگز نخواهد شد زیرا اگر باآنکه  ما چند مرد نیرومند همراه اوئیم باز گرگ قصد او کند پس ما بسیار مردم ضعیف  و زیانکاری  خواهیم بود.

they said: surely if the wolf should devour him notwithstanding that we are a (strong) company, we should then certainly be losers (14)

یعقوب دست بهاسمان  میبرد وپس سجده میکند سراز سحدهبرمیدارد وبا سر نشام تسلیم رضایت میدهد

نور ضعیف  میشود

مجلس چهارم

صدابی  آب وزمزمه پرندگان – نورصحنه کاملاً روشن است.برادران یوسف را ححلقه کرده اند وصدای قهقه مستانه آناه ناله های یوسف رادر خود میگیرد وصدای پرندگان قطع میشود –صحنه روه تاریکی میرود – صدای جیرجیرکها

مجلس پنجم

یعقوب سرازسجده  برمیدارد –برادران باحزن واندوه سر فرودآورده وگرد پدرمینشینند

پدر چون آنانرا گریان دید و یوسف راندید حال   پرسید:فرزنادانم یوسفم چه شد

برادر 1: درحالی که خودرا غمگن نشان میدادگفت:

قصه این است که مادر صحرا برای مسابقه رفته ویوسف را بر سر متاع خود گذاردیم چون بازگشتیم یوسف را گرگ طعمه خود ساخته بود.

و هر چند ماراست گوئیم تو باز ازما باور نخواهی کردپیراهن یوسف  نشان صداقت ماست.

they said: o our father! surely we went off racing and left yusuf by our goods, so the wolf devoured him, and you will not believe us though we are truthful (17)

یعقوب آهی میکشد ومیگوید:

بلکه این امر زشت قبیح رانفس درنظر شما زیبا جلوه داد درهر صور ت در این مصیبت  صر جمیل کنم وارزخدایاری طلبم که بررفع این بلیّه  که شما اضهار میداردیدبسی خداست که مرا یاری تواند کرد

he said: nay, your souls have made the matter light for you, but patience is good and allah is he whose help is sought for against what you describe (18)

مجلس ششم

صحنه روشن است –صدای زنگ کاروان میاید که کم کم نزدیک میشود .کاروان میایستد وصدای ز کاروان  میگوید

صدا: سقا را بفرستید تااب برایمان بیاورد

سقا در صحنه بند به چاه میاندازد و لحظه ا ی بعد  یوسف در مقابلش پیدا میشود.

سقا: به به ازاین بشارت و خوشبختی که به ما رخ داده (واورا پنهان میکند) –

صحنه تاریک میشود

-drawer and he let down his bucket. he said: o good news! this is a youth; and they concealed him as an article of merchandise, and allah knew what they did (19)

صحنه روشن میشود –برادرارشد یوسف به کنار غافله سالار میرود وآهسته به او میگوید

برادر1: این پسر غلام ماست  شوم بخت است و از بدی روزگار به هر بهایی بخواهید به شما می بخشیمش وازاین دیار اورادورکنید شاید برکت به ما رو کند.

and they sold him for a small price, a few pieces of silver, and they showed no desire for him (20)

قافله سالار  سکه به او میدهد واوبه جمع برادران میآید و قافله باصدای زنگ شتر ها حرکت میکند

صدی هم همه براردران وشادی آنان – نور ضعیف میشود

مجلس هفتم

بازار- شلوغی و هم همه مردم و غلامان در کنر کدیگر ایستاده اند  یوسف در میان آنهاست

برده فروش با چوب دستی یوسف را نشان میدهد : این جوانرا که میخرد

عزیز مصر در کنار همسرش زلیخا ایستاه  باغرور و فخر دست بالا اورده  به علامت آنکه من خریدمش

سپس رو به لیخا  کردو گفت: مقامش بسیار  گرامی دار که این غلام امید است و به ما نفع بسیار بخشد. یااورابه فرزندی بگیریم

and the egyptian who bought him said to his wife: give him an honorable abode, maybe he will be useful to us, or we may adopt him as a son.

نور ضعیف میشود

مجلس نهم

زلیخا با حسرت  به یوسف  مینگردکه به کارها رسیدگی میکند   به سمتش میرود ودستش را بسویش دراز  مینماید ، یوسف عقب میرود زلیخا به سمتش میرود یوسف فریاد میزند:

بخدا پناه   میبرم که بر چنین  عمل زشت  اقدا م کنم خدا مرا مقامی متزه ونیکو عطا کرده چگونه خودرابه ستم وگناه آلوده کنم که خدا هرگز ستمکاران را رستگار نسازد.

: i seek allah's refuge, surely my lord made good my abode: surely the unjust do not prosper (23)

زن باز به سوی او میرود و یوسف عقب مینشیند و یوسف مگریزد (به گرد صحنه میچرخد)

زلیخا  ست به گریبان  یوسف کرده از پشت سر پیراهنش را میدرد

درآن حال عزیز مصر همرراه ندیمان وارد صحنه میشود

زن مینشیند و یوسف ایستاده سر به پا فرو میآورد

زن ناله کنانطوری که یوسف را مخصر جلوه دهد میگوید:

جزای آنکه با اهل تو قصد بد کند  جزآنکه یا بزندان برند  یا به عقوبت  سخت کیفر کنند چه خواهد بود؟

she said: what is the punishment of him who intends evil to your wife except imprisonment or a painful hastisement? (25)

یوسف مضطرب  اما مصمم میگوید: چنین نیست  بلکه این زن خود  با وجود انکارمن قصد مراوده  کرد

he said: she sought to make me yield (to her);

عزیز مصر چند قدمی  ازآنها  فاصله میگیرد  ودر فکر فرور میرود

یکی از همراهانش  خود را به او یرساند و آرام میگوید:

همراه: اگر پیراهن یوسف از پیش دریده زن راستگو ویوسف از دروغگویان است واگر پیراهن از پشت سر دردیه است زن دروغگو و یوسف ا زاستگویان است

witness of her own family bore witness: if his shirt is rent from front, she speaks the truth and he is one of the liars: (26)

and if his shirt is rent from behind, she tells a lie and he is one of the truthful (27)

عزیز مصر به یوسف نگریست  وچون متوجه شد پیراهنش  از پشت دریده شده گفت:     این شکوه و تظاهر به عفت و تهمت بردیگری بستن از مکر شماست که  مکر و حیله زنان بسیار بزرگ و حیرت انگیز است

so when he saw his shirt rent from behind, he said: surely it is a guile of you women; surely your guile is great: (28)

ای پسر ازاین در گذر

o yusuf! turn aside from this

عزیز مصر روبه زن: از گناه خود توبه کن  ککه تو مرتکب خطایی بزرگ شدی وسخت از خطا کاران گردیده ای

(o my wife)! ask forgiveness for your fault, surely you are one of the wrong-doers (29)

نور ضعیف میشود

مجلس دهم

نورزیاد میشودچند زن در صحنه حرکت  میکند یکایک به یکدیگر میرسند -ایستاده سخن میگویندو باز به حرکت  خود ادامه میدهند

زلیخا آنها را دعوت  میکند  تا بنشینند وقتی می نشینند باآنها وسائل پذیرایی میدهد .برای هریک بالش وتختی آماده میکند آنگاه یوسف از دری واردمیشود و می ایستد زنان  خیره به او میمانند

زلیخا: این است غلامی  که مرا در محبتش ملامت  میکردید  دیدید چگونه با یک نظر شمارا شیفته و از خود بیخدو ساخت. آری من خود از او تقاضای مراوده کردم و او عفت  ورزیده و اگر از این پس  هم خواهش  مرارد گند البته زندادنی شود   وذلیل و خوار گردد

she said: this is he with respect to whom you blamed me, and certainly i sought his yielding himself (to me), but he abstained, and if he does not do what i bid him, he shall certainly be imprisoned, and he shall certainly be of those who are in a state of ignominy (32)

یوسف  دست به دعا برمیدارد و میگوید : ای خدا مرارنج زندادن خوشتر ازاین کارزشتی است  که زنان  از من تقاضا دارند  بارالها  اگر تو حیله اینان به لطف وعنایت خود  از من  رفع نفرمایی  وبهانها میل کرده و ازاهل  شقاوت گردم

he said: my lord! the prison house is dearer to me than that to which they invite me; and if thou turn not away their device from me, i will yearn towards them and become (one) of the ignorant (33)

مجلس یازدهم

زندان- یوسف در کنار  دو جوان  دیگر –نوربه طور ملایم زیاد میشود

زندانی 1: من در خواب دیدم که انگور برا ی شراب میافرشم

i saw myself pressing wine

زندانی 2:من در خواب دیدم که بربالای سر خود طبق نان  میبرم ومرغان  هواازآن به منقار میخورند

i saw myself carrying bread on my head, of which birds ate. inform us of its interpretation

یوسفا مارا تو ازتعبیرآن آگاه کن  که تورااز نیکو کاران و دانشمندان جهان  می بینیم

surely we see you to be of the doers of good (36)

یوسف: من شما راازآن پیش که طعام آید و تناول کنید  به تعبیر خوابتان آگاه میسازم  که این علم را خدای من به من آموخته است .زیرا که من آئین گروهی که به خدا بی ایمان و به آخرت کافر ند ترک گفتم  و از آئین پدرانم  ابراهیم خلیل و اسخاق و یعقوب که دین توحید و خداپرستی است  پیروی  کردم  .درآئین ما هرگز نباید چیزی  با خدا شریک گردانیم و احدی را موثر در کارآفرینش دانیم . این توحیدو ایمان  به یگانگی خدافضلو عطای خداست برما و بره مه مردم لیکن اکثر مردامن شکر این عطارا بجای نمیاورند.ایدورفیق زندان من ازشما میپرسم ایا خدایان متفرق بی حقیقت  ماندن بتنا و فراعنه  وغیره بهتر ودر نظا م خلقتموثرند یا خدای یکتای قاهر و غالب بر همه قوای  عالم وجودو بدانید ه  آنچه غیر از خدا می پرستید اسماء بی حقیقت و الفاظ بی معنی  ات که شما خودتان و پدرانتان ساخته اید  خدا هیچ نشانه الهیت و کمترین اثر  خالقیت درآن خدایان  بلاطل نناهده  وهمه بیاثرند و تنها حکم فرمائی  عالم وجود خداست و به شما بندگان  امر فرمده که  جزآن ذات  پاک یکتا  کسی را  نپرستید این آئین  محکم است ولکن اکثر مردم از جهالت براین حقیقت آگاه نیستند

he said: there shall not come to you the food with which you are fed, but i will inform you both of its interpretation before it comes to you; this is of what my lord has taught me; surely i have forsaken the religion of a people who do not believe in allah, and they are deniers of the hereafter: (37)

and i follow the religion of my fathers, ibrahim and ishaq and yaqoub; it beseems us not that we should associate aught with allah; this is by allah's grace upon us and on mankind, but most people do not give thanks: (38)

o my two mates of the prison! are sundry lords better or allah the one, the supreme? (39)

you do not serve besides him but names which you have named, you and your fathers; allah has not sent down any authority for them; judgment is only allah's; he has commanded that you shall not serve aught but him; this is the right religion but most people do not know: (40)

 

ادامه دارد...

[ پنجشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۵ ] [ 19:47 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/سرمقاله...

 

 جعفر صابری/سرمقاله...

سرمقاله...

 قبول بفر مائید بیشتر وقتها تمام کار هفته نامه حاضر است ولی سرمقاله هنوز نوشته نشد همین یک ستون کوتاه! هر زمان که  می خواهم مطلبی را به عنوان سر مقاله بنویسم اول با دوستان و نزدیکان در موردش صحبت میکنم نقطه نظرهایشان و حرفهایشان را میشنوم و یاد داشت بر میدارم دوستان زیادی  هستند و حتی مردم و یا خوانندگان دوستان انجمن فر هنگی ادبی میثاق ،مادرم ،خانواده ام نزدیکانم و دوستان خوبم چون خانم دکتر واله کردستانی ، آقایان محسن مسعودی ، صلاح دین خطیر ،محمد امینی ...و خلاصه هر کسی که حس میکنم به من نزدیک است که از همین تریبون  سپاسگزاری خود را تقدیمشان می نمایم. اما باز دیر میشود و به این دلیل است که هفته نامه گاه با یک تاخیر کوتا هی به دست شما عزیزان می رسد . شاید اگر تهیه یک مقاله علمی و یا فنی یا حتی هنری بود کار راحت تر می نمود اما نوشتن مقاله ای با موضوعات اجتماعی که مردم در گیر آن باشند و برایشان مهم باشد و با خواندنش آرام بگیرند باور کنید کار بسیار مشکلی است . بیش از شصد مقاله در طول این بیست سال نوشته ام و کمتر یا بیشتر مطالب دیگر اما  تنها 420 سرمقاله در هفته نامه همسر به چاپ رسید ه و این یعنی اینکه گاهی خودمان آن را سانسور نموده و برای چاپ در  هفته نامه همسر شایسته ندیدیم ! از جمله همین دو مقاله گذشته که با نام های این دیگر مشکل شماست و حق با آقای علم الهدی است را می توان نام برد. بگذریم این گونه نوشتن بسیار دشوار است بدان دلیل که حرمت قلم و جایگاهش نزد اهل فرهنگ و دانش بی نهایت ارزنده می باشد و ایشان مطلع هستند که هر نوشته ای برگی از تاریخ خواهد شد  و سندیت پیدا می نماید . اینکه آماری نوشته شود و گفته شود روزانه بیش از 440 مورد طلاق داریم یعنی دادن آمار و اعلام یک اتفاق که صد سال دیگر هم می توان بدان مراجعه نمود و گفت در سال 1395 در ایران فلان شخص بیان داشته روزانه 440مورد طلاق ثبت میشده!

 در جوامع پیش رفته بخصوص غربی دو علوم نظری و فنی مورد توجه است و بیشترین مدیران لایق مدیریت کشور ها را همان افرادی تشکیل میدهند که تحصیلات و تجربیا تشان در علوم نظری می باشد و لی برای پیشرفت فنی و مهندسی از افراد شاخص این رشته بکار میگیرند حتی با برگزاری جشنواره های علمی و فنی و پذیرش دانشجو  از سراسر دنیا در این رشته ها و بورسیه نمودن آنها خلا های  علمی خود را پر می نمایند و عجبا جماعت جهان سوم خرسند هستند که به دانشگاههای غربی رفته و جایگاه علمی بدست می آورند این یعنی آنکه ایشان هرگز حق و جایگاه ورود به سیستم اداره کشور را نخواهند داشت و تنها یک فرد فنی در چرخه تولید این کشور ها و پیشرفتشان خواهند بود ! اما در کشور های جهان سوم ما شاهد این هستیم که افراد با داشتن تجربه  و تحصیلات در علم نظامی، فنی و مهندسی ، حتی پزشکی در پست های بسیار حساس اجتماعی قرار میگیرند و خوب نتیجه چه میشود شخصی که نگاه و تجربه و تحصیلات فنی مهندسی دارد می خواهد یک موسسه فر هنگی را اداره نماید برای نمونه طرف دکتر مهندس محیط زیست است مسئول حوزه فرهنگی یک سازمان و یا وزارت خانه می شود یا  دکتر عمومی است مدیرکل بخش بهداشتی می شود ! این که اساساً یک دکتر عمومی یا پزشک متخصص بایسته و شایسته مدیریت یک بیمارستان است خودش جای بحث دارد چرا که او باید از تخصص و تجربه اش در کارش بهر مند شود و مدیر یک بیمارستان باید علم مدیریت بداند با مسائل مالی و کاری و برخورد با کارکنان وغیر آشنا باشد و الا آخر...

آسیب پذ یری یک جامعه از همین چیز های ساده شروع میشود و بیشترین آسیب را در بخش های فر هنگی و اجتماعی ناظر هستیم . تصمیم گیری های احساسی و تجربی و ...لطمات شدید به پیکر نظام مقدس وارد می نماید که ثمره خون پاک هزاران شهید و جانباز عزیز مان می باشد.

جالب این است که در هر صنفی اشخاص به خود اجازه میدهند تا  با نظرات شخصی و تجربی خود در حوزه فر هنگ و هنر و امور اجتماعی دخالت نمایند و مقاله ، سخنرانی ، حتی کتاب  یا فیلم بسازند...البته ما در غرب هم کم نداشتیم که شخصی پزشکی خوانده ولی  موارد اجتماعی را دنبال می کرده و صاحب اثر هم هست اما تحصیلاتش را در شاخه پزشکی رها و یا در ادامه به  فرا گیری علوم نظری و اجتماعی پرداخته است .

از طرف دیگر می بینیم بیشتر مدیران لایق کمتر تشویق و شناخته میشوندو  بلعکس  تنبیه بشدت رایج است یعنی تشویق نه تنبیه آری!برای همین نتیجه عقلانی این  است که کار کمتر کنیم تا مشکلی پیش نیاید.

در هر صورت نوشتن کار بسیار مشکلی است و  اینجانب به مناسبت شروع بیستمین سال تولد  هفته نامه بین اللملی همسر از شما بزرگواران پوزش می خواهم و استدعا دارم مرا در نوشتن یاری نمائید و با پیشنهادات تان به من و همکارانم بفرمائید در چه موردی تحقیق و مطالعه و مطلب تقدیمتان بنمائیم .

 ارادتمند

جعفر صابری

 

 

بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم

که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم

در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند

آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست

که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم

دوستان عیب من بی‌دل حیران مکنید

گوهری دارم و صاحب نظری می‌جویم

گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است

مکنم عیب کز او رنگ ریا می‌شویم

خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است

می‌سرایم به شب و وقت سحر می‌مویم

حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی

گو مکن عیب که من مشک ختن می‌بویم

 

[ پنجشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۵ ] [ 18:38 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/امید

جعفر صابری/امید
 

امید

 

چندی پیش  تصمیم گرفتم در خصوص امید مطلبی بنویسم و به نقد این واژه بپردازم که امید یعنی چه؟

اینکه ما امید وار باشیم قراراست در زندگی ما یک معجزه اتفاق بیفتد و دختر شاه پریان یا غول چراغ جادو به سراغ مان بیاید و یک شبه زندگی مان را عوض کند آیا درست است یا غلط؟

امید و آرزو با هم چه تفاوتی دارد؟ و داشتن امید در زندگی ما چقدر مفید و یا زیانبار است اگر نقش درستش را نشناسیم و ندانیم .

بیگمان داشتن تجربه ، مشاوره و برنامه ریزی ،تحقیق و مطالعه و مواردی از این دسته به ما در شناخت بهتر روش های انتظار کمک می کند انتظار از آینده انتظار از دیگران انتظار از خودمان راه های درست انتظار است بیشتر وقتها داشتن امید و آرزو بدلیل شباهتشان مارا دچار مشکل می سازد و گاه نام دیگری بر این امید و آرزو می گذاریم و آن می شود توکل ...شایسته است ابتدا به بهترین شکل هر یک از این واژه ها را بشناسیم و سپس بدانیم که خدا وندی هست که همواره نظر لطفش شامل حال ما است .

اینکه ما علی رغم تمام شرایط اقتصادی و اجتماعی موجود در انتظار معجزه ای باشیم بیش از اندازه کودکانه است ،هرگز بحرانهای اقتصادی و شرایط موجود به دیروز بر نمی گردد و لذا زندگی  فر دا را باید با برنامه ریزی امروز بسازیم و تلاش بنمائیم که با تحقیق ومطالعه و مشاوره و کسر توقعات نامقبول با امکانات موجود فردایی بهتر را برای خود و اطرافیانمان ترسیم نمائیم.

 برای نمونه دیروز بانکها با روی باز وام پرداخت می کردند اما امروز بدلیل بهره پائین و سود کم دهها بهانه برای عدم پرداخت وام های کوچک می آورند و لذا برنامه ریزی برای خرید مسکن و یا ایجاد شغل  را باید  تا مدتی  بایگانی نمود.

این که امید داشته باشیم فرزندمان با شرایط تحصیلی معمولی و مدارس دولتی و یا حتی غیر انتفاعی برای نمونه  تنها با استفاده از زنگ قر آن قاری قر آن بشود و یا زنگ ورزش یک ورزشکار  بیشک غیر ممکن است .و اینکه همسری نمونه  خواهیم داشت حتی اگر به او کم محلی و بی احترامی کنیم !

بیشتر ما در شرایط فعلی به دنبال یک اتفاق در زندگیمان هستیم برای نمونه ملک پدری مان در طرح افتاده و یا سازنده ای پیدا شده و می خواهد خانه را خراب و از نو بسازد و یا زمینی را معامله میکنیم و پورسانت میگیریم و خلاصه دلالی و واسطه گری این روز ها بازارش داغ است و همه این ها یعنی اقتصادی بیمار و نادرست که مارا به این وامی دارد که بیشتر به اتفاقات دل خوش کنیم . دوستی را دارم که  در طول ده سال گذشته بار ها به او گفته ام تو مرد موفقی هستی واز تجربه  و توانت می توانی در راه درست استفاده کنی اما او یا وارد کار واسته گری می شود و یا کار اهای که بطور کل نه تجربه و نه تخصصش را دارد اما بشدت امیدوار است که یک اتفاق خوب خواهد افتاد.

 او نیز در شبکه های اجتماعی در گرو هایی که خبر از امید و شادی و لبخند میدهند عضو است و همواره به خود می قبولاند که اتفاق خوبی در راه است ...بسیار خوب خدا را چه دیدی شاید این اتفاق افتاد اما اگر نیفتاد چه؟

 مادر من  بانوی با تجربه ای است و گاه مثالهایش شنیدنی است یکی از مثالهایش این گونه است که: کشاورزی بدهکار بوده و زمان شخم زدن گاوش مینشیند روی زمین هرچه کشاورز تلاش میکند گاو تکان نمی خورد سرانجام کشاورز پیر خسته کنار گاو مینشیند و کیسه چوپقش را در میآورد و مشغول کشیدن میشود و رو به گاو می گوید بشین بالاخره وقتی طلب کار بیاد تورا می برد نه من را!

در هر صورت با اینکه من نیز چون بیشتر شما عزیزان بشدت به امید و معجزه اعتقاد دارم پیشنهاد میکنم کمی هم به عقل و شعور و تجربه و دانشمان توجه کنیم!

ارادتمند

 جعفر صابری

[ پنجشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۵ ] [ 18:36 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری/کاروان صلح


 جعفر صابری/کاروان صلح

 

*The conciliation caravan

The world has too much evilness . If the men ignored the world evilness they may become less. but the men find the way .

A caravan for bringing of message of friendship and peace, for bringing of whatever that implies on goodness and joy. For informing the human being that the others are read to help and to reduce their grief. A caravan from every villages and cities , A caravan for participation in a kind of philanthropy along with blue flag of navy blue and with a branch of olive and according to its leaves which implies on the number of participating countries in this useful movement .

 

*Objective:

 Assisting to society poor people and the introduction of the culture and civilization of each nation to other nations.

The showing of ideas and opinions of each nation to other nations and a symbolic action in which can show the sense of philanthropy and also the absorbing of popular helps and governmental helps in this respect.

The method and the form of the implementation of caravan : A caravan which consisting of theatre , music and etc… artists along with handicrafts and the production of each country initially moves from the mentioned country and then moves into neighbour countries . and so the other countries will be added to this caravan will reach to final destination in a circular way and this method will turning over and the hosting country moves every year .and in every place of caravan road will have stations in which the people become familiar with caravan and its objectives . the Introduction of folk wears and the special music of each country are the main symbols of this journey . we can help UNICEF in order to keep the nations culture through this method , since the available countries responsible in caravan will act so much for the better introduction of their nation and cultures .

 

*Remarkable Point:

 Long ago, not so far, the Gypsies and circus have such journeys and that was interesting to people to become familiar with various cultures.

With sampling from this philanthropic action we provide a caravan under the name of peace and conciliation or better to say the nation's friendship. We believe that the globe is too small. However, it's the big one. Therefore the world people need to know each other and respect the culture and opinion of each other. Actually, this is one of the main Guidelines of united nation . We hope that may one day the people of the world respecting to their colour , race , religion and whatever which belonging to every nation . 

Jafar saberi

 

[ پنجشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۵ ] [ 18:35 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

جعفر صابری /حق با علم الهدی است

 
جعفر صابری /حق با علم الهدی است

 

حق با علم الهدی  است!


این روز ها که جماعت اهل فرهنگ  داد برگزاری کنسرت را بلند کرده اند ای کاش  لحضه ای درنگ میکردند  می اندیشیدند که بر سر فر هنگ چه آمده آن هم بدست مدیران فرهنگ !

بیشک شما هم شنیده  و یا دیده اید که در بعضی مراکز  مدیری را با عنوان سردار و یا مهندس یا دکتر خطاب می کنند !  اما چه مرکزی و چه سازمانی بسیار مهم است برای نمونه مسئول روابط عمومی یک سازمان فر هنگی و یا وزارت خانه شخصی باشد که نظامی بوده که صد البته هیچ مشکلی نیست و ایشان بدلیل سالها صداقت و درستی و مدیریت و شایستگی بیش از این را هم دارد اما یک نکته تربیتی وجود دارد و آن این است که اساساً این شخص آموزش دیده که حافظ اسرار باشد و این خصوصیت یک شخص نظامی است و پست سازمان روابط عمومی و تبلیغات شایسته این فرد و آموزشهایش نیست چرا که چنین مدیری باید بشدت تبلغاتی  باشد و هر اتفاق کوچکی را بسیار بزرگ کرده انعکاس دهد از این جهت  باید در انتخاب چنین شخصی  تامل نمود .

 و یا وقتی در وزارت خانه فر هنگی کشوری آمار مراجعین پیک موتوری و کارمندان بیشتر از اهالی فرهنگ و هنر و صاحبان اندیشه فر هنگی است چه توقعی باید داشت که دیگر سازمانها به اهل فر هنگ احترام بگذارند که خوشبختانه بیشتر هم احترام می گذارند. داستان ساده است وقتی همه جا صحبت از سیستم ارسال و پاسخ گوئی اینترنتی است و سامانه های گونا گون  در خد مت مراجعه کنندگان است دیگر کدام  اهل فر هنگ به وزارت خانه میرود؟ اگر هم لازم باشد یک پیک موتوری و یا کارمند ساده انجام وظیفه می نماید البته این کمک به ارباب رجوع است اما نه در هر سازمان و سیستم ویا وزارت خانه ای !این درخت با حضور اهل فرهنگ آبیاری می شود.

مشهد مقدس شهری است که چون نگینی در جهان اسلام می درخشد و چنین شهر های  در جهان کم نیستند هر شهری بجهتی مورد توجه مردم بخصوص مسافران است اصفهان برای دیدن بناهای تاریخی و صنایع دستی ،شیراز همچنین شهر های شمالی دریا و تفریح ،کیش خرید و استراحت و تفریح و مشهد برای زیارت ...البته داستان از وقتی شروع شد که جماعتی برای جلو گیری از هزینه های ازدواج و یا نشان دادن ارادتشان برای ماه عسل به این شهر آمدن و این شهر شد مکانی برای ماه عسل...

در حال حاضر نیز مکانهای تفریحی چون باغ وحش شهر بازی و بازار های بزرگ و بسیار دیدنی در این شهر کم نیستند و مشکلی هم نیست اما داستان اینکه کنسرت از هر شکلش در این مکان مقدس برگزار شود کمی توقع نا بجای است ! امام جمعه محترم مشهد حضرت آیت الله علم الهدی با توجه به اینکه در سخت ترین روز های انقلاب بخصوص دهه شصت  یکی ازسکاندار نظام مقدس بوده  و مسئولیت های ارزشمندی را  بر عهده داشته فردی لایق و شایسته است و تشخیص درستی میدهد که بیائیم شهر ها را با  جایگاهش بشناسیم نه برایش جایگاه درست کنیم. ای کاش حضرات فر هنگی کشور دلشان برای فرهنگ بیشتر میسوخت چه مقدار از اهالی فرهنگ و هنر در بد ترین شرایط معیشتی زندگی میکنند و چه خدمت فر هنگی به ایشان شده کدام نمایشگاه و کدام خدمت فر هنگی به جماعت فرهنگی شد نمایشگاه کتاب و مطبوعات میگذارید در بیابانهای اطراف تهران و بابت هر متر مربع خداد تومان از این جماعت میگیرید . کدام موزه و یا سینما را تاسیس کرده اید و اساساً این همه جماعت کارکنان در وزارت خانه ای  این چنینی که همه کارها را سیستم هایتان میکند نیاز است !شاید افتتاح سرویس اختصاصی برای معاونینتان و یا اختصاص آسانسور ویژه از اهم خد مات فر هنگی بوده و هست .کدام یک از این مدیران لایق فرهنگی هرازچندی به نماز خانه وزار تخانه برای اقامه نماز جماعت با همکاران می آیند و یا کدامیک از این فرهیختگان فرهنگ شناس با جماعت همکارشان در سالن غذا خوری نهار میل میکنند . این است فر هنگ و ارشاد اسلامی !؟ مگر  حضرت پیامبر (ص) با یارانش بر یک سفر نمی نشست ؟ مگر ایشان در یک صف  با یارانش نماز نمی خواند !  مگر این وزارت خانه مکان فر هنگی این مملکت نیست که مقام معظم رهبری بیش از بیست سال است فریاد میزند بترسید از شبیخون فر هنگی و کسی گوش نمی دهد و در اتاقهایشان را می بندند تا فقط با هماهنگی حتی همکارشان وارد شود! وزارت خانه ای که صدای وزیران و معاونین اسبقش از جایی جز وطن اسلامی می آید می خواهد دم از فر هنگ بزند و سینه چاک می کند که چرا کنسرت در مشهد برگزار نمی شود! مشکل  فر هنگی ما کنسرت است! چه تعداد از مدیران لایق و تحصیل کرده و شایسته پست مدیرت در همین وزارت خانه  بطور کل به بازی گرفته نمی شوند ! مگر ما کارمندان لایق و با سواد  و با تجربه فر هنگی که میدانند چگونه با اهل فر هنگ برخورد نمایند کم داریم ؟

اگر جماعت فر هنگی کشور سکوت میکنند و چیزی نمی گویند دال بر این نیست که شرایط فر هنگی را قبول دارند بلکه نشان از بی اعتباری بخش عظیمی از این سیستم است.

امید وارم  لا اقل بابرخوردی فر هنگی از صاحب این قلم و دیگر اهالی فرهنگ بخواهید تا لااقل در خانه خودشان با مدیران خودشان به گفتگو و یا گفتمان فر هنگی بشینند و از بیان واژه های زیبا کم کرده به عمل شایسته بپردازیم . نباید از فر مایشات شخصی که منزلت مذهبی و جایگاه دینی مکانی را شاخص تر از موارد دیگر می داند برنجیم ،چرا که او به وظیفه خود به شایستگی اعمل می کند شما نیز بیاموزید به وظیفه خود به شایستگی عمل کنید!

باور کنید هیچ کس دشمن تر از دوستانی نابخرد نیستند که می توانند به دوستشان لطمه بزنند.

ارادتمند

 جعفر صابری

 

[ پنجشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۵ ] [ 18:33 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
تاریخ : یکشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۵ | 16:41 | نویسنده : خبرنگاران

جعفر صابری/مشکل مشکل شماست!

یک شنبه 31 مرداد 1395
 
 
جعفر صابری/مشکل مشکل شماست!
 

مشکل مشکل شماست!

 بیشک  نقش مادر و پدر در خانواده بسیار مهم است و هر کدام از ایشان وظیفه ی مهمی بر عهده  دارند و با درست انجام دادن این وظیفه ها است که بیشترین نقش تربیتی و شخصیتی فرزندانشان را برای قبول مسئولیت های اجتماعی آینده به ایشان آموزش می دهند و بدیهی است اگر چنانچه فردی امروز در جایگاه مادر و یا پدر و مهم تر از آن یک مدیر نمی تواند نقش خوبی از خود نشان دهد به عواملی این چنینی و همچنین تربیت نادرست بر میگردد . اینکه شخص یاد بگیرد مسئولیت پذیر باشد و مسئولیت کار هایش را بپذیرد خود نشان از درستی تربیت و شخصیت وی است .

سابق بر این در خانواه های ایرانی طرح و یا مطرح نمودن واژه طلاق گناهی نابخشودنی بود و کمتر در خانواده ها این گونه مسائل مطرح میشد و لی به مرور زمان بدلایل گونا گون این موضوع  بسیار ساده و روان مطرح می شود و بلافاصله بعد از تصمیم  اجرائی میشود حضرت عیسی مسیح (ع)  می فر ماید  با طلاق دادن همسرتان فحشا را افزایش میدهید. با ید به باز خورد چنین موضوعی در جامعه مفصل پرداخته شود . اما مسئولیت پذیری و مدیریت بحث اصلی ما است که متاسفانه این روز ها کمتر مدیران ما این موضوع را می پذیرند که مدیر هستند و تصمیم گیرنده .سابق بر این شعار یک مدیر این بود که من آمده ام درست کنم ولی امروز بر سرشان تابلوای با خط خوش خود نمائی می کند که نوشته :

 ما مامور به وظیفه هستیم ،نه مسئول به نتیجه...!

حالا چه کسی باید دنبال نتیجه باشد  ! همین آقای مدیر که غالبا از جای دیگری به این جا برای مدیرت تشریف فر ا شده  حتی نمی داند ساختمان اداریش چند اتاق و چند پرسنل دارد و برای اینکه وقتش در برخورد با پرسنل گرفته نشود یک آسانسور ویزه در اختیارش می باشد حتی دبیر خانه حوضه ریاست هم مستقل عمل میکند و نماز خانه ای هم مستقل برای ایشان تزئین شده که برای مهمانان ویژه مورد استفاده قرارمیگیرد. یک مدیر هرگز به همکاران حتی سالمندان و قدیمی تر ها سلام نمی کند و در شان و شخصیتش نیست که به آنها سر بزند . ایشان با توجه به تربیت خانوادگی که داشته و دارد هرگز نیامده که جواب گوی مردم وارباب رجوع باشند و بدون هماهنگی ورود به اتاقش ممنوع است حتی برای همکارانش!مدیر در جامعه ما برخلاف مدیران موفق جهان امروز  به سادگی ،پرسنلی را که دوست ندارند و یا مازاد می شمارند اخراج و یا تعدیل مینمایند و بدون توجه به سابقه و سنوات او تصمیمی میگیرند که برون سازی و یا تعدیل نیروی انسانی صورت گیرد.  این مدیر شایسته توجه ای به پاشیده شدن زندگی انسانهایی که از جانشان ،سالها ی جوانی و عمرشان گذشته و در این سیستم کار کرده اند در یک صبح زیبای بهاری یا تابستانی و یا پایئزی و یا زمستانی تصمیم میگیرد و اجراء میکند و وقتی هم که از مدیریت این مجموعه رفت هرگز به سرنوشت آدمهای که با یک تصمیم مدیریتی او  زندگیشان نابود شده فکر نمی کند اما به هرچه  باشکوه  تر برگزارشدن مراسم تودیع  خود و معارفه مدیر جدید میاندیشد و از شبکه های مختلف صدا و سیما همچنین خبرنگاران جراید کثیرالنتشار دعوت ویژه به عمل می آورد و نا گفته نماند که در همین مراسم نیز از همکاری معاونین و مدیرانی که با خود به این مجموعه آورده کمال قدردانی و تشکر را به عمل می آورد . البته ناگفته نماند که پرسنل زحمت کش اداری بخصوص روابط عمومی و تبلیغات در این گونه موارد چند هفته قبل و بعد باید قید خانواده را زده شبانه روز در اداره حاضر باشند تا زمان ورود مهانان ویژه بخصوص از استانهای دیگر  و پذیرایی در هتل ها و رستورانها و... چیزی از قلم نیفتد که باعث شود اذهان عموی در لیاقت مدیر شایسته تردید به خود راه دهند.

جالب اینکه گاهی مواقع بعضی پرسنل ساده و دلسوز نیز هدیه ای به رسم یاد بود تهیه نموده و مدیر را به همان نمازخانه که در طول مدت ریاستش هرگر بدانجا نیامده دعوت می نمایند  والبته گاهی هم مدیر برای اولین و آخرین بار بدانجا میرود و هدیه را نیز  از افرادی که از لبه تیغ تعدیلش جان بدر برده اند تحویل میگیرد. معذالک مدیری شایسته است که  علی رغم اینکه کار خاصی ندارد باز در این مراسم شرکت ننماید و یکی از  معاونین خود را به جهت احترام و تشکر راهی نماید که البته بعد از نماز   ضمن تقدیر از این حرکت شایسته همکاران دلایل مشغله مدیریت را بجهت انجام پاره ای از امور محوله به ااطلاع همکاران رسانده و هدیه را گرفته و برود!

بدون شک شما با ین موارد به کرات برخورده اید که اگر نامه ای به دست یک مدیر لایق به سختی برسانید با خطی خوش مینگارد ،بررسی شود! و نفر بعدی نیز به واژه بررسی، اعلام نتیجه شود را می افزاید و این گونه نامه چنان به گردش خود ادامه میدهد که گویی سفری تاریخی و دراز را باید بپیماید تا به دست نگارنده اصلی برسد اگر لازم باشد در غیر این صورت  در پی دوندگی های لازم تنها با  واژه:  نامه شما رد شد مواجه می شود و این یعنی همان  شایستگی مدیر !

 البته نباید فراموش کرد که در پاره ای موارد نامه در مقابل خود رئیس در اتاق ایشان با راهنمایی و مساعدتشان نوشته و بلافاصله مورد تفعل حضرت والا قرار گرفته تاییدات لازم مبذول میگردد و یکی از معاونین شایسته شخصاً مسئول پیگیری موضوع شده و تا قبل از پایان وقت اداری مورد اجرائی شده و مهمان ویژه که با دست خط و یا پیام تلفنی ویژه تشریف فر ما شده بود ند بعداز صرف نهار  پشت در های بسته راهی می شود و شاد و خورسند میرود ...که بی شک دعای خیر ایشان نیز نصیب مدیریت محترم و خانواده  ایشان خواهد بود ... اما این محبت بدون ارج نمانده و با توجه به حقوق ناچیز مدیریت  که صرفاً نشان از خدمت است و نه قدرت  از طرف دوستان مورد لطف قرارگرفته و مبلغ  ناچیزی و یا هدیه ناقابلی نیز تقدیم می شود که بطور کل بدلیل ناچیز بودنش در فهرست لیست دریافتی ها و درامد این مدیر زحمت کش متخصص با لیاقت قرارنمی گیرد و اگر هم روزی روز گاری ادعای نا بخردانه ، ناجوانمردانه، نالایق ناسپاسگویی که قدر شناس خدمات شایسته این گونه مدیران لایق نیستند  حرفی حدیثی  بحثی را در خصوص حقوق ایشان مطرح نمودند بدون دل خوری و با خون سردی می گویند حاضرند تمام حقوق دریافتی خودشانرا حتی حق جالسات و اضافه کاری هایی که پشت درهای بسته با همان مهمانان ویژه دریافت نموده اند را پس بدهند! و اگر هم می خواهید استعفا میدهیم و میرویم جای دیگر مدیریت می کنیم البته در همین کشور به خدمت گذاری مشغول خواهیم شد و علی رغم اینکه خانواده و بچه ها در بیرون از کشور در بلاد کفر مشغول تحصیل و کار هستند  تا پس از کسب  تجربه و توان لازم برای مدیریت و خدمت به وطن عزیز مان باز گردند او در  کشور می ماند و از جان برای توسعه و پیشرفت کشور چون گذشته کوشا  خواهد بود!

این گونه مدیران در طول مدت خدمات شایسته خود شعاری را نیز دارند که در بیشتر مواقع به کار می برند و آن این است که این دیگر مشکل خودتان است و بشدت سعی دارند تا همین تفکر را به همکاران شایسته خود انتقال دهند تا در برخورد با مشکلات بخصوص ارباب رجوع بکار بگیرند و از همین طریق گره گشای مشکلات نظام مقدس اسلامی ایران که ثمره خون هزاران شهید و جانباز است باشند.

شایان ذکر است چنانچه در زمان تصدی ایشان در پست ریاست کارمند ساده ای یا آبدارچی اداره صرفا جهت انجام وظیفه و خدمت به خلق الله از ایشان حق الزحمه ای دریافت نموده باشد به عنوان یک مفسد اقتصادی و اداری به شدت با وی برخورد شده و اعلام میشود مسئولیت کلیه ی این اشتباهات با این کارکنان است و آن مدیر به هیچ عنوان مسئولیتی در خصوص مواردی که بوجود آمده را ندارد .

غالب این مدیران اجرائی در سیستم های مجریه بسر میبرند و از بی لیاقتی و نابخردی مدیران در دیگر قوه ها   بشدت ناخرسند هستند و بدون شک این مشکلات جاری را دال بر بی لیاقتی مدیران قبلی و ناشایستگی ایشان میدانند و گاهی مواقع که بعنوان مهمان در برنامه های تلویزیونی افتخار حضور می یابند از سفر های خارجی که نموده اند و کسب تجاربشان برای مجری  و ملت شریف همیشه در صحنه بیاناتی را مبذول میدارند که بسیار ارزشمند است و در راستای توسعه اقتصادی و فرهنگی کشور بسیار مهم است. هم ایشان  در مراسم ویژه و یا برنامه ها و سمینار ها با کمی تاخیر بین یک تا دوساعت از در پشتی وارد و بعداز نشستن روی صندلی های ردیف جلو بلافاصله سخنرانی مبصوتی را داشته و بدلیل حجم فراوان کاری از همان در خارج می شوند .

گاهی مواقع به قدر ناشناسی ملتمان دلم می سوزد که چرا باید قدر این گونه مدیران شایسته را درک ننما ئیم و باید بدانیم که اینگونه کفر نعمت کردنها نعمت از کفمان بیرون می کند.

 همواره این گونه مدیران شایسته حرفی برای گفتن دارند از مشکلات مملکتی خود مان گرفته تا دیگر بلاد کفر و هرچه رهبر دلسوز و دیگر مسئولین بدانها بگویند ایشان تشخیص خود را می دهند و با پوزخند به کل این نظرات مسیر رشد خود را طی می نمایند.

چرا که در هرصورت مشکل مشکل شماست!

ارادتمند

جعفر صابری


[ یکشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۵ ] [ 16:42 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 

بازیافت

شرکت کانزاس بعد از اینکه فهمید مردم فقیر از کیسه های برنج برای خودشان لباس تهیه میکنند ، با یک حرکت زیبا این کیسه ها را طوری طراحی کرد که این افراد بیشتر و بهتر این کار را انجام دهند! به زبان ساده باز یافت یعنی این ! شایسته است مسئولین دست اندر کار و ارباب جراید  اقدام به فرهنگ سازی لازم در خصوص بازیافت بنمایند و در این راستا ابتدا از ساده ترین شکل ممکن بازیافت یعنی تفکیک زباله در منزل و یا شرکت و کارخانه حتی بیمارستان ها شروع نمایند که بسیار مهم و ضروریست.

متأسفانه فرهنگ ملت ما در نگاه به بحث بازیافت و زباله نگاه عجیبی است برای نمونه اگر به رستوران و یا سفره خیراتی دعوت شویم وقتی مقداری از مواد خوراکی باقی می ماند نوعی شرم و یا خجالت باعث میشود که باقی مانده غذا را رها سازیم و این مصرف وحشتناک مواد خوراکی بسیار زیان آور است . حتی در بیشتر منازل نیز موقع صرف شام و نهار مقدار زیادی برنج و خورشت و مواد خوراکی بدلیل اینکه درابتدا بیش از حد مصرف در بشقابها کشیده میشود باقی می ماند و بیشتر هم برای کودکان و نوجوانان این اتفاق می افتد و والدین با کمی غُر زدن  از این مورد عبور می کنند در صورتی که کم کشیدن  و بعد در صورت نیاز باز هم کشیدن غذا می تواند از دست خوردگی مواد غذایی جلو گیری کند باور کنید اگر شما هر شب یک بشقاب برنج و خورشت که از دست نزدن  و کم خوردن کنار بگذارید می توانید همان شب به یکی از کارگران و اشخاص نیاز مند بدهید که بیش از هر چیز حس خوبی به شما دست می دهد.

اگر شرکت های تولید کننده برنج و یا محصولا تی که مانند برنج نیاز به کیسه دارند کیسه ها را طوری طراحی کنند که بعد بعنوان وسیله ای برای خرید خانواده مانند زنبیل قابل استفاده باشد مقدار زیادی از تولید نایلونهای میوه فروشی و بقالی ها و سوپر مارکت ها کم می شود به شرط اینکه مردم نیز استقبال نمایند همان طور که میدانید مقدار زیادی از این کیسه ها به دور ریخته می شود همین چند سال قبل بود که از این کیسه ها خانم های خانه دار ساک دستی تولید می کردند و یا حتی کیف مدرسه اگر یاد تان باشد از پاکت های ساندیس هم ساک دستی تولید می کردند و چقدر هم زیبا و محکم بود.

در هر صورت اگر جمع آوری و تفکیک زباله نه یک کار بی ارزش بلکه یک کار مفید و با کلاس توسط  فرهیخته گان جامعه معرفی و فرهنگ سازی شود می تواند بسیاری از مشکلات زیست محیطی ما را حل نماید .

حضور در بیابان ،محیط زیست و تفریح، بسیار شایسته و لازم است اما برخورد با انبوه زباله های بجا مانده از این سفر های تفریحی، هر انسان مسئولی را آزرده خاطر می سازد.

بسیاری از لوازم با کمی دقت از همین وسایل دورریختنی قابل تهیه می باشد و چقدر خوب است که ما با همدیگر برای حفظ محیط زیستمان بکوشیم و این مهم را شهر داری ها ی محلات و مناطق می توانند مدیریت نمایند . یکی از نمونه های بارز این مورد استفاده از سطل های زباله است که گرچه به لحاظ اندازه با نمونه خارجی برابر است اما متأسفانه در و چرخ و حتی نحوه قرار گرفتنش در ایران بطور کلی تغییر کرده و به همین دلیل  از ارزشش کاسته شده است .  البته موارد دیگری هم در خصوص زباله و بازیافت است که در فرصت های بعدی تقدیم حضورتان می شود. اما لازم می دانم از همکار خوب مان آقای محسن مسعودی کمال تشکر را به عمل آورم که تصاویری از نمونه سطل های زباله خارج از ایران  و نحوه تفکیکش را برای ما تهیه نموده  است.

 با تشکر از شما هم وطنان دلسوز و با فر هنگ.

 جعفر صابری

[ جمعه پانزدهم مرداد ۱۳۹۵ ] [ 21:45 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

 

نان بُری

نان قرض میدادند

 

سالروز میلاد امام هشتم بر تمام عزیزانی که آن حضرت را دوست دارند مبارک ،ما نیز سالهاست ارادتمند ایشان هستیم و به همین بهانه است که سالگرد  تولد مجله  همسر را با میلاد ایشان جشن میگیریم، بیست سال پیش  همزمان با تولد حضرت امام رضا (ع)  مجله همسر نیز متولد شد و چه داستانها از سرش گذ شت تا بیست ساله شده... فقط باید گفت شکر...

شکر برای همه چیز بخصوص همیاری شما دوستان و عزیزان همراه ،متشکرم از  دوستان و یاران و همکارانم که  همراهیمان کردند...

همین چند سال پیش بود که  وقتی به مغازه بعضی از کسبه میرفتی و سراغ جنسی را میگرفتی بالبخند میگفت  مغازه بقلی هم داره و یا لطفآ از مغازه روبرو سئوال کنید.

بعد ها متوجه شدم که این حرکت انسانی بدان دلیل بوده که دوست و همسایه آن مرد هم جنسش را بفروشد و کسب و کارش رونق داشته باشد و به نوعی به هم نا ن قرض میدادند... بین کسبه بازار  قوانین نانوشته ای بود که بسیار زیبا هم اجراء میشد ،برای نمونه اگر فروشنده ای چک اش به هر دلیل نقد نمیشد همکارش هرگز به خود اجازه نمیداد تا با مأمور به درب مغازه صاحب چک برود و این کار نزد دیگر بازاریان دور از اخلاق بود و چنین مواردی بین خودشان دوستانه و با مساعدت چند تن از بازاریان دیگر به خوبی و خوشی حل میشد.آن روز ها نان بریدن  کاری زشت و نا جوانمردانه بود.اینکه چه شد و چرا گفتنش مثنوی یکصد من کاغذ می خواهد معذالک در یک کلام باید در وجود خود به دنبال انسانیت فراموش شده بگردیم ؟ دوستی میگفت شاید بخاطر زیاده خواهی مان شده و می خواهیم بیشترین ها و بهترین ها را خودمان داشته باشیم، بیشتر مواقع خانواده ها دچاره بحران های شدید خانوادگی میشوند و احترام بین اعضاء خانواده کم رنگ میشود،حتماً مشکلات اقتصادی در این میان نقش مهمی دارد اما فکر نمی کنید کمی هم خودمان دچار تناقض های گفتاری و رفتاری شده ایم . آیا بهتر نیست قبل از هر گونه تصمیم گیری و یا حتی بیان موضوعی به جوانب کلام مان بیندیشیم و باز خورد آن در بین تمام اعضاء خانواده ،آیا شایسته تر نیست به نوع درآمد و کسب و کار مان بیشتر بیندیشیم و بدانیم که چه چیزی  را به چه قیمتی پای سفره نان خانه خود می آوریم!

تولستوی نویسنده شهیر روس در بیانی زیبا می گوید: زمانی که بخواهید وصیت نامه بنویسید متوجه  خواهید شد تنها کسی که سهمی از داراییتان  ندارد خودتان هستید،نسبت به خودسخاوت داشته باشید...

حالا تا میتوانی نان بُری کن و حق را نادیده بگیر بی شک نداشتن ایمان و توکل کافی  به وجود حضرت حق تعالی است که مارا این گونه به جان یکدیگر انداخته و به  هم رحم نمی کنیم و از هر فرصتی برای نابودی یکدیگر استفاده می کنیم تا  تکه نان بیشتری برای خود و اهل و عیالمان فراهم سازیم ،و ای کاش این همه تلاش تنها برای نان و رزق وروزی بود و وای بر آنان که به هر کاری دست میزنند تا به اینچ تلویزیون شان و یا بلندی شاسی ماشینشان بیفزایند!

نان بُری و نان قرض دادن و آنچه به نان و نمک در فرهنگ ما ملت ریشه دارد تلاش سالها رنج و تجربه نسل های قبل از ما بوده که بسیار هم در فرهنگ و ادب و ادبیات ما نقش داشته و دارد. گرچه متأسفانه این روز ها  هنر مندان ما کمتر به سراغشان میروند و بیشتر سعی در بیان امروز دارند اما بد نیست که به خویشتن خویش باز گردیم همان  نهان خانه ای که در وجود فرد فرد ما بوده و خواهد بود.

 باز هم میلاد اما هشتم را به شما عزیزان همرا ه تبریک عرض میکنم و  در انتها  می گویم:

 

پرندهای که پرواز را نمی داند

 به قفس میگوید سرنوشت...

 

 ارادتمند شما

 جعفر صابری

[ جمعه پانزدهم مرداد ۱۳۹۵ ] [ 21:44 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

تعارف

 

همه جای دنیا ادب و نزاکت ارزشمند است، ولی مردم شرقی بخصوص خاور میانه و ایرانیان در بعضی موارد ازجمله تعارف کردن زبانزد هستند .ایشان گاهی چنان تعارف میکنند که  طرف مقابل بیشتر شرمنده میشود و اساساً  می ماند که چه باید بکند! این رفتار و تعارفات بیشتر مواقع  همان ابتدای دوستی و جلسات اول است و با کمال تعجب  به مرور زمان و جلسات دیدار و ملاقات های بعدی بدون هیچ تعارف و رو دربایستی  و گاهی وقتها با وقاحت تمام  میگویند ما که با هم رو دربایستی نداریم و...عجیبه زمانی که ما تازه با شخصی آشنا میشویم و نمی دانیم آیا انسان درستی است ؟آیا صادق است آیا راستگو است ؟آیا همان که نشان میدهد هست؟ و دهها آیای دیگر، کاملاً به او اعتماد میکنیم و با کمال ادب و احترام برخورد میکنیم و آنچه نباید او بداند و یا از ما در اختیارش باشد را با روی گشاده در اختیارش قرارمیدهیم ولی  بعد از اندک  زمانی موضع میگیریم و به شدت در لاک دفاعی قرار میگیرم !

 حتماً برای شما نیز پیش آمده و در این گونه موارد با من هم عقیده هستید و چه بسیار از همین موضوع ، بارها لطمه نیز خورده اید ، بیشتر دختران جوان و یا آقا پسر ها و حتی خانواد هایشان در اولین جلسه ملاقات برای ازدواج  چنان با دقت و احترام صحبت میکنند که آدم باور نمی کند ایشان قرار است با هم زندگی مشترکی را شروع نمایند.

 گاهی وقت ها این گونه رفتار را با داشتن حیا  اشتباه میگیرند و میخواهند آن را ادب و احترام متقابل بدانند.

جای تعجب است همین افراد در رانندگی و یا امر اجتماعی  مانند صف و احترام به حقوق یکدیگر بطور کل فراموش می کنند که کی هستند و چه جایگاه اجتماعی دارند !

نکته جالب توجه این است که برخلاف تمام دنیا که در برخورد های اول با احتیاط و دقت بیشتری با موضوع برخورد می نمایند و به مرور زمان اعتماد می کنند ما اول اعتماد و بعد حواسمان را جمع می کنیم . عجیب این است که اگر هم کسی بر خلاف این رفتار را از خود نشان دهد مورد مؤاخذه قرار گرفته و فردی بی ادب و بی اخلاق معرفی می شود!

امید وارم گرچه شخصاً بشدت به این رفتار غیر منطقی دچارهستم اما بتوانیم زین پس کمی عاقلانه تر واژه تعارف را بشناسم!

جعفر صابری

 

[ جمعه پانزدهم مرداد ۱۳۹۵ ] [ 21:43 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

غول چراغ جادو

 

جعفر صابری

 

قسمتی از مقاله ای که به دلایلی علی رغم آنکه در بهمن 93 نوشته شده بود معذالک  جایی چاپ نشد ولی امروز با توجه به شرایط فعلی و خریدها و برنامه های جاری ترجیح دادم تا به انعکاس آن بپردازم .

 

چشمایت را برای لحضه ای ببند و فکر کن که همین الان غول چراغ جادو در مقابل تو حاضر است تا سه آرزوی تورا برآورده کند.چه آرزو خواهی داشت !اصلاً تا حالا فکرشو کردی که چه آرزو هایی داری ،بهار زیبا در راه است و با رفتن زمستان فصل زنده شدن در راه است و درختان خوابیده در زمستان کم کم بیدار می شوند و نشانه های بیداری شکوفه های زیبایی است که در سرشاخه هایشان خود نمایی می کنند...در سر تو در این فصل بهار چه شکوفه هایی خواهد شکفت و جوانه خواهد زد .میوه درخت وجود ما در فصل رسیدن چه خواهد بود آرزوی ما برای فر دا چیست؟ باور نداریم که ما صاحب غول چراغ جادو هستیم و این غول دردستان ما قرار دارد.شاید فکر می کنید این دروغی بیش نیست و این غول هر گز وجود نداشته و نخواهد داشت اگر پاسخ این است باید بگویم که اشتباه میکنید کافیست یکی دو نفر از تحصیل کرده های قبل از انقلاب را درفرنگ پیدا کنید و از آنها سئوال کنید که دیگران آن زمان در باره ایرانیان چه اندیشه ای داشتند، می گویند : بیشترشان فکر می کردند هر ایرانی صاحب یک چاه نفت است و نفت یعنی ثروت و درآمد بدون آنکه بدانند همه ی نفت ایران خرج چه چیزهایی می شد! آنها می دانستند که نفت سیاه است و ماده ای است که برای روشن کردن چراغ به کار می رود پس غولی که می تواند هر کاری کند را اسیر در چراغی که سالها باید بماند تا به نفت تبدیل شود و ارزشمند شود تا بتواند هر کاری را به انجام برساند را در افسانه هایشان به تصویر می کشیدند .که در دست یک مرد یا زن شرقی در بیابان از چراغ ظاهر می شود و چون دود و آتش به آسمان می رود و دست به سینه می ایستد تا فرامین صاحبش را به انجام برساند.آنها این دیو را هرگز نداشتند .در افسانه های آنها مردی به سرزمین آدم کوچولو ها میرود و همه در چشمانشان حقیر و کوچک هستند گر چه در ابتدا آن مرد اسیر آدم کوچولو ها می شود اما سرانجام آن مرد زندگی و صلح را در سرزمین آدم کوچولو ها در دست می گیرد...وبگذریم...این روزها غول چراق جادو دیگر در دست یک نفر یا یک ملت نیست ،گرچه مرحوم مصدق نامی تلاشی نمود تا این غول چراغ جادو را در دست صاحبش قرار دهد تا به آرزو هایش برسد اما خیلی زود جهان به او فهماند که داستان غول چراغ جادو تنها یک افسانه است . آرزو های هر کس با بود و نبود غول چراغ جادو معنا نمی گیرد آگر این چنین بود جهانیان هر گز به آرزو هایشان نمی رسیدند و فاتح کرات دیگر نمی شدن .تنها در خود باوری و تلاش مضاعف است که انسان به حقیقت می تواند صاحب قدرتی چند برابر بیشتر از غول چراغ جادو شود...دیگر کاری که غول چراغ جادو می توانست انجام دهد با جدا سازی کوچکترین ذره از درون ذره دیگر بنام اتم در یک فضای بسته می توان انجام داد و نگران نبود که این انرژی به اتمام می رسد و حتی یک کیلو از این انرژی می تواند بزرگترین شهر های جهان را صاحب انرژی بی نهایتی نماید تا تمام چراغ هایشان را برای مدتها روشن نگاه دارند! داشتن آرزو نه تنها بد نیست بلکه لازم هم هست اما آرزو ای که برای خود و دیگران تعریف شده باشد دیگر داشتن آرزوی خوشبختی برای تنها خودت معنایی ندارد .اگر سری به کلانتری ها و دادگستری ها بزنیم میبینیم که دیگر کمتر اختلافات بیرونی است و بیشتر مشکل بین اعضای خانواده است فرزند با والدین ویا بلعکس بین زوجین و یا اقوام ...مشکلات این گونه تعریف شده و همه نشان از این است که اگر منصف باشیم باید همه چیز را برای همه بخواهیم و بدانیم مشکل مشکل فقر است در غیر این صورت ما در زندگی خوشبخت نخواهیم بود. همان که مولا علی (ع) فر مود اگر فقر از در بیاید عدالت از پنجره می رود...دیدیم چندی پیش با هزینه ی فراوانی تعدادی از تجار کشور فرانسه را دعوت کردیم تا به سرزمین ما بیایند و در این کشور اسباب خوشبختی ما را فراهم سازند اما همان ها که هنوز در گیر سرزمین آدم کوچولو ها

 

تصویر خاطراتی از دوبله کارتون خاطره‌انگیز سفرهای گالیور/ حرف زدن با زبان لی‌لی‌پوت‌ها

 

 

 

هستند اجازه ندادند تا ما به آرزو هایمان برسیم...باید در فصل شکفتن کمی اندیشه هایمان را نیز پرورش دهیم و بدانیم اینکه بزرگتری با تجربه بیشتری می گوید :نمی شود به قول اینها اعتماد کر باورش کرد !داشتن آرزو های بزرگ باعث خوشبختی و پیشرفت است اما به چه قیمتی و با چه هزینه ای و نادیده گرفتن چه چیز هایی این ها همه همان داشتن دانش و بینش است! که انشالله در فصل شکو فایی در وجود همه ی ما به وجود آید و به درستی صاحب غول چراغ جادو شویم...

 

اگر کمی به با دقت به سیاست های گذشته ایشان بیندیشیم خواهیم فهمید که هرگز آن اتفاق مطلو بی را که ما می اندیشیم رخ نخواهد افتاد واین جماعت قرانی به شکل ریال یا دلار را به ما بابت آنچه داشته و یا داریم نخواهند بخشید بلکه  قسمتی را بابت طلب ،قسمتی را بابت سود، قسمتی را بابت همفکری، فسمتی را بابت حقوق، قسمتی را بابت خسارت و در نهایت اگر چیزی ماندآنچه خودشان میخواهند جنس و کالا با قیمتی که خودشان می خواهند به ما می دهند !اگاه باشید هر زمان اراده کنند می توانند باز شرایط را همانگونه که بوده به نفع خود برگردانند درست مثل همان غول سرزمین آدم کوچولوها! ناگفته نماند اگر به فکر اموال شخصی و دارای یتان که  در گروایشان است هستید بدانید که پیرمان بدرستی این جماعت و سیاستهایش را می شناسد .

 و حال دلخوش و سرمست از این بده بستان باشیم تا ببینیم خدا چه می خواهد!

ارادتمند

جعفر صابری

جعفر صابری/گل خر زهره

تاریخ : یکشنبه نهم تیر ۱۳۹۲ | 16:47 | نویسنده : خبرنگاران

 سر مقاله :

گل خر زهره

 

بعد از انتخابات شورایاری های اسلامی  در میان مردم این گفت و گو ها به گوش می رسید که شاید شما هم شنیده باشید  عجب شورای شهری شد همه ورزشکار هستند و از این گونه حرفها .قبل از هر چیز باید بگو ئیم که خوشبختانه همه ی اعضای شورای شهر ورزشکار نیستند و اساساً اگر اهل کار و تلاش باشند چه اشکالی می تواند داشته باشد که خواننده و یا ورزشکار هم در تصمیم گیری های شهری شریک باشند...

در خیابان های شهر های بزرگ که قدم می زنی اگر با نگاه منتقدانه همراه با عشق و علاقه به شهر و کشور نگاه کنی می توانی دلسوزانه نواقص زیادی را ببینی که به سادگی هم می شود بعضی از آنها را حل کرد و بی شک  وجود مشاوران و کارشناسان   متخصص می توانند با کمی  فرصت و بر نامه ریزی با کمترین سر مایه گذاری و هزینه ،کار های زیر بنایی ارزشمندی را انجام دهند. برای نمونه توجه به این مهم که شهر تهران در چه شرایطی به بیست و دو منطقه تقسیم شد و چرا امروز که بیش از دو برابر آن زمان جمعییت ثابت  دارد هنوز همان بیست و دو منطقه مانده و آیا گنجایش افزوده شدن مناطق دیگر را دارد یا نه و همین طور آیا منطقی هست که  مناطق دیگری به آن افزوده شود یا می توان با انتقال  قسمت های مهم کاری به نواحی  شهر داری کار  سخت رسیدگی و نظارت بر مناطق و ناحیه  و حتی محله را به  ناحیه های شهر داری واگذار نمود  تا با این بر نامه ریزی بتوان از تراکم زیاد کاری در مناطق و مراکز شهر داری کاست و   بطور کل نواحی، خود مستقلاً بتوانند به مشکلات ناحیه  خود رسیدگی نمایند در این روش مشکل  نواحی در اسرع وقت مرتفع می شود و محله ها نیز از همین راه  به مشکلات خود فائق می آیند ... بی شک این روش از آن جهت که حجم زیادی از خد مات شهری  مناطق را کم می نماید  باعث می شود تا   مناطق به کار های زیر بنایی و ستادی بیشتر خود رسیدگی نمایند و  نواحی  با حضور شورایاری ها و شوراهای محلی در بهترین شکل ممکن می توانند به مسائل شهری در کوچکترین مقیاس ممکن همت  بندند و در نهایت، کار نظارت و بازرسی و همینطور رسیدگی و راهنمایی، بر عهده شهر داران مناطق خواهد بود هر محله بسته به نیازش سر مایه و بودجه لازم را در اختیار خواهد داشت و این تأمین بودجه بسته به تلاش  نواحی در انجام پروژه های  مورد نظر خواهد بود ... از این راه  می توان حجم زیادی از ایاب و ذهاب شهری را هم کاست و از همه مهم تر رسیدگی به امور با سر عت بیشتری انجام می شود و سر مایه کلانی از شهر داری ها  بابت هزینه های بی مورد کاسته می شود و به چرخه باز سازی بهتر شهر بازگردانده می شود...

مطلب دیگر  نامی زیبا برای پایتخت ایران عزیزمان می توان گزید و آن این است که  تهران و یا دیگر شهر های ایران را به باغهای میوه ای تبدیل نمائیم  که شاید در نگاه اول  دست نایافتنی باشد ،اما  غیر ممکن نیست چرا که در حال حاضر  همین هزینه ها  انجام می شود ولی متاسفانه بدلیل عدم مدیریت کافی  به آن توجه نشده ،ما در بیشتر خیابان های تهران و دیگر شهر های بزرگ و کو چک  ایران  درختکاری و  فضای سبز داریم اما کمی دقت کنید آیا بهتر نیست بجای درخت خر زهره و یا زبان گنجشک که همان آب و مراقبت را می طلبد درخت زردالو و یا گیلاس در خیابان ها کاشته شود و برای نمونه تهران، بزرگ ترین باغ جهان نام بگیرد ! آیا فکرش را کرده اید  چه تحولی در کشاورزی ما صورت می یابد و چه مقدار میوه و تره بار آماده  صادرات می شود و بهترین  ویتامین ها ی مورد نیاز مردم  با کمترین هزینه در اختیارشان قرار می گیرد و گرانی میوه تا چه اندازه کنترل می شود . آیا نباید کاری مرد می برای مردم کرد این که امروز  مردم نسبت به درخت های محله شان توجه نشان نمی دهند بدلیل این است که  انگیزه ای  برای حفظ و نگهداری آن ندارند  چون منافعی برای آنها ندارد اما اگر چند درخت میوه در  کوچه  مسکونی باشد همه ی اهل محل در نگهداری و حفظ آن کو شا خواهند بود . همان آب و نگهداری انجام می شود با این تفاوت که مردم  از آن بهره مند می شوند  و همان سر ویس را به سیستم اکو سیستم   محیط زیست می رساند. آیا بهتر نیست کوچه هایمان در فصل شکو فه های گیلاس سفید و زیبا  و در تابستان و یا زمستان  میوه های فصل را  به رایگان به رهگذران تقدیم نمایند تا این که درختی در محل ما باشد که هیچ ارزشی و سودی برای مردم جز  همان سر سبزی ندارد، آیا بهتر نیست  بوی خوش گلهای زیبای طبیعی در محل ها  به مشام آید تا  دیدن گلهای بی خاصیت و گاه سمی ؟ بیایید تهران را  و شهر های ایران را تبدیل به بزرگترین باغهای جهان  کنیم.

مبحث دیگری که در  بیشتر شهر های ایران  و بخصوص همین تهران ما  بشدت به چشم می خورد  مسئله ساده ای است که با کمی دقت  می توان به علت آن پی برد...برای نمونه تا کنون به خیابان ولی عصر تهران بعد از میدان ولی عصر سری زده اید آیا دقت کرده اید که  این خیابان در تمام طول روز  بیشترین باز دید کننده  و رهگذر را در چه زمانی در خود جای داده ؟ آیا می دانید که بیشتر  مردم برای خرید و انجام کار های  خود  بعد از ساعت چهار و یا پنج بعد ازظهر به خیابان ها می آیند و غالباً از سمت غربی خیابان استفاده می کنند و بهمین دلیل  تفاوت قیمت ملکی و  ... مغازه ها ی سمت غرب این خیابان با سمت شرقش بسیار زیاد است،  آیا دقت کرده اید چرا این موضوع پیش آمده  پاسخ ساده است" آفتاب " بله این محبت الهی  دلیل افت قیمت و  همچنین بوجود آمدن این مشکل  شهری شده ... در صورتی که با یک پروژه بسیار ساده  می توان آن مشکل را  به بهترین شکل ممکن مرتفع ساخت و نه تنها   به سود رسانی بالا رساند بلکه  از این مشکل بهترین بهره بر داری  اقتصادی را نیز  برد .

گاهی وقت ها  می شود مشکلات شهری را به سادگی حل نمود  همین استفاده از جدول جوبهای آب و هزینه کلان  بلوک چینی ها را در نظر بگیرید که چقدر کار و هزینه  را در بر می گیرد و همه ساله  نیاز به رسیدگی دارد در صورتی که از یک روش ساده  می توان بهره مند شد و در عمر و سر عت نصب و هزینه هایی این گونه ،به شدت کاست...

حال اگر به موضوع باز یافت زباله هم بخواهیم بطور منطقی و  فر هنگی نگاه کنیم چقدر ساده می شود این مهم را تبدیل به یک منبع مالی مناسب برای خانواده ها نمود  با این رو یکرد که هم کمک اقتصادی برای خانواده هاست و هم   کمکی برای  حفظ محیط زیست و زیبایی شهر ...

در خصوص ترافیک هم که بار ها گفته ایم ما اتوبوس واحد کم نداریم  ما  حتی راننده کم داریم این که امروز زیبا ترین میادین ما تبدیل به گاراژ های اتوبوس واحد شده  یک مدیریت بسیار ضعیف و قرون وسطایی است که جای بسی  تعجب و افسوس دارد که چگو نه  به این مشکل نباید توجه نماید اگر اتو بوس ها در  حال حرکت باشند   مسافری در انتظار نخواهد بود و   ترافیک بقدری  روان خواهد شد که کمتر کسی  تمایل به آوردن وسیله شخصی  و  پرداخت هزینه های گران آن را دارد  .

آری می توان شهری لایق  همشهریان را تقدیم آنها که مارا دوست دارند نمود ...  و راه کار های شهری بسیاری هست ، می شود به اندیشه ایرانی هم اطمینان کرد و مدام به دنبال الگو های غر بی و یا شرقی شهر ی  نبود  که در زمان اجرایش هم دچار مشکل شد  ما  بار ها گفته ایم  مؤسسه فر هنگی هنری آشتی  در صورت احترام به نظرات کارشناسانش  همواره آماده  خدمت به مدیران لایق و مسئولین محترم  خواهد بود.

ارادتمند

جعفر صابری